ترجمههای «رویای آمریکایی» و «داستان باغوحش» اثر ادوارد اَلبی ترجمه ناهید طباطبایی داستاننویس تجدید چاپ شد.
ادوارد اَلبی دربارهی «داستان باغ وحش» میگوید: «به جز نمایشنامهی سهپردهای خندهداری که در دوازدهسالگی در مورد مسائل جنسی نوشتم و ماجرایی بود که در خارج و در یک کشتی اقیانوسپیما میگذشت و شخصیتهای آن عمدتاً مردم محترم انگلیسی بودند، و به دلایلی که الان یادم نیست اسمش لیکوئین بود بهجز آن، داستان باغوحش (1958)، مرگ بسی اسمیت و گودال شن (هر دو 1959)، سه نمایشنامهی اول من هستند. داستان باغوحش که اول نوشته شد، اول هم اجرا شد ـ البته نه در امریکا که آدم بهطور منطقی انتظار دارد یک نویسندهی امریکایی اول آنجا گل کند. داستان باغوحش اولین بار در برلین، و در 28 سپتامبر 1959 اجرا شد. اینکه چهطور کمی بعد از نوشته شدن اجرا شد، و به خسوس این که چهطور از برلین سر درآورد، ممکن است بهخاطر غیرعادی، غیرمحتمل و غیرقابل انتظار بودن آن و نیز با توجه به این استثنا جالب باشد که در هر فصل، هزینهی تئاتر تجاری از سوی تماشاگران سختگیر آن تأمین میشود، و این طبیعت تئاتر است. کمی بعد از این که داستان باغوحش کامل شد، و وقتی تعدادی از تهیهکنندگان نیویورکی آن را خواندند و مؤدبانه ردش کردند که غیرقابل انتظار نبود، چون هیچ کس اصلاً از نویسندهاش چیزی نشنیده بود، و چون یک نمایشنامهی کوتاه بود، و نمایشنامههای کوتاه، بدبختانه، از نظر تهیهکنندگان و مخاطبها تحریم شدهاند)، نویسندهی جوانی از دوستانم به نام ویلیام فلاناگان، نمایشنامه را خواند و از آن خوشش آمد.»
او در گفتوگویی با روزنامهی گاردین دربارهی نمایشنامههایش گفته بود:«در جامعهی آمریکایی و یا اقصی نقاط جهان مخاطبهای بسیاری از رسانهها مایل به تامل و اندیشه نیستند. آنها لقمه را جویده و حاضر و آماده میخواهند. تئاتر من باید قادر باشد انسان را ترغیب به اندیشیدن کند.»
آنچه ساموئل بکت، اوژن یونسکو و هارولد پینتر در نمایشنامههایشان به میان آوردهاند، ادوارد آلبی نیز در همان راه قدم میگذارد. مخاطب، هیچ شخصیت بامعنایی را در کل نمایشنامه نمیبیند. اشتیاق بیمعنایی، و درد معنایی. اگر واژهی اشتیاق را تجزیه کنیم حتی شاید به نوعی هجوآلوده گی و شور برسیم. همهی چیزی که آلبی میخواهد نشان دادن اضطراب، پوچی مطلق و ترس است. آنچنان حقیقتی کورکننده که مخاطب از مفهوم بیهمتای آن نای بلند شدن نداشته باشد. دلهره و هراسی اگزیستانسیالیستی که در آلبر کامو و ژان پل سارتر سراغ داریم؛ اینبار در یک مکعب بزرگ روی صحنه با دیالوگهای بیمعنا میبینیم. آنچه خبر از یک عدم انسجام و تکه تکهگی میدهد، تکههایی که نه دنبال معنایی هستند و نه ادعای این مسئله را دارند.
ترجمههای متعددی از آثار اَلبی به فارسی منتشر شده است. نخستین ترجمه پرویز پرورش از نمایشنامه «باغ وحش» سالهای دههی چهل به فارسی درآمد، داریوش مودبیان هم این اثر را فارسی این اثر را ارائه کرده است. «چه کسی از ویرجینیا وولف میترسد»، هم نخستینبار دههی پنجاه با ترجمه عبدالرضا حریری چاپ شد. بعدتر سیامک گلشیری ترجمهی دیگری از آن عرضه کرد. «رویای آمریکایی» نیز به قلم رضا کرمرضایی و در ترجمه دیگر به قلم علیاصغر بهرامی چاپ شده است. «جعبه شن» به ترجمه کتایون حسینزاده منتشر شده است؛ علی اصغر بهرامی نرجمه این نمایشنامه را به نام «جعبه ماسهبازی» منتشر کرده است. «مرگ بسی اسمیت» به قلم شهرزاد بارفروشی، «بز یا سیلویا کیست؟» با ترجمه مهتاب صفدری و محسن زمانی، «سه زن بلند بالا» به قلم هوشنگ حسامی، «توازن ظریف» با ترجمه رضا شیرمرز و «خرده ریز» با ترجمه حسین فاضل چاپ شده است.
دو کتاب «ادوارد آلبی، سنت و احیا» نوشته ژیلبر دوگوشه ترجمه فرشید ابراهیمیان و «این سه تسخیرناپذیر؛ مجموعهی مقالات، دربارهی ساموئل بکت - اوژن یونسکو - ادوارد آلبی» به همت روزبه حسینی آثاری هستند که دربارهی این نویسنده مطرح به فارسی ارائه شده است.
نظر شما