کتاب «نقد دیالکتیک دستگاهمند»، با دو نوشته در نقد «دیالکتیک دستگاهمند» یا «دیالکتیک نظاممند» منتشر شد.
بیگمان نمیتوان گناه ناکامیهای سیاسیِ تاریخی را تنها برگردن کاستیها و سستپایگی نظری نهاد. فروکاهی علل این واقعیت اجتماعی و تاریخی مشخص به تعیینکنندگی عامل نظری، نهتنها به ناراستی، دهها علت و زمینهی تاریخی و جامعهشناختی مهم دیگر را، چه در مقیاس محلی و چه در بُعد جهانی، نادیده میگیرد، بلکه، آن ناکامی کنشها و واکنشهای بازیگران تاریخی را نیز در سایه تحلیلی یکسویه قرار میدهد.
دستاوردها و سرنوشت هر جنبش را، حتا اگر فعالانش آگاهترین و دانشورترین افراد در حیطهی مبانی و تاریخ نظری و شرایط اجتماعی و تاریخی مشخص خویش میبودند، بی گمان باید در عطف به تحقق جامعهای آزاد و رها از سلطه بر بستر دیالکتیک بحران تئوری و بحران چشمانداز تاریخی رهایی انسان در بُعد و گسترهای جهانی ـ تاریخی ارزیابی کرد.
با این همه، ضرورت انکارناپذیر آگاهی از مبانی نظری را، بهویژه در نهادین شدن این آگاهی، چه در جنبشهای سیاسی و اجتماعی در جهان 150 سال گذشته و چه در راهکارهای نهادین شدن آن در مبارزهی جاری و بالفعل آن، نمیتوان نادیده گرفت. جنبشهای سیاسی و مبارزه طبقاتی نه هرگز از پای میایستند و نه کنشگرانی سیاسی را انتظار میکشند که خود در انتظار کشف راه و چارهاند. ما همیشه با همان بضاعتی که داریم در پراتیک مبارزات واقعی و جاری دخیلایم، حتی با حضور نداشتن یا با ناتوانی خویش در ایفای نقشی که باید ایفا کنیم در سرنوشت این مبارزات شریکایم. چهره کریه جهان امروز و دوراهه بدیلهایی هر دو جهنمی، شاید هیچ زمانی تا این اندازه گواه ناروشنیِ چشمانداز مترقی و انقلابی و محصول بلافصل این فقدان نبوده است.
هدف کمال خسروی، از این چند سطر بنا به آنچه که خود گفته، به هیچ روی واکاوی علل ناکامی چپ، آسیبشناسی موقعیت کنونیاش و تعیین جایگاه و نقش کار نظری نیست، بلکه تنها تأکید بر این نکته است که کار و مبارزهی نظری، آنجا و مادام که صورت میگیرد، باید تا سرحد امکان کاری جدی، ژرف و دقیق باشد، خود بیندیشد و دل به اغوای بتها و بتوارههای ذهنی مُد روز نبندد. تجربه همین سهچهار دهه اخیر برای پرهیز از تن سپردن به موجهای مقلدانه و نیندیشیده، کافی است.
به گفته وی، فروپاشی جوامع نوع شوروی، جوامعی که تاریخشان با تاریخ و سرنوشت دیدگاه مارکسیستی و چشماندازهای آن برای برپایی جامعهای آزاد و رها از سلطه گره خورده است، بیگمان کار نظری در حوزه مارکسیسم و نقد دیدگاههای بسیار گونهگون در این حوزه را بسیار دشوارتر و ضروریتر میکند. مسئله فقط پاسخگویی به هرزهدرآییهای کسانی نیست که با شولای استادی و از منابر آکادمیک به مارکسیسم میتازند و ندانستهها و نیمدانستههای کجومعوجشان را بر سر بازار نادانیها و ناتوانیها جار میزنند و در زَرورق تحلیلهای به اصطلاح «علمی» و «جامعهشناسانه» و «فلسفی» و ... به مخاطبانشان، بهویژه و متأسفانه به دانشجویان ما در دانشگاهها، تحویل میدهند، چه آنها که جیرهخوارانِ قلم به مُزدند، چه نوکران خودخواسته بیجیره و مواجب، که اگر نه به تمنای نان، به سودای نام لگد بر پیکری، به خیال خود بیجان، میزنند. این تنها معضل نیست. معضل دیگر قناعت به تکرار نادانسته عبارات خوشنما و دنبالهروی نیندیشیده از این یا آن مُدِ روشنفکرانه و دل و تن ندادن به پژوهشی جدی است.
کار خسروی در این اثر، با دو نوشته در نقد «دیالکتیک دستگاهمند» یا «دیالکتیک نظاممند» تلاشی است برای فهمیدن، سبک و سنگین کردن و نقد این گرایش؛ ادای سهمی است بسیار کوچک به وظیفه پژوهش و نقد نظری و مهمتر از هر چیز، دعوتی است به اندیشیدن و گفتوگویی نقادانه در درون سپهر ترقیخواهی.
وی در همین باره مینویسد: «هر تلاشی که بخواهد به هر ترفندی و تحت هر نام و پرچمی بر سرشت انتقادی و انقلابی دیالکتیک مارکس سایه اندازد، هرچند که کورسویی ناتوان باشد، بهقدر همان سوسوی ناچیز و به کوتهقامتی همان بضاعت اندکش به جنبش رهایی انسان علیه سلطه و استثمار لطمه خواهد زد. برعکس، هر تلاشی با هر توشه و توانی و همتی که به روشن کردن و نقد دقیق و صریح مفاهیم «دیالکتیک» یا ویژگیهای «انتقادی» و «انقلابی» آن بپردازد، ـ چرا که جز این، شعارهایی بیحاصل و پوستههایی تهی خواهند بود ـ تلاشی است درخور نقد و بازبینی. برانگیخته با این انگیزه و با چشمداشت به این هدف است که به نقد آنچه «دیالکتیک دستگاهمند» خوانده شده است، پرداختهام و میپردازم.
به دو نوشته نخستین در نقد «دیالکتیک دستگاهمند» که محتوای اصلی این مجموعه را میسازند، ترجمه چند نوشته کوتاه دیگر را نیز افزودهام؛ نوشتههایی که میتوانند به آشنایی با پیشینههای اصلی این دیدگاه در مباحث مارکسیستی و نقد آنها یاری رسانند.
نوشته نخست تحت عنوان «دیالکتیک شکل ارزش» مقاله کوتاهی است از هانس ـ گئورگ بکهاوس که نخست در مجموعهای به ویراستاری آلفرد اشمیت منتشر شد و هسته مرکزی کتاب پُراهمیت او تحت همین عنوان است. این نوشته بکهاوس را میتوان سنگبنای بحثهای مربوط به «شکل ارزش» دانست که چهار دهه بعد از نخستین تلاش روبین، انگیزهی بحثهای بسیاری بین مارکسیستها و پژوهشهایی ژرف و ارزنده دربارهی روش مارکس و روش اقتصاد سیاسی در دههی 70 قرن بیستم در آلمان شد.
نوشته دوم تحت عنوان «دربارهی رابطهی روش منطقی و روش تاریخی» بخش کوتاهی است از اثر مهم هلموت رایشِلت به نام «دربارهی ساختار منطقیِ مفهوم سرمایه نزد کارل مارکس» که به طور ویژه یکی از مبانی یا نقاط عزیمت آنچه را سپس در اروپای غربی و آمریکا و کانادا به گرایش «دیالکتیک دستگاهمند» یا «دیالکتیک جدید» یا «دیالکتیک سرمایه» شهرت یافت، مورد کنکاش و بررسی قرار داده است.
نوشته سوم تحت عنوان «کاپیتالخوانیِ تازهی نظریهی پول پایهی ارزش»، بخش هفتم از اثر جدلیِ ولفانگ فریتز هاوگ است که تحت عنوانِ «کاپیتال را بخوانیم، اما چگونه؟» در سال 2007 انتشار یافت. پس از آنکه به پیروی از دیدگاههای بکهاوس و رایشِلت موج تازهای به نام «کاپیتالخوانی» در آلمان دههی 80 قرن بیستم شکل گرفت، مجموعه مقالاتی با عنوان «کاپیتال را از نو بخوانیم» با ویراستاری یان هوف و دیگران به سال 2006 در آلمان منتشر شد که به بحث و دفاع از دیدگاه بکهاوس و رایشِلت در مورد «شکل ارزش» و آنچه «روش منطقی» نامیده میشد، اختصاص داشت.
کتاب هاوگ، دقیقاً نقد و پاسخی به این مجموعه است. ترجمه بخش کوتاهی از این کتاب در اینجا میتواند تصویری از بحثهای این دوره و مهمتر از آن نقدی خواندنی به پیشگامان و پدران فکری «دیالکتیک دستگاهمند» در اختیار خواننده بگذارد. نکتهای که مایلم در این جا به آن اشاره کنم، زبال جدلی نوشته هاوگ است. او برای نمایش «قلمبهگوییها» به نظر او بیمعنی برخی از نمایندگان «روش منطقی» گفتههایی از آنها نقل کرده است که زبانی مطنطن، عالم مآبانه و دشوار دارند. بیآنکه بخواهم گناه ناتوانی یا نارسایی احتمالی ترجمه خود از این متن را به گردن متن بیندازم، میخواهم یادآوری کنم که «دشوارفهم» بودنِ برخی جملهها، هدف عامدانه نویسنده است.
نوشتهی چهارم مقالهای است از بِرِتِل اولمن تحت عنوان «روش دیالکتیکی مارکس چیزی بیش از شیوهی ارایه است: نقدی بر دیالکتیک دستگاهمند»، متنی است فشرده و مفید در تعیین و تعریف نقاط عزیمت دیالکتیک دستگاهمند و چارچوبی است برای نقدی ژرف و گسترده از این دیدگاه. اولمن از دوستان و همدمان طراحان اصطلاح «دیالکتیک دستگاهمند» است و در همکاری با آنها کتابهایی نیز تدوین و منتشر کرده است.»
کتاب «نقد دیالکتیک دستگاهمند» همراه با آثاری از هانس ـ گئورگ بکهاوس، هلموت رایشلت و ولفگانگ فریتز هاوگ تالیف و ترجمه کمال خسروی با شمارگان 700 نسخه در 227 صفحه به بهای 20 هزار تومان از سوی نشر چشمه منتشر شده است.
نظر شما