رفیع افتخار، داستاننویس پیشنهاد میکند، آدمهای سالخورده جای نشستن در پارکها، کتاب بخوانند.
ژاپنیها 60 سالگی را دوره نشاط و جوانی میدانند و به این طرز تفکر و نگرش خود بالیده و به آن سخت باور دارند. در این اعتقاد -سوای تحلیل فیزیولوژیک انسانی- هستهای حقیقی و پرارزش نهفته که نباید و نمیتوان از آن بهسادگی گذشت، در این دوره است که افراد بزرگسال با انبانی پر از تجربههای تلخ و شیرین لگام بر چهره سخت زندگی زده و فراز و فرودهای زیادی را از سر گذراندهاند.
با این فرض، متاسفانه، عدهای دیگر از جوامع، دوره میانسالی را مترادف با میرایی و تحلیل سلولی میدانند. آنان با جملات مایوسانهای همچون «از ما که گذشت»، «جوانی کجایی که یادت بهخیر»، «ما که عمرمان بهسر رسیده» و نظایر آن خود را پاکباخته قلمداد داشته و چه بسا در تنهایی سر به آستان «سرباربودن» میسایند! در اینگونه جوامع، میانسالی، مترادف است با آه و افسوس، افسردگی و دلمردگی و پریشانی و ظهور و بروز انواع و اقسام مرضهای روحی و جسمی.
قلب آدم به درد میآید آنگاه که میگذریم و در کوچه و خیابان، در پارکها و مراکز عمومی و انفرادی زنان و مردان میانسال را از زیر سایه نگاه میگذرانیم – وه! چه، پراز کسالت، بی هیچ جنبش و شوری، بیهدف و بیانگیزه، مات نقطهای شدهاند و به کشتن زمان مشغولند! آری، اینان همان آدمهایند. بیآرزو و بیاشتیاق!
اگر از آنان پرسیده شود چرا اوقاتتان را با مطالعه پر نمیکنید و چرا که کتاب و مجلهای را تورق نمیکنید! جوابشان را از قبل در آستین آماده دارند: ای بابا! ما در دوران کودکی، نوجوانی و جوانی نیز اهل مطالعه نبودیم حال که لب گوریم... از ما گذشت؟!
آه و صد افسوس! واقعیت تلخ و جانگدازی است! نه آن زمان کامشان را با گرمای مطالعه شیرین کردند و به لذت و سحر خواندن و دانستن لحظهها را پر بار نمودند، نه این زمان که عمر گرانبها را عبث و به بطالت میگذرانند و سختشان است گامی بردارند و پا به کتابخانه و مرکزی فرهنگی نهند!
اما، به راستی چاره چیست؟ (نگویید چون شمع آب شویم و بگدازیم)، خیل عظیم جمعیت میانسال، با انرژی نهفته و کولهباری از تجربه های فردی و اجتماعی سهل و ساده هرز میروند. آنان قدم به جلو برنمیدارند و سفت و سمج به دنیای ایستای خود چسبیدهاند. از غوطه خوردن در رویاها میهراسند و از روشنایی مطالعه و آگاهی گریزانند. البته، چه جای گفتن، شاید هم آنچنان که مینماید، مقصر نباشند. آنان، آری، هیچگاه در درازنای عمرشان لذت هنر، هنرورزی و مطالعه نچشیدهاند!
آری، نمیتوانم از این جمله دل برکنم: «عادت به مطالعه در کودکی و از کودکی، راه زندگی را به مسیری دیگرگون خواهد کشاند.»
به گمانم راز برانگیختن شوق و ذوق مطالعه در کودکان در این جعبههای جادویی نهفته باشد:
والدین و خانوادهها؛
معلم و مدرسه؛
محیط سالم؛
شرایط کتابخانهای؛
وسایل ارتباط جمعی؛
وجود یا عدم هر کدام از موارد مورد اشاره به لحاظ سلبی یا ایجابی، سرنوشت کودکی را زشت یا زیبا خواهد کرد. و بیتردید بهبود و بهینه داشتن شرایط اجتماعی فوق - برای انتخاب اختیاری و نهادینه کردن مطالعه در کودکان- بسی تاثیرگذار خواهد بود.
بکوشیم شرایط ذهنی و عینی را فراهم، ریشهها را قوی و نگهدارنده و از طریق تشویق و ترغیب به مطالعه، زندگی پیران و میانسالان فردای کشورمان را به سوی زیبایی و پویندگی سوق دهیم.
نظر شما