رمان «اربعین طوبی»، داستان واقعی زنی ایرانی به نام بتول است که جریان حوادث او را از وطن دور کرده و در کشور عراق به زندگی در کنار تاجری عراقی ادامه میدهد. بتول پس از سالها هنوز به ساحل آرامش نرسیده و امروز بزرگترین درد او چشم انتظاری پسر مفقودالاثرش است.
شخصیت طوبی، داستان زندگی خود را در مسیر پیادهروی اربعین از بصره تا کربلا برای نوههایش تعریف میکند. متن داستان۴۰ گام دارد و در هر گام با دستمایه قرار دادن داستان زمان حال طوبی و پیادهروی او به سمت کربلا با رجوع به گذشته، نوجوانی، جوانی و میانسالی او که دربردارنده حال و هوای بخشهایی از تاریخ معاصر دو سرزمین ایران و عراق است، روایت میشود.
رمان «اربعین طوبی» با دستمایه قرار دادن ماجرای زندگی یک شیرزن ایرانی، قصد دارد به مسائلی همچون محبت اهل بیت (ع)، جایگاه خانواده، سبک زندگی ایرانی اسلامی، تاریخ معاصر و مشترکات دو کشور ایران و عراق، اشاراتی مختصر داشته باشد. در این کتاب، بیشتر نامها تغییر کرده و برخلاف واقعی بودن شخصیت و کلیت داستان، خردهماجراها جنبه داستانی و محتوابخشی دارند.
سید محسن امامیان در مقدمه کتاب نوشته است: «چند سال پیش توفیق رفیقمان شد و همراه جمعی از محبان آلالله راهی سفر اربعین حسینی شدیم. سفر از کاظمین و سامرا شروع و به نجف و آنگاه کربلای معلا ختم شد. در این سفر که مأمن ما، سایه عنایت ائمه اطهار (ع) بود، مسکنمان خانه پرمهر زنی پا به سن نهاده اما پویا و سرزنده بود که او را خاله بتول مینامیدند. بتول، زاده تهران و ایرانیالاصل بود که در نوجوانی به همسری مردی عراقی درمیآید و باقی عمرش را در بصره زندگی میکند. یکی از همراهانمان در این سفر که از اقوام ایرانی خاله بتول به حساب میآمد، مختصرا زندگی پرفراز و نشیب خاله را برایمان بازگو کرد. زندگیای پرماجرا همراه با شادی، غم و اینک انتظار. هرچند بتول بر سختیهای زندگیش همچون یتیمی،غربت، اذیتهای هوو، فوت همسر و دیگر عزیزانش فائق آمده و اینک در میان خانوادهاش جایگاه خاصی دارد، اما داستان زندگی او هنوز به اتمام نرسیده و سالهاست منتظر پسر مفقودالاثرش، چشم به راه دوخته و گوش به زنگ دارد.»
در بخشی از داستان میخوانیم: «خانه عبدالله ، خانه بزرگی بود، اما همان روز اول دلم برای همه کودکیم تنگ شد. خوب شد مامانی همراهم آمده بود، والا دقمرگ میشدم. مامانی حال و روزش از من بدتر بود و یک هوس زیارت سرپا نگهش میداشت. روز سوم شد و هوویم پا به خانهاش نگذاشت. مامانی حالش دست خودش نبود. هر وقت اینطوری میشد مینشست پای چرخ خیاطیاش و هی میدوخت و هی میدوخت تا خستگی جای فکر و خیالش را بگیرد. اما اینجا فقط میبایست دور خودش بچرخد. دو پر چادرش را گره زد به کمرش، یک یا علی محکم گفت و خانه را آب و جارو کرد. عبدالله که برگشت کلی شرمنده شده بود و میخواست دست مامانی را ببوسد، اما هنوز بینشان یک کوه یخِ آب نشده فاصله بود.
عبدالله با زبان بیزبانی به مامان فهماند که زن اولش فعلا روی پاشنه لج افتاده و قصد آمدن ندارد. مامان خندهای کرد و بعد به آذری چیزهایی گفت که عبدالله نفهمد. مضمون حرفهای ترکی مامانی این بود: به ما گفته بودند عراقیها مهماننوازند؛ این بود رسمش؟ خودتان از خودتان چهارتا چهارتایش را میگیرید، حالا چه شده برای ما ناز و کرشمه میآیید؟ دختر یتیممو سپردم به زینب خاتون. ابالفضل بزنه به کمر هرکی باهاش بد تا کنه....
عبدالله هر چه را نفهمید، زینب و ابالفضل را خوب فهمید. با همان فارسی نیمبندی که بلد بود گفت: وسایلتان را جمع کنید تا بفرستمتان کربلا.
دویدم چمدانم را ببندم که مامانی گفت: خودم تنها میروم. تو بمان پیش شوهرت. شاید زنش آمد. تو نباشی وهم ورش میدارد، برای خودش جولون میدهد. خیال میکند تو آمدی گردش و تفریح. بمان سر زندگیت و حقت را بگیر.»
نخستین چاپ کتاب «اربعین طوبی» در 296 صفحه با شمارگان سه هزار نسخه به بهای 10 هزار تومان از سوی انتشارات کتاب جمکران راهی بازار نشر شده است.
نظر شما