دوشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۶ - ۱۰:۲۶
«قصه‌های عجیب برای بچه‌های عجیب غریب» آميزه‌ای از طنز سياه و دلهره‌ است

مهدی رجبی با بیان اینکه داستان‌های مجموعه «قصه‌های عجیب برای بچه‌های عجیب غریب» آميزه‌ای از طنز سياه و دلهره‌اند، گفت: ادبیات بايد ما را سرگرم و در خود غرق كند، اساساً ما همه‌ كتاب‌ها را نمی‌خوانيم كه شاد شويم و بخنديم، ما كتاب می‌خوانيم تا احساسات عميق و انسانی‌مان را واكاوی كنيم.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، امروزه مخاطب‌ها مخصوصا نوجوان‌ها علاقه زیادی به مطالعه کتاب‌های تولید شده در زمینه ژانر‌های مختلف دارند. در این میان داستان‌های رازآلود و وهم‌انگیز و همچنین ژانر ترس و وحشت بسیار مورد استقبال نوجوان‌ها قرار گرفته است به گونه‌ای که ناشران، اقدام به انتشار گسترده ترجمه کتاب‌های این حوزه کرده‌اند. همچنین کمبود آثار تالیفی در این حوزه سبب شده که تعدادی از نویسندگان نیز به تولید اثر در این حوزه روی آورند. مهدی رجبی از نویسندگانی است که آثار زیادی مانند «خواهران تاریک»، «معمای دیوانه کله‌آبی»، «کنسرو غول» و «ساندویچ‌ساز مو دم‌اسبی‌باف» را در ژانرهای مختلف نوشته و تا به‌حال سه عنوان از آثارش به عنوان کتاب برگزیده کتابخانه مونیخ معرفی شده است. رجبی به تازگی مجموعه 5 جلدی «قصه‌های عجیب برای بچه‌های عجیب غریب» را از سوی انتشارات پیدایش منتشر کرده است. او در این مجموعه داستان‌هایی رازآلود و وهم‌انگیز را در فضایی غم‌انگیز برای مخاطبانش به تصویر می‌کشد. به این بهانه با او گفت‌وگویی داشته‌ایم که در ادامه می‌خوانید.
 
به تازگی مجموعه پنج جلدی «قصه‌های عجیب برای بچه‌های عجیب غریب» از شما منتشر شده، چطور شد این مجموعه را نوشتید؟
اولين داستان اين مجموعه «درخت سگ» بود كه حدود هشت سال پيش نوشته شد. وقتي نسخه‌ اوليه‌ داستان را مي‌نوشتم خيلي به موضوع فكر نمي‌كردم. بيشتر مي‌خواستم يك تجربه‌ زباني داشته باشم. زباني كه در آن ساده‌ترين واژه‌ها به كار برده شود اما در عين حال تكان‌دهنده و بُرنده باشد. يادم هست آن موقع‌ها كه اين داستان را در يك جمع ادبي خواندم همه شوكه شده بودند از اين تناقض. واژه‌ها بي‌نهايت معمولي بودند و خبري از حشو و زوائد شاعرانه در متن نبود اما حقيقت مستتر در متن بسيار تكان دهنده بود. در واقع اين كتاب براي من كشف نوعي امكان زباني و روايي در ادبيات نوجوان بود. بعد از اينكه نسخه‌ اوليه را نوشتم روي ساختار و مضمون داستان چندين ماه وقت گذاشتم. حس كردم مي‌شود از اين امكان استفاده كرد و داستان‌هايي همه‌خوان با زبان بسيار ساده نوشت كه هم نوجوانان بخوانند و هم بزرگسالان. البته به تناسب علاقه‌اي كه من به فضاها و شخصيت‌هاي نامتعارف در ادبيات دارم، خود به خود داستان‌ها عجيب و غريب شدند و شايد همين موضوع باعث انتخاب نام «قصه‌هاي عجيب براي بچه‌هاي عجيب‌غريب» براي مجموعه شد. و بعد از آن تقريباً هر دو سال يك بار يكي از كتاب‌ها را نوشتم. كتاب آخر يعني «پرنده‌ي يخ‌زده» را سال 95 نوشتم و بقيه را هم دوباره بازنويسي كردم.
 
در داستان‌های این مجموعه هم مانند کتاب «خواهران تاریک» رگه‌هایی از ترس و وحشت وجود دارد؟
داستان‌هاي اين مجموعه آميزه‌اي از طنز سياه و دلهره‌اند و نمي‌شود آن‌ها را در ژانر وحشت گنجاند. بيشتر وضعيت گروتسك بر فضاي داستان‌ها حكفرماست و شايد بشود آن‌ها را نوعي دارك‌فانتزی قلمداد كرد. البته واقعاً قائل به دسته‌بندي آن‌ها در ژانر نيستم. همان‌طور كه گفتم زبان داستان‌ها بسيار ساده است اما شخصيت‌ها و رفتارهاي دراماتيكي كه انجام مي‌دهند به شدت عجيب و گاهي نامتعارف است. توضيحي درباره‌ داستان‌ها نمي‌دهم تا لذت خواندن‌شان براي خواننده‌اي كه اين مجموعه را مي‌خواند كم نشود، اما مثلاً فكر كنيد كه كوسه‌هايي كه فقط سگ مي‌خورند و در دريايي صورتي زندگي مي‌كنند چقدر مي‌توانند رازآميز باشند. يا مردي كه كلكسيون لوبياهاي عجيب و غريب جمع مي‌كند و همه فكر مي‌كنند عقلش را از دست داده يا پيرزني كه فكر مي‌كند كلاغ است و مي‌خواهد از بالاي يك برج پرواز كند.
 
در پشت جلد هر کتاب توضیح کوتاهی درباره متن داده شده، توضیح پشت جلد، داستانی در ژانر ترس را نشان می‌دهد درحالی‌که وقتی داستان‌ها را می‌خوانیم، می‌بینیم که فضای داستان‌ها در این ژانر نیست؟
خب اگر دقت كرده باشيد در پشت جلد كتاب‌ها به صورت غيرمستقيم متني چند خطي درباره‌ هر كتاب نوشته شده. هدف من اين نبوده كه القاء كنم كتاب‌ها در ژانر وحشت نوشته‌ شده‌اند. بيشتر خواستم معادلي رازآلود باشد براي شرح وضعيت كتاب و خواننده را ترغيب كند به باز كردن كتاب‌ها. البته فكر مي‌كنم اين برداشت با توجه به روحيه‌ها، متفاوت است و شايد به برخی اين حس را بدهد كه با فضاي هراس مواجه خواهيد شد، اما كتاب‌ها بيشتر فضايي تخيلي دارند و در بعضي جاها غم‌انگيزند. در هر صورت هدف من القاء ژانر وحشت نبوده چون اصولاً اين كتاب‌ها را در اين ژانر و با اين نگاه ننوشته‌ام. شايد بشود گفت در هر كتاب انگار با يك خواب عجيب رو به رو مي‌شويد. در «پرنده‌ يخ‌زده» من داستاني را نوشتم كه آميخته‌اي است از باورهاي فولكلور درباره‌ وضعيت‌هاي آخرالزماني و نوعي فانتزي وهم‌آور. پرنده‌اي كه ناخن مي‌خورد در باورهاي كهن ايرانيان هم جا دارد و فكر مي‌كنم خواننده را كنجكاو كند تا بعد از خواندنش درباره‌ ريشه‌هاي افسانه‌اي و اساطيري داستان جست‌وجو كند.
 
موضوعی که در هر جلد به آن پرداخته شده کاملا متفاوت است اما به نوعی فضای مشترکی در همه جلدها وجود دارد و بعضی کاراکترها مثل کلاغ یا یک پسر نوجوان در اغلب داستان‌ها حضور دارد، در این باره بیشتر توضیح دهید.
تلاش كردم كه در كتاب‌ها نوعي پيوستگي فضا وجود داشته باشد و گاهي مي‌توان در يك كتاب نشانه‌هايي از كتاب ديگر را هم كشف كرد اما موضوع داستان‌ها در هر كتاب با هم متفاوت است. كتاب «آخرين‌ها» درباره‌ آخرين بازمانده‌هاي يك بيماري فراگير است كه براي زنده ماندن بايد از درختي عجيب پرتقال بخورند و همه‌شان نوجوان‌اند. كتاب «سوزنبان مارها» درباره‌ پسري است كه در بياباني دورافتاده با پدر سوزنبانش زندگي مي‌كند و درگير ترس‌هايي ذهني است. كتاب «درخت سگ» درباره‌ پسري سر راهي است كه يك چشم دارد و دوست دارد توي ساحل بايستد و رو به دريا واق‌واق كند. كتاب«گزارش مرد لوبيايي»درباره‌ آتش‌نشاني است كه سقوط كرده و حافظه‌اش را از دست داده و زندگي همسر و فرزندش بعد از اين حادثه رنگ غم‌انگيزي به خودش گرفته. كتاب«پرنده‌ يخ‌زده» وضعيتي آخرالزماني را بررسي مي‌كند و درباره‌ دختري است كه پرنده‌اي يخ‌زده پيدا مي‌كند.
 
مخاطبان این مجموعه به نظر شما چه کسانی هستند و فکر می‌کنید مطالعه این مجموعه چه تاثیری روی مخاطبان دارد؟
من مجموعه را براي گروه نوجوان به بالا نوشتم. يعني از 13 ساله تا 100 ساله. تقريباً در تمام آثاري كه از من به عنوان اثر نوجوان چاپ مي‌شوند، نگاه من همين است. داستان‌هايي كه هم مخاطب نوجوان و هم بزرگسال بخوانند و به يك اندازه لذت ببرند. حالا شايد مخاطب بزرگسال به خاطر سطح مطالعات و تجربه‌ زيستي‌اش بتواند برداشت‌هاي چندلايه‌تري از كتاب‌ها داشته باشد اما اصلا لذت داستان‌خواني و غرق شدن در دنياي تخيل براي تمام مخاطبان يكسان خواهد بود يا بهتر است بگويم من تلاش كرده‌ام چنين كاري كنم و اميدوارم موفق شده باشم. تا الان كه بازخوردهاي بسيار مثبتي از مخاطبان نوجوان و بزرگسال گرفته‌ام و فكر مي‌كنم تا حدودي به هدفم نزديك شده باشم.
 
داستان‌های این مجموعه، متاثر کننده‌اند و مرگ و غم و گریه و... در همه آن‌ها دیده می‌شود، چرا فضای حاکم بر این مجموعه اینقدر متاثرکننده است؟ آیا باعث افزایش غم و اندوه در مخاطبان نمی‌شود؟
خب اين برمي‌گردد به روحيات نويسنده و تجربه‌هاي زيستي‌اش. اين هم يك دوره از زندگي من است. خيلي از آثار دنيا اين وضعيت را دارند. نويسندگان مختلف بنا به شرايط زندگي‌شان كتاب‌هايي را نوشته‌اند. يكي در دوره‌ جنگ به دنيا آمده، يكي در دوران صلح، يكي در رفاه اقتصادي و يكي در دوران ركود و بحران. ادبيات اصولاً همين‌طور به وجود مي‌آيد. آميزه‌اي است از خلجان‌هاي روحي و رواني نويسنده و فضايي كه در آن زندگي مي‌كند. ببينيد به اين سوال مي‌شود جور ديگري هم نگاه كرد. اساساً ما همه‌ كتاب‌ها را نمي‌خوانيم كه شاد بشويم و بخنديم. ما كتاب مي‌خوانيم تا احساسات عميق و انساني‌مان را واكاوي كنيم. گاهي نوشته‌اي باعث مي‌شود در شادي شخصيت‌هاي داستان شريك شويم و گاهي در غم‌ها و هراس‌هايش. ادبيات همين است. بايد ما را سرگرم و در خود غرق كند. البته همان‌طور كه در شناسنامه‌ كتاب تاكيد شده كتاب‌ها براي مخاطب كودك نيستند. آشنايي با غم و اندوه ديگران هميشه چيزي منفي نيست. مي‌تواند حس انسان‌دوستي و شفقت را در انسان زنده كند و بعد از آن براي ساخت جهاني تلاش كند كه آدم‌ها به خاطر شرايط اجتماعي و انساني در آن رنج نكشند.
 
داستان‌های این مجموعه چندلایه‌ای است و در برخی داستان‌ها لایه‌های پنهان زیادی وجود دارد، به نظر شما مخاطب نوجوان تا چه اندازه می‌تواند این لایه‌ها را تحلیل و تفسیر کند؟
داستان‌ها در لايه‌ اول خوانش، ساختار مشخصي دارند. ابتدا و ميانه و انتهاي مشخص دارند. چيز مبهي در داستان‌ها وجود ندارد. اما پيچيدگي‌هاي معنايي به تفسيرگري ذهن‌ها و تجربيات ادبي آن‌ها وجود دارد. مخاطب نوجوان داستان را مي‌خواند و همان‌طور كه گفتم من به هيچ وجه نوجوان‌ها را دست كم نمي‌گيرم و فكر مي‌كنم حتی خيلي‌هاشان بتوانند پيچيدگي‌هاي متن را هم تفسير كنند. اگر به عنوان هم دقت كنيد، اين قصه‌ها براي بچه‌هاي عجيب و غريب‌اند و اگر نوجواني دلش مي‌خواهد كتابي بخواند «مثل حسني نگو يه دسته گل» خيلي راحت تشخيص مي‌دهد كه نه عنوان و نه تصاوير كتاب با فضاي ذهني او همخواني ندارد. اما با شناختي كه من از مخاطب نوجوان امروز دارم فكر مي‌كنم ذهن‌هاي درخشان و قدرتمندي دارند و خيلي خوب با كتاب‌ها ارتباط برقرار مي‌كنند چون پيشنهادهاي ادبي و روايي تازه‌ و متفاوتي را پيش روي‌شان قرار مي‌دهد.


 
پایان داستان‌ها تا حدی باز است، درواقع با پایان یافتن هر کتاب، داستان در ذهن مخاطب پایان نمی‌یابد و او را به تفکر وامی‌دارد، این کار چه تاثیری در مخاطب دارد؟
پايان كتاب‌ها البته مشخص است اما شايد به مفهوم كلاسيكش پايان رياضي دقيق و خدشه‌ناپذيري ندارند. اما هميشه به اينكه داستانم در ذهن مخاطب ادامه پيدا كند علاقه دارم. دلم مي‌خواهد وضعيت نهايي داستان او را به فكر فرو ببرد و چند بار داستان را براي خودش مرور كند. در عين حال سعي كردم چيز گنگ و فهم‌ناپذيري در پايان داستان‌ها نباشد. فقط شايد شيوه‌ بيان‌ آن‌ها به علت متفاوت بودن ابتدا شوكه‌كننده باشد ولي فكر كنم باب تازه‌اي باشد براي متفاوت نگاه كردن به داستان‌گويي و روايت.
 
موضوع دیگر تصويرگري این مجموعه است؛ به نظر می‌رسد نوع تصویرگری مینو جامی، طراحی شخصیت‌ها و سياه و سفيد بودن تصاویر ارتباط خوبی بین فضای غمناک و وهم‌انگیز حاکم بر داستان‌ها و تصاویر ایجاد کرده است، در زمان تولید این مجموعه چقدر بین شما و تصویرگر تعامل و همفکری وجود داشت؟
تصويرگري كتاب پروسه‌ شيرين و لذت‌بخشي بود. چون تصويرگر محترم كتاب تعامل خوبي با من داشتند. در مورد فضاها با هم حرف مي‌زديم و اتودها را قبل از اجراي نهايي مي‌ديدم. تصويرگر تلاش كرد به فضاي داستان‌ها نزديك شود و خوشبختانه به شدت به داستان‌ها علاقه پيدا كرده بود و موضوع هر كدام از كتاب‌ها برايش دروني شده بود. فضاي سياه و سفيد كتاب‌ها هم كمك كرد به انتقال حس و حال داستان‌ها. براي نوجوان‌‌ها كتاب‌ها معمولاً بدون تصويرگري چاپ مي‌شوند و از همين نظر فكر مي‌كنم تماشاي تصاوير خاص كتاب در كنار متن مي‌تواند تجربه‌اي تازه و لذت بخش باشد، چه براي مخاطب نوجوان و چه بزرگسال.
 
به کدام داستان این مجموعه علاقه بیشتری دارید؟
تقريباً مي‌شود گفت همه‌شان را به يك اندازه دوست دارم. اما نوشتن داستان «آخرين‌ها» و «گزارش مرد لوبيايي» خيلي غمگينم كردند. بيشتر از همه «آخرين‌ها» با اينكه فضايش پوسته‌اي طنزآلود دارد اما خب غمي بزرگ درونم ايجاد مي‌كند.
 
به نظرتان در حوزه ادبیات تالیفی چقدر به تولید اثر در این زمینه و با چنين زبان و ساختار روايي‌اي توجه شده است؟
همان‌طور كه گفتم خيلي قائل به گنجاندن اين كتاب‌ها در دسته‌بندي‌هاي ژانريك نيستم. شايد به نظر عده‌اي سورئال باشند و شايد دارك فانتزي. اما تا جايي كه من مي‌دانم در چنين فضايي و با چنين زبان و ساختار روايي‌اي تا به حال در حيطه‌‌ ادبيات نوجوان كاري نوشته نشده و اين از اولين تجربه‌هاست. دليلش هم برمي‌گردد به اين كه غالب نويسندگان اين حوزه همچنان نگاهي اندرزگو به ادبيات كودك و نوجوان دارند اما من در وهله‌‌ اول به هيچ وجه شعور مخاطبم را دست‌كم نمي‌گيرم. دلم مي‌خواهد برايش داستان جذاب تعريف كنم. حالا خواه خنده‌دار، خواه گريه‌دار و خواه ترسناك. چه بپذيريم چه نپذيريم نوجوان امروز دانش گسترده‌تري نسبت به نوجوان ديروز دارد. سواد بصري بيشتر و تجربه‌هاي پيچيده‌تر زندگي و زمانه‌اي كه در آن زندگي مي‌كند باعث مي‌شود به سادگي تسليم داستان‌گويي ضعيف نويسنده نشود. مخاطب امروز سخت‌گير است و براي اقناعش بايد خيلي تلاش كرد. فضاهاي تازه و موضوع‌هاي متفاوت عرضه كرد. من با اين نگاه تمام كتاب‌هايم را مي‌نويسم و شايد به همين خاطر است كه نسبت به خيلي‌ها كم‌كار محسوب مي‌شوم و كتاب‌هايم از زمان نوشتن تا چاپ پروسه‌اي طولاني را طي مي‌كنند. و صد البته درباره‌ي موفقيت يا شكستم در اين راه، مخاطب بايد نظر بدهد.
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها