مهدی پورعمرانی در نشست نقد و بررسی کتاب تاکید شد:
دامنه زمانِ «از پشت دیوارهای خاکستری» کم و زیاد شده است!
روحالله مهدی پورعمرانی، منتقد در نشست نقد و بررسی کتاب «از پشت دیوارهای خاکستری»، اثر کیوان باژن را روایتمحور دانست و گفت که نویسنده نه رودهدراز است و نه روایتش قطره چکانی و جابهجا، هر گزاره را به چند صیغه زمانی، روایت میکند.
مهدی پورعمرانی، ضمن بررسی کوتاه عنصر روایت در داستاننویسی بیان کرد: نویسنده «از پشت دیوارهای خاکستری» در همان ابتدای این مجموعه، نشان میدهد که نقل دیگری دارد؛ به اصطلاح نه رودهدراز است و نه روایتش قطره چکانی. جابهجا، هر گزاره را به چند صیغه زمانی، روایت میکند.
این منتقد در ادامه با اشاره به بخشهای از کتاب افزود: بهعنوان مثال در داستان «دالانهای ذهنی یک غریبه» میخوانیم «... و من هنوز در عجبم یا متعجب بودم یا شدم؛ منظورش را نفهمیده بودم. نمیفهمم و ذهنم که همین طور میرود... رفته بود و مرا با خود میکشاند... کشانده بود و من که تا کجا میتوانم همراهش بروم اما میروم... باید بروم...!»
پورعمرانی با بیان این مطلب که در 6 داستان از هشت داستان، شگرد روایی مشترک وجود دارد گفت: حتی در داستانِ «هوای آزاد» که به نظر میرسد تاریخچهای قدیمیتر از داستانهای دیگر دارد نیز این روایتگری بکار رفته است.
داستاننویس با این شگرد فتیله زمان را بالا و پایین میبرد و دامنه زمان را کم و زیاد میکند؛ بهعبارت دیگر با ولوم دادن به عنصر زمان، وقوع رخدادها را در صیغهها و ساختهای زمانی گوناگون اجرا میکند و ذهنی روایتگر را به نمایش میگذارد.
مهدیپور ادامه داد: دخالتگریهای نویسنده در روایت همچنین ساخت و پرداخت دراز دامن روایت، فقط به این تمهید ختم نمیشود، او گاهی و در همین داستان اول «دغدغههای میم بزرگ و پسرش»، خودش به مثابه یک آدم داستانی و با اسم و رسم واقعی، بیرون از داستان، وارد گود میشود و نقشآفرینی میکند: بهعنوان مثال در بخشی از این داستان میخوانیم: «... بعد به یاد حرفهای کیوان باژن افتاد که بهش گفته بود: فردا عین این گفتوگو را با یه نفر خواهی داشت.» یا در بخش دیگر آمده است: «... و کیوان باژن هم که اساسا دخالت نمیکرد؛ چون فکر میکرد دوره این حرفها گذشته است. میم دیگر از کجا بالاخره میتوانست بفهمد که چی به چی است؟ نفهمیده بود. نمیفهمید...»
این نویسنده با تاکید بر روایت محور بودن «از پشت دیوارهای خاکستری» ادامه داد: روایتمحور است چراکه دیالوگ چندانی ندارند و شخصیتها نیز پرداخت نمیشوند؛ البته در داستان کوتاه، جایی برای شخصیتپردازی نیست. نوعِ روایتگری است که از سوژهها و از مایههای تقریبا همیشگی، داستانهای دیگری میسازد.
مهدیپور گفت: کیوان باژن در مجموعه «در کوچههای اضطراب» و حتی در رمان «از دیروز تا بینهایت صفر» نیز نشان داد که برای عنصر روایت ارزش دیگری قائل است.
«از پشت دیوارهای خاکستری» پستمدرن است
طلا نژادحسن، در ادامه این نشست با بررسی اثر آژن از منظر پست مدرنیستی گفت: مجموعه «از پشت دیوارهای خاکستری» از نظر معناشناسی اجتماعی و دارای شاخصههای پستمدرنستی است.
این منتقد افزود: پریشانی و غیرقابل اعتماد بودن راوی، چندپارگی زمانی و روایت، عدم قطعیت، جهانِ معنا باخته، آشفتگی ذهن راوی و آشفتگی متن با هم، گره خورده و جهانداستانی را خلق کردهاند که زندگی انسان امروز را به خوبی متبلور و عینی میکنند؛ فرآیندی که در بیشتر داستانها، مهندسی موقتی دارد و نویسنده توانسته با پیوند این عنصر، جهان آشفته و آشوبزده بیرون شخصیتها را با ساختاری متفاوت و با شیوه داستاننویسی معمول، درونی و حسی کند.
نژادحسن با اشاره به پایانبندی بعضی از داستانها ازجمله داستان «هوای آزاد» عنوان کرد: نویسنده با یک جمله پایانی، ذهن مخاطب را به تکاپو و گاه به شگفتی وا میدارد؛ گویی این نشانه ذهنی تا مدتها با مخاطب همراه میماند. نویسنده در بعضی از داستانهای این مجموعه، اصرار بر پیچیدگی ساختاری و حفظ فاصله میان متن و مخاطب دارد.
وی تاکید کرد که «از پشت دیوارهای خاکستری» موجب لذت مخاطب خاص میشود اما طیفی از مخاطبان را با خود همراه نخواهد کرد.
خواجهپور نیز در معرفی نویسنده «از پشت دیوارهای خاکستری» به تجربه نویسندگی این نویسنده اشاره کرد و گفت: با توجه به چهار جلد تاریخ شفاهی ادبیات معاصر ایران که به شخصیتهایی چون «صمد بهرنگی، شمس لنگرودی، عمران صلاحی و مهدی غبرایی میپردازد و نیز کتاب «انسان رو در روی جهان» که جستارهایی است درباره چگونگی تکوین فردیت خلاق نویسنده در گفتوگو با اهل اندیشه و قلم و با توجه به مجموعه داستانهای «در کوچههای اضطراب» و از پشت دیوارهای خاکستری» و رمان «دیروز تا بینهایت صفر» کیوان باژن را باید نویسندهای پرکار دانست.
نظر شما