مجموعه حاضر دربردارنده پنج رساله، شامل سه جهادیه و دو رساله انتقادی از دوره قاجاریه است. جهادیه محمد کریم خان کرمانی (1255-1288 ق.)، هدایهالمجاهدین نوشته محمدتقی بروجردی (تاریخ تولد و وفات، نامعلوم) و رساله کوتاه و کم حجم جهادیه ناصریه در جنگ ایران و انگلیس به قلم حاجی میرزا عسکری، امام جمعه مشهد (1211-1280 ق.) بخش نخست کتاب را شکل دادهاند. رسالههای سر مکتوم و رساله اوضاع سیاسی ایران به ترتیب از میرزا هدایتالله وزیر دفتر (1234-1310 ق.) و میرزا حسن خان سرتیپ، ملقب به معتمدالسلطان (تاریخ تولد و وفات، نامعلوم) در بخش دوم جای گرفتهاند.»
این کتاب با تصحیح، تحقیق و تحشیه داریوش رحمانیان و زهرا حاتمی در نشر علم منتشر شده است. با داریوش رحمانیان، دانشیار تاریخ دانشگاه تهران و مولف و پژوهشگر این حوزه درباره کتاب گفتوگویی داشتهایم که در پی میآید.
چرا این پنج رساله را از دوره قاجار برای تصحیح و تحشیه و انتشار در زمان ما انتخاب کردهاید؟
تاریخ اندیشه سیاسی ایران در روزگار قاجاریه را نمیشود، درست و دقیق نوشت، مگر با تکیه بر انبوهی از رسالات و کتابها و حتی مندرجات پارهای از نشریات و روزنامهها و مطبوعات آن روزگار و همانگونه که میدانید بخشی از این رسالهها به صورت نسخه خطی ماندهاند و در دسترس پژوهشگران نیستند. البته در سالهای اخیر، تعدادی از صاحبنظران کوشیدهاند از این رسالهها تصحیح خوبی ارائه دهند که در رأس آنها «غلامحسین زرگرینژاد» است که مجموعه چهار جلدی «سیاستنامههای روزگار قاجاریه» را تصحیح کرده است و پیش از آن هم دوجلدی «رسائل مشروطیت» را منتشر کرد و کتابی هم در رسائل سیاسی عصر قاجار دارد. بههرحال پارهای از پژوهشگران در سالهای اخیر، راه را برای انتشار نسخههای خطی متون سیاسی گشودهاند.
البته رسالههای پرشماری باقیماندهاند که نیاز به تصحیح، تحقیق و تحشیه دارد. برخی از رسالههای بهحدی مهم هستند که میتوانند بهصورت جداگانه تکیهگاه یک تحقیق مفصل قرار بگیرند. این نکته هم ناگفته نماند که سه رساله از این پنج رساله که ما برگزیدیم «رسالههای جهادیه» هستند.
کمی درباره جهادیهها توضیح دهید.
ادبیات جهادی در روزگار قاجاریه به این معنا بود که تعدادی از علما و مجتهدان که بر مردم تاثیرگذاری داشتند به ویژه در روزگار فتحعلیشاه و در جنگهای ایران و روسیه رسالههایی نوشتند در رابطه با جهاد در دفاع از خاک پاک ایران و همراهی با شاه و لشکر او در حضور یافتن برای دفاع از کشور. البته این رسالهها مربوط به روزگار ناصری هستند و دورهای که ایران نه با روسها بلکه بر سر ماجرای هرات با انگلیسیها درگیر شده بود.
ماجرای هرات چه بود؟
انگلیسیها تلاش میکردند هرات را از ایران جدا کنند و این ماجرا از دوره محمدشاه آغاز شده بود. او به هرات لشکرکشی کرد چرا که امیرانش به حکومت مرکزی باج و خراج نمیدادند و خطبه را به نام شاه ایران نمیخواندند و محمدشاه میکوشید تا آنها را وادار به تمکین کند. انگلیسیها دخالت کردند و با نیروی دریایی سعی کردند تا به ایران وارد شوند آن هم در حالیکه در آن روزگار، ایران نیروی دریایی نداشت. انگلیسیها بوشهر را بمباران کردند و تا برازجان آمدند و گفتند اگر محمدشاه از هرات برنگردد، ما وارد میشویم و تمام خوزستان را میگیریم. در آن زمان هم سران ایلات و عشایر ایران با حکومت مرکزی مشکل داشتند و میشد آنها را برعلیه حکومت برآشفت.
در دوره ناصرالدین شاه هم هرات برای انگلیسیها، بسیار حساس بود و آنها عزمشان را جزم کرده بودند که هرات را از ایران جدا کنند. در این زمان بین انگلیس و روسیه، رقابت سنگینی بود و میدان این رقابت، افغانستان و ایران و آسیای مرکزی بود. انگلیسیها به این رقابت نام «بازی بزرگ» داده بودند و در این بازی، ایران سپر بلا بود. از سوی دیگر هندوستان، مستعمره زرخیز انگلیس بود و هرات موقعیت فوقالعاده حساسی داشت. روسیه نفوذش در ایران مورد افزایش بود و انگلیسیها میترسیدند که منافعشان در هند به خطر بیفتد. در طول تاریخ 13 پادشاه لشکرکشیهای بزرگی به هندوستان داشتند که آخرینشان نادرشاه افشار بود. همه هم از طریق تنگه خیبر و هرات دهلی را فتح کرده بودند.
این نکته را هم در نظر داشته باشید که در روزگار صفویه، هرات ولیعهدنشین بود. شاهزادگان آیندهدار را به آنجا میفرستادند و شاهعباس دوران ولیعهدیاش را در هرات گذراند. این جدالی که بین انگلیس و ایران بر سر هرات در روزگار ناصرالدین شاه منجر به تجاوز به مملکت ایران شد و از همان رخنه دریا، انگلیسیها بوشهر را گرفتند و به خرمشهر آمدند و سپس تا اهواز که در آن زمان «ناصری» نامیده میشد، پیش آمدند. دولت ایران دید که موقعیتش در جنوب کشور مورد خطر قرار گرفته، پس ناپلئون سوم میانجی شد و در سال 1857 میلادی، «عهدنامه پاریس» بین ایران و انگلیس جاری شد.
این سه جهادیه که در این کتاب آمده مربوط به همین دوره جنگ بین ایران و انگلیس است که تاکنون منتشر نشده بود و برای کسی که بخواهد ادبیات جهادی را مطالعه کند و ببیند رابطه فرمانروا و حاکم با دین، مردم، روحانیت و... چگونه است مطالب پراهمیتی دارد.
درباره دو رساله دیگر هم توضیح دهید.
یکی از این رسالهها، «سر مکتوم» است که از اهمیت زیادی برخوردار است. زیرا نویسندهاش میرزا هدایت است که مستوفی طراز نخست روزگار ناصری بود که مدیریت امور مالی کشور در دست اوست و این مستوفی پاکدل، اهمیتش این است که پدر دکتر محمد مصدق است و پژوهشگران ما تاکنون خیلی کم به او پرداختهاند. ما برای اولین بار سه مقاله در رابطه با او نوشتیم و از پوشیدگی درآوردیم. و آثارش را که همه بهجز یک رساله به صورت نسخه خطی باقیماندهاند مورد بررسی قرار دادهایم. در این کتاب هم مقاله کوتاه سیاسی بهصورت اندرزنامهای با نام «سر مکتوم» منتشر شده است.
البته پژوهشی هم پیش از این، درباره او داشتیم که در مقالهای در مجله «ایران فردا» منتشر شد. دومین مقاله در مجله «نگاه نو» و سومین مقاله هم در مجموعه مقالات بنده که با نام «تاریخ دهه 20 و نهضت ملی» منتشر شده، آمده است. این کتاب شامل مجموعه مقالات من درباره تاریخ دهه 20 است که به کوشش خانم زهرا حاتمی، در نشر علم منتشر شده بود. «سرمکتوم» رسالهای کوتاه اما بسیار پراهمیت است. البته ما در مقدمه کتاب هم هر پنج رساله را به صورت دقیق و مفصل معرفی کردهایم. «سر مکتوم» از نظر تاریخ عقاید و اندیشههای سیاسی بسیار پراهمیت است.
و رساله پنجم؟
رساله پنجم اسم ندارد. فهرستنویسان رویش اسم گذاشتهاند؛ «رساله در اوضاع سیاسی ایران». میرزا حسن سرتیپ که در دستگاه ایران در کشور عثمانی و مصر سالها فعال بوده، این رساله را نوشته که برای نخستین بار در این کتاب منتشر شده است. البته پیش از این «فریدون آدمیت» و «هما ناطق» چند صفحهای درباره این رساله نوشته بودند. اما برای اولینبار است که این مقاله به صورت کامل منتشر شده و اهمیت آن نیز یادآوری شده است. ما کوشش بسیار کردیم که هویت نویسنده را به صورت دقیق پیدا کنیم. هرچند که تلاش ما به جاهای دقیقی نرسید اما به سرنخهای مهمی رسیدیم.
آیا در زمینه رسالههای سیاسی دوره قاجار، پیش از این هم کارهای پژوهشی انجام شده است؟
البته در حوزه تاریخ اندیشه سیاسی در روزگار قاجاریه، من قبلا کتاب درسی برای دانشگاه پیامنور تالیف کردم با عنوان «تاریخ تفکر سیاسی دوره قاجاریه». دکتر طباطبایی هم کتابهایی در این زمینه تالیف کرده باعنوان «مکتب تبریز»، «نظریه حکومت قانون در ایران» و دکتر زرگری نژاد که «رسائل سیاسی» و... را منتشر کرده که پیش از این هم به او اشاره کردم و بر همهشان هم مقدمههای مفصلی نوشته است.
محسن طباطباییفر و مهدی فداییمهربانی هم در این حوزه کتابهای ارزشمند و خواندنی نوشتند. اما نکته مهم این است که هنگامی که ما منابع اصلی تاریخ اندیشه سیاسیمان را نه فقط در دوره قاجاریه بلکه قدیمتر را نشناسیم و تا زمانی که این رسالهها را به شکلی محققانه منتشر نکنیم و در دسترس عموم محققان قرار ندهیم، بنای «تاریخ اندیشه سیاسی» را نمیتوانیم بسازیم. چون در این صورت مواد و مصالحی نداریم یا بهتر است بگوییم مواد و مصالح ما درست صیقل نخوردهاند. «تاریخ اندیشه سیاسی» به طور کلی و «تاریخ اندیشه سیاسی در دوره قاجار» بسیار پراهمیت است و اگر تاریخ را به مثابه یک ساختمان فرض کنیم شرطش این است که رسالهها و مواد مربوط به تاریخ اندیشه سیاسی را تجمیع کنیم و مورد حاشیهنویسی قرار دهیم.
دومین فرد میرزا هدایتالله وزیر دفتری است که پارهای از نخبگان او را میشناسند و البته هر دوی اینها برای مردم چندان شناخته شده نیستند. اما خود این متنها خیلی مهم هستند و دلیل انتخاب آنها برای انتشار و حاشیهنویسی روی متنها اهمیت خود آنها بوده است و نه اشتهار نویسنده. از طرف دیگر من یکی از دغدغههایم این است که ابعاد ناشناخته تاریخ را جستوجو کنم و روایتهای قالب را بشکنم و ببینم چگونه میشود جور دیگری هم نگاه کرد. سالهاست که به دانشجوهایم میگویم ما سالهای مدیدی عصر قاجاریه را به عصر بیخبری تبدیل کردهایم و تلاش کردم که ببینم آیا میشود به دوره قاجاریه جور دیگری هم نگاه کرد.
من همیشه گفتهام که تاریخ مربوط به انسانهاست نه دیوها و نه فرشتهها و مورخ حق ندارد فقط جنبه تاریک یا روشن آدمها را ببیند. مورخ باید منصف باشد. من معتقدم خیلی از شخصیتهای گمنام یا کمنام کارهای بااهمیتی انجام دادهاند که زیر سلطه بزرگان گم شدهاند و بارها گفتهام که تاریخ اندیشهنویسی در ایران به سمت سوپراستارنویسی رفته است. در حالی که ما اندیشمندان دیگری هم داشتهایم که مورخان تاثیر آنها را بر دیگران نشناساندند. من مورخ نباید فقط به طرف شناختهشدهها بروم. نباید فقط به آخوندزاده و میرزا ملکمخان و غیره بپردازم. بلکه بقیه افراد هم آجرهایی در دیوار تاریخ هستند و شما نباید فقط رأس دیوار را ببینید. مورخ نباید اسیر گفتمانهای مسلط باشد و باید به سمت قلمروهای ناشناخته برود. اگر کریستف کلمپ در خانهاش میماند، قاره آمریکا هنوز هم کشف نشده بود. مورخ هم از منظر من یک کاشف است و من اگر بخواهم چیزهایی را که دیگران گفتهاند بگویم که هنری نکردهام. هنر مورخ این است که به سمت ناشناختهها برود و یا جنبههای ناقص در شناخت آنها را کامل کند.
نظر شما