احمد مسجد جامعی در آئین افتتاح خانهموزه سیمین و جلال:
علت اینکه خانه جلال مرجعیت پیدا کرد، مهربانی سیمین بود
احمد مسجد جامعی، عضو هئیت امنا موسسه خانه کتاب ضمن درخواست خریداری خانه نیما گفت: اگر نیما نبود جلال هم اینجا نمیآمد و نمیماند. به نظر من علت اینکه خانه جلال مرجعیت پیدا کرد، مهربانی سیمین بود. سیمین با مهمانهای جلال مهربان بود، عالیه خانم با مهمانهای نیما مهربان نبود. شاید جالب باشد که بدانید کانون نویسندگان نیز در همین خانه شکل گرفته است.
در این مراسم افرادی مانند مانند غلامعلی حدادعادل، رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی، سیدمجتبی حسینی، معاون هنری وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، سمیعالله حسینی مکارم، سرپرست شهرداری تهران، احمد مسجد جامعی و محمدجواد حقشناس از شورای شهر تهران، عبدالله انوار، ویکتوریا دانشور، فاطمه راکعی، حجتالاسلام سیدمحمود دعایی، حجتالاسلام احمد مازنی، سیدعباس سجادی، مهدی قزلی و سیدرضا صالحیامیری حضور داشتند.
محمدجواد حقشناس، رییس کمیسیون فرهنگی و اجتماعی شورای اسلامی شهر تهران با اشاره به اهمیت خرید و بازسازی این خانه گفت: خوشحالم که امروز یکی از انتظارات اهالی فرهنگ برآورده شد و خانه سیمین و جلال به آغوش شهر بازگشت؛ چراکه مهمترین دارایی ما در شهر تهران همین سیمینها و جلالهاهستند.
در ادامه حقشناس به دلیل کمبود زمان از سخنرانی پرهیز کرد و یادداشتی را که به این مناسب نوشته بود، قرائت کرد. متن این یادداشت به شرح زیر است:
«جلال و سیمین شهر را به میهمانی میخوانند. اینکه در شهری خانههای افرادِ شاخصِ شهر به نشانههای آشنا در شهر تبدیل میشوند، یعنی شهر صاحبِ خبر شده است؛ چنانکه حافظ فرمود: ای دل بکوش که صاحبٌ خبر شوی.
حضور این خانهها خبر از تجربه زندگیِ شهری میدهد، وقتی شهری کرور کرور خانه با ارزش و اهمیت، چه به خاطر معماریاش چه بواسطه زندگیِ کسان آن شهر دارد، یعنی این شهر زندگی را تجربه کرده است و تبدیل شدنِ این خانهها به شهر، امکان هویت داشتن و امکان زیستن با حالِ خوب را میدهد.
خانه جای زندگی کردن است. خانه عرصه خصوصیِ زندگی کردن است. خانه، ظرفِ زندگیِ خانواده است. حالا چه نیما، چه سایه، چه عبدالله مستوفی و چه سیمین و جلال. صاحبان هر خانه شهروندان شهر اند که خاطراتشان در عرصه زندگیِ خصوصی در خانه شکل میگیرد، وقتی خانههای اینان به مکان عمومی شهری بدل میشود، برای شهر این امکان را فراهم میکند تا با این کسان احساس هم خانوادهگی کند و این همان است که شهروندیاش میخوانیم.
جلال آل احمد و سیمین خانم دانشور در تاریخِ فرهنگیِ معاصرِ ایران هستند با همه نقدها و حرفها، تا مدیر مدرسه، تا دُر یتیم خلیج فارس، تا نقدهای گوناگون جلال، تا سووشون، تا جزیرهی سرگردانی و تا غروب جلال بارها و بارها تجدید چاپ میشود و خوانده میشود، یعنی آنها در لابلای تمامیِ خانههای این سرزمین زندگی میکنند، و نقطه عظیمت خوبی ست که خانه اینها به موزه تبدیل میشود، چرا که موزه خبر از اثری میدهد و موثری و زمینهای.
اما موزه کجاست؟ موزه جایی نیست که آثاری را فریز میکند. خانه موزه جلال و سیمین جایی نباید باشد که فقط به ما بگوید جلال و سیمین بودند. موزه شدنِ خانهی جلال و سیمین یعنی پنجرهای به شهر، پنجرهای برای دیدن همهی آنهایی که با داستان، با قصه و با فرهنگ ایرانی سر و کار دارند. خانه موزه جلال و سیمین یعنی هر که دلش بخواهد درباره جهان داستانِ ایرانی و بخصوص جهان داستانیِ شهر تهران حرفی بگوید، مأمِن و خانهای دارد.
جلال و سیمین سرمایههای یک شهراند. وقتی خانه آنها به موزه تبدیل میشود، یعنی شهر و سرمایههای فرهنگیاش به ارزش افزوده زندگیِ شهری تبدیل شدهاند؛ چرا که امکان باز و باز زیستن را دارند و از حالا خاطرات جمعیِ شهری که با این خانه موزه شکل میگیرد، بر داشتههای شهر میافزاید و این میتواند موجبِ حالِ خوبِ شهر باشد. پس مبارکِ همهی شهروندانِ تهرانی با.»
در ادامه این برنامه عبدالله انوار که سابقه دوستی چندین و چند ساله با جلال آلاحمد داشته است، با ذکر خاطره ساخت این خانه گفت: من ازسال 1321 یعنی 76 سال پیش با جلال رفاقت دارم؛ درست زمانی که وارد دانشگاه شدیم. بعدها در انجمنهای ادبی همدیگر را میدیدیم و روابطمان بیشتر و بیشتر شد.
وی ادامه داد: فکر میکنم سال 1330 یا 1331 بود که سیمین دانشور بورسیه شد و برای ادامه تحصیل به آمریکا رفت. در آن زمان آپارتمان کوچکی داشتم که به جلال دادم و از آن زمان به بعد با هم همسایه شدیم. جلال در آن زمان نگران وضعیتش بعد از بازگشت سیمین بود. قصد داشت خانه در شمیران بسازد چون در آنجا زمین داشت.
این پیشکسوت نسخهشناسی در توضیح ماجرای ساختن خانه اظهار کرد: به یاد دارم که از او پرسیدم که چقدر پول داری و او گفت هزار تومان. من هم سه هزار تومان به او قرض دادم و هزار تومان هم از یکی از دوستان گرفتیم تا ساخت منزل را آغاز کنیم. جلال همه چیز را دقیق حساب میکرد و بعد از همه محاسبات متوجه شدیم که حدود هزار تومان خرج آجر، سه هزار تومان خرج کارگر و هزار تومان خرج سفیدکاری میشود.
وی افزود: کار را آغاز کردیم اما در انتها مجبور شدیم هزار تومان دیگر نیز قرض کنیم؛ چراکه برای سفیدکاری پول کم آوردیم. او خودش برقکاری بلد بود و کار برق ساختمان را نیز خودش انجام داد و به این شکل خانه ساخته شد. البته در ابتدا خانه حمام نداشت و بعدها برای خانه حمام ساختند.
انوار با اشاره به تفکرات جلال گفت: شاید نسل جدید به خوبی جلال را نشناسد اما او کسی بود که به آزادی نهایت احترام را می گذاشت. خوب بهخاطر دارم که میگفت ما مشروطیت را گرفتیم اما مشروطیت ظاهری. مجلس داریم اما در واقع نداریم.
احمد مسجد جامعی نیز در سخنان خود با اشاره به اهمیت خانه نیما گفت: خوشحالم که این اتفاق بالاخره رخ داد اما از آقای حسینی مکارم می خواهم که هرچه سریعتر منزل نیما را هم بخرند؛ چراکه اگر نیما نبود جلال هم اینجا نمیآمد و نمیماند. به نظر من علت اینکه خانه جلال مرجعیت پیدا کرد، مهربانی سیمین بود.
وی ادامه داد: دلیل این مرجعیت هم آن است که آن طور که سیمین با مهمانهای جلال مهربان بود، عالیه خانم با مهمانهای نیما مهربان نبود. شاید جالب باشد که بدانید کانون نویسندگان نیز در همین خانه شکل گرفته است.
این عضو شورای شهر با اشاره به خاطره تشکیل کانون نویسندگان گفت: جلال سیاسی بود و همانطور که همه می دانیم تودهای بود و در سال 46 که انجمن نویسندگان شکل گرفت او و چند نفر دیگر به این انجمن اعتراض کردند؛ چراکه رفتار آن افراد را نمیپسندیدند، به همین دلیل هسته اولیه کانون نویسندگان در همین خانه شکل گرفت.
وی ادامه داد: بهآذین، گوهرمراد، شاملو، طالقانی، همه و همه به این خانه رفتوآمد داشتند و همین بود که این خانه مرجعیت پیدا کرده بود. این خانه محلی بود که روشنفکران و مخالفان حکومت شاه در آن جمع میشدند و به جمعبندی مشترک میرسیدند. همه اینها در شرایطی بود که سیمین مطلقا سیاسی نبود.
مسجدجامعی در توضیح نحوه ساخت این خانه گفت: این خانه با عشق ساخته شده است، یعنی جلال آجر به آجر آن را با عشق ساخته است و همانطور که در نامههای خود به سیمین مطرح کرده، برای ساخت این خانه او عمله و بنایی کرده است یا به قول خودش این خانه باعث شده است تا او زندگی با مردم را تجربه کند.
وی ادامه داد: جلال به سیمین که در خارج از کشور است قول میدهد که تا بازگشت او خانه آماده شده است. او به سیمین میگوید که کاری میکند تا صدای غشغش خندههایش از آجر به آجر این خانه شنیده شود.
این مسئول فرهنگی در بخش پایانی صحبتهایش گفت: تهران باید این خانه را حفظ میکرد؛ چراکه این خانه، خانه عشق و کلام است.
غلامعلی حدادعادل که آخرین سخنران این مراسم، نیز در سخنان خود با اشاره به ویژگیهای زیستی سیمین و جلال گفت: کمتر زن و شوهری را میتوان پیدا کرد که هر دو صاحب قلم و اندیشه باشند و همه به عنوان سمبل روزگار از آنها یاد کنند. به اعتقاد من باید بسیار درباره جلال صحبت شود؛ چراکه عدهای بدشان نمیآید که جلال به فراموشی سپرده شود.
وی ادامه داد: شما نگاه کنید که در همین روزهای گذشته که بحث زندهیاد داریوش شایگان مطرح بود، چقدر به همین بهانه بعضیها عقدهگشایی کردند و به انتقاد از جلال پرداختند. به اعتقاد من زندگی جلال زندگی یک نسل است و اگر تجزیه و تحلیل شود به اطلاعات تاریخی و سیاسی بسیار مهمی میتوان دست پیدا کرد.
رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی با اشاره به زندگی جلال گفت: اینکه یک نفر از خانواده مذهبی بیرون میآید و دلیل خرافات جذب توده میشود، بعد آن را نیز تاب نمیآورد و به سمت نیروی سوم میرود. بعد میبینیم جلالی که از مذهب قهر کرده است، دوباره آشتی میکند. همه اینها بیانگر آن است که زندگی او باید بررسی شود.
وی افزود: در سالهایی که کتاب «غربزدگی» منتشر شده بود، فکر می کنم که دبیرستانی بودم و برای من و هم نسلان من بسیار مهم و جذاب بود که جلال بهعنوان یک روشنفکر از غرب انتقاد می کند. او نخستین روشنفکری بود که دست به چنین کاری زد.
حدادعادل با اشاره به فعالیتهای جلال اظهار کرد: با انتشار کتاب «در خدمت و خیانت روشنفکران» عدهای از روشنفکران از او میبرند. با رفتن او از حزب توده، عدهای از چپها از دست او ناراحت میشوند، با کتابهای دهه 20 مذهبیها از او دلخور میشوند و با کتاب «خسی در میقات» مذهبیها از رفتار او تعجب میکنند و عدهای به سمت او برمیگردنند.
رئیس بنیاد سعدی در بخش پایانی صحبتهایش گفت: جلال که نزد امام میرود میبیند که کتاب «غربزدگی» او در کنار امام (ره) است و همه اینها نشان می دهد که امام و مذهبیهای مبارز او را دوست داشتند. جلال علیرغم دافعهها و جاذبهها در چند چیز مانند صداقت، صمیمیت، پاکی و شجاعت زبانزد بود و نمیتوان به او شک کرد. جلال یک عمر برای آزادی و ایران مبارزه کرد.
بعد از اتمام صحبتهای حدادعادل، ویکتوریا دانشور سند ازدواج جلال و سیمین را به همراه کارت ملی سیمین و تعدادی عکس قدیمی را به موزه سیمین و جلال اهدا کرد.
آخرین بخش از این مراسم افتتاح خانهموزه سیمین و جلال بود که با حضور مسئولان فرهنگی و سیاسی انجام شد.
نظر شما