در نشست نقدوبررسی رمان «خاکستر» مطرح شد:
هیچکس نمیتواند رماننویس شود مگر اینکه رصدکننده فرهنگ باشد
حسین پاینده در نشست نقدوبررسی رمان «خاکستر» نوشته حسین سناپور گفت: رماننویس یک جور آگاهی فرهنگی به مخاطبش میدهد. این متن نشاندهندهی یک مشاهدهگری تیزبینانهست. هیچکس نمیتواند رماننویس شود مگر اینکه رصدکنندهی فرهنگ باشد.درواقع کسی که تاریخ تحولات را میداند.
در ابتدا مجری جلسه هاشمی، با اشاره به ضعف علوم انسانی در ادبیات، و همچنین ارتباط تمام شاخههای علوم انسانی با هم، از سوسن شریعتی دعوت کرد تا از منظر جامعهشناسی این رمان را مورد نقد قرار دهد.
سوسن شریعتی، با تأکید بر این موضوع که رشته تحصیلیش تاریخ بوده و نه جامعهشناسی، گفت که نقد ایشان نقد ادبی نیست ولی رویکرد اجتماعی نسبت به این متن دارد. چرا که خود متعلق به نسلی است که راوی داستان آن را روایت میکند . در واقع آن سالها زیست کرده، و نه به عنوان نمایندهای از آن نسل بلکه به عنوان یک عضو از جامعهی آن روزگار، فرصت را غنیمت شمرد تا در مورد روزگار کهن سالی آن نسل آرمانگرا و انقلابی گذشته، صحبت کند.
سوسن شریعتی در ادامه گفت: آن نسل، امروز، متهم است . به: آرمانگرایی و متعصب بودن برای ارزشها، و همواره، طی این ۳۰ سال میخواستند این متولیگری برای ارزشها را به الگوهایی برای همگان تبدیل کنند . آنها را زیر این امر متحدالشکل با عنوان مکتب یا ایدهآل تیپ بکشند.
و یا این نسل متهماند به: آدمهای توابی هستند که مبتلا شدند به فساد و ساخت و ساز با سیستم و نظامی که از این طریق برایشان قدرتی فراهم میآورد. در نتیجه این میانسالان اگر آرمانگرایان دیروز بودند امروزه چهرههای متهمی هستند به لحاظ زیر پا گذاشتن ارزشهای اخلاقی.
وی در ادامه با تمرکز بر موضوع داستان افزود: راوی داستان شخصیتی تیپیکال از یک بیزینسمن امروزی و آرمانگرای گذشته است. با تمامی امکاناتی که جامعهی سرمایهداری دارد. مثل ماشین، خانه، رانندهی شخصی، معشوقه، خانوادهی یدک کشیده و… . این بیزینسمن موفق، از ابتدا و در تمامی فصول از یک «دیروز» نام میبرد که اشارتیست بر همان دیروز آرمانخواهی، دیروز توابی و این دیروز چون حسرت، و گاه کابوس به سراغ راوی میآید. راوی در جای جای داستان، به شخصیت چریکی-منظور از چریک یک مخالف و یا یک چهرهی اپوزیسیون مسلح دهه ۶۰- اشاره میکند. زندانی و شکنجه شدهاست و یک توابی بوده که از ایدهآلگرایی و آرمانخواهی دست شسته و در نهایت هم تیمیها یا دوستانش را لو داده است. این بیزینسمن با آن پیشینه، حالا حامی هنرمندان است، گاهی نقاشی میکند،چشمش را روی یک سری از بی اخلاقیها می بندد و…؛ همانطور که نمونه این تیپ را در جامعهی امروز میبینیم. ترجمه میکنند، مناسباتشان با قدرت خوب است و میتوانند واسطی باشند برای راه انداخت کار اطرافیان. این «دیروز»ی که از آن نام برده میشود، در حالی سراغ راوی داستان میرود که او ناظر زمان حال است و رفتار اجتماعی مردم، تناقضات اجتماعی و بالا رفتن از سلسله مراتب قدرت را نقد میکند و تهوع و انزجارش را بروز میدهد، فارغ از اینکه خودش به یمن همین مناسبات به قدرت رسیده است.
شریعتی ضمن اشاره به انعکاس تناقضات اجتماعی در این کتاب، در مورد نزدیک بودن متن به جهان کافکا و نبودن اشخاص سر جای معین یا حتی جایگاه گذشتهشان، گفت: سربازجوی سابق مدیر مشاور شده، چریکی که تاجر شده، نگهبانی که از رزمندگان جنگ بوده، و قاضی که جرم را بررسی میکند بلافاصله پیشنهاد یک کار تجاری میدهد. در نتیجه ما با جهانی روبهرو هستیم ک پرسوناژهای دیروزی تبدیل شدند به نقشهای جدیدی که در نسبت با قدرت، همه در حال یک مسابقه ترسناک، غیبت همبستگی، میل به پیشرفت به هر قیمت، و در نهایت استفاده از مناسبات برای راه انداختن کار و… هستند و تا جایی پیش میروند که همانهایی که اعمال شخصیت اصلی یا راوی را نقد میکنند و او را به همکاری با کسانی که تا دیروز نقش سرکوبگر را ایفا میکردند متهم میکنند، خودشان از او (شخصیت اصلی) میخواهند که کارشان را به اصطلاح راه بیاندازد. در واقع مستقیماً وارد این مناسبات نمیشوند ولی از آن استفاده میکنند.
وی در نهایت اینطور جمعبندی کرد که، این روایت نشان دهندهی عاقبت آرمانگرایی و ایدهآلیستی نیست بلکه عاقبت سرکوب آن است.
حسین پاینده از دیگر منتقدان حاضر در جلسه، ضمن تشکر از شریعتی صحبت خود را با ارائه یک طرح کلی شروع کرد. وی ۴ محور اصلی برای مطالبشان مشخص کرد که به شرح ذیل است:
1)چرا این متن رمان است؟
2)اگر رمان است، چه نوع از رمان است؟
3)امضای سناپور (منظور سبک و سیاق خاص داستاننویسی سناپور در رمان معاصر فارسی هست.)
4)چند نکته پراکنده در خصوص خود رمان.
سپس وی با خواندن جملهای از متن رمان، وارد بحث اصلی خود شد. « هرچه بیشتر میشناسمش غریبهتر میشود این شهر» و نیز گفت: فکر میکنم اگر هرجایی این جمله را میدیدم حتما متوجه میشدم سناپور آن را نوشتهاست. نه فقط چون عبارت «این شهر» را آخر جمله آورده است -کاری که در جملهبندی داستانهایش انجام میدهد و در واقع، می توان گفت سبک ایشان است- بلکه آقای سناپور نظر دارد به شهر و روابط بینافردی در شهر.
ایشان همچنین بیان کرد: چرا این متن رمان هست؟ ۱-این متن نوعی واکنش نقادانه به جهان پیرامون ماست. رمان باید اینطور باشد و در غیر اینصورت رمان نیست.
-رمان نمیتواند در اختیار قدرت قرار بگیرد. بنا به ذاتش. از قرن ۱۸ که رمان به وجود آمد، برای نقد اجتماع بود. رماننویس برای درانداختن طرحی نو برای جامعهای متفاوت مینویسد.
پاینده ادامه داد: این رمان دست به کالبدشکافی فرهنگی جامعه میزند، یعنی تنها وقایع را توصیف نمیکند. نویسنده در این رمان توانسته لحن و ادبیات کلامی بیزینسمنها، نوع جملهبندی، کلماتی که مدام استفاده میکنند را طوری بنویسید که روابط اینها را نشان دهد. از این رو نمیتوان گفت او فقط دست به توصیف زده است. عبارت کالبدشناسی در نقد ادبی دلالتمند است زیرا کالبدشکافی وقتی انجام میشود که ما بخواهیم علت مرگ را بدانیم. یعنی یک جور سببیابی یا ریشهیابی وضعیت است نه توصیف آن. در حقیقت رماننویس با این کار یک جور آگاهی فرهنگی به مخاطبش میدهد.
این منتقد افزود: این متن نشاندهندهی یک مشاهدهگری تیزبینانهست. هیچکس نمیتواند رماننویس شود مگر اینکه رصدکنندهی فرهنگ باشد.درواقع کسی که تاریخ تحولات را میداند. این رمان نشاندهنده آن است که نویسنده دِهشتشهر را خوب میشناسد، این رمان به یک عبارت، ادامه سنت رمان شهری اروپایی است ک روابط مردم در دنیا پیچیده شهری را دنبال میکند و توجهش به زندگی بیزینسمنها مدیران شرکتهای بزرگ است.
پاینده ضمن خواندن قطعهای از متن کتاب، گفت که روایت داستان براساس جریان سیال ذهن نوشته شدهاست.وی همچنین قسمتی دیگر از متن را که راوی یک تکگویی درونی دارد، خواند و اضافه کرد: این هم نشان دیگر از امضای سناپور در این رمان.
پاینده گفت: این کتاب به نوعی ادامه کارهای دیگر سناپور است.این متن واجد بینامتنیت با رمان قبلی آقای سناپور با عنوان «دود» است. بعضی از شخصیتها و موقعیتها دوباره تکرار شدهاند. امضای سناپور را میشود در آیرونی دید.یعنی واژگون شدن تمام تصورات و پیش پنداشتهای ما و توقعاتمان. برای مثال چریک که آرمانگرا و ایدهآلیست است در اینجا تبدیل به یک بیزینسمن شدهاست. سناپور نشان میدهد این هم بخشی از تناقضات جامعهی ماست. به عقیدهی من، عنصر گروتسک هم در کارهای سناپور وجود دارد. گروتسک به این معنا که شخصیتها از شکل و شمایل خود به صورت غریبی خارج میشوند. برای مثال شخصیت قاضی وسط گفتگوی جدی، غیرمستقیم مطالبات مادی خود را بیان میکند. همانطور که در محاکمهی کافکا قاضی که آنجا نشسته لابهلای کتابش صور قبیحهست و این امر تصور ما را از قانون و محاکمه کردن بهم میزند. گروتسک دارای دو عنصر مضحکه و وحشت است به همین دلیل در زبان فارسی معادل ندارد.
وی افزود: دومین امضای سناپور، گفتگوی شخصیتهاست که متمایز از هم نوشته شدهاست.این رمان ۴۰ شخصیت نام برده شده دارد که تفردشان حفظ شده و رمان چند صدایی است. البته من فکر میکنم در جاهایی سناپور از این اصل(باختینی)تخطی کردهاند.در بعضی قسمتها گفتگوی شخصیتها شبیه به هم میشود. مثلاً جملات همسر دوم راوی، گاهی تفاوتی با جملات خود او، ندارد.
پاینده گفتههایش را اینطور جمعبندی کرد که این متن یک رمان شهری است در مورد روابط بینافردی در شهر.امضای سناپور را دارد به دلیل صناعاتی که در آن به کاربرده است، و نیز براساس جریان سیال ذهن نوشته شده و دارای تکگوییهای درونی است، ضمن اینکه بینامتنیت هم در کار ایشان دیده می شود.
نظر شما