مصطفی علیزاده داستاننویس و منتقد ادبی یادداشتی بر مجموعه داستان «کشتن به سبک خانگی» به قلم افسانه احمدی نوشته و آن را برای انتشار در اختیار ایبنا قرار داده است.
از افسانه احمدی، پیشتر مجموعه داستان خوب «سمفوني سهشنبهها» و رمان «کسی در من شیطنت میکند» را خواندهایم. احمدي در داستانهای «کشتن به سبک خانگي» کمی از داستانهای «سمفونی سهشنبهها» فاصله گرفته و داستانهایی تخت و ايستا و بیحادثه را روايت کرده است. داستان زنان و مردانی تنها و جداافتاده و شکستخورده که هرکدام به شکلي، از زندگی چيزي طلبکارند. داستانها بيشتر در ذهن راويان میگذرد و چيزي که بهشدت جلبتوجه میکند، فلسفهبافیها و حرافیهای راويان داستانهاست. جريان حال در روايت متوقف يا کند شده و گذشته مدام در ذهن راویها فراخوانده میشود و از اینرو ضرباهنگ داستانها اغلب کند است. شايد بتوان گفت که اين ضرباهنگ بسيار کند، انتخاب آگاهانه نويسنده، براي نمايش ملالزدگی شخصیتها و زندگیهایشان است.
داستان اول مجموعه «ژولی و ژوليا» نام دارد که راوي آن خاطرات خود از کودکي و از مردِکارتنخوابی که ساکن کوچهشان شده بوده، روايت میکند. داستاني که بهسختی میتوان کانون و طرح برجستهای براي آن پيدا کرد.
«زن که گريه نمیکند» دومين داستان مجموعه و از بهترینهای آن است. داستان زن جواني که عروسِ شاهباجيخانوم، يعني زن مردهشوری که مادرش را غسل داده، شده است. شخصيت شاهباجيخانوم، ازجمله شخصیتهایی است که در خاطر ميماند و پس از اتمام داستان نيز در ذهن خواننده به زندگي ادامه میدهد. زني مقاوم و صبور که در مبارزه با زندگي کم نياورده و هم مرد بوده و هم زن و هيچوقت در برابر مشکلات و ضربههاي زندگي گريه نکرده است. حالا او میخواهد به عروسش نيز ياد بدهد که «زن که گريه نمیکند».
در داستان «کاشف مويرگها» راوي به بازخواني خاطرات خود از دوران نوجواني میپردازد و از دختري به نام «فاطی» میگوید که به خاطر بيني بزرگش موردتمسخر پسرهاي محله بوده است. اما راوي در همان نوجواني، وراي بيني بزرگ فاطي، زیباییهایش را نيز ديده و کشف کرده و بهنوعی دل به او سپرده بوده است.
«تومور بدخيم عاشقي» داستان رابطه زنوشوهری است که به دليل سربههواييها و عاشقشدنهای مکرر شوهر، دستخوش فرازوفرودهایی شده است. زني که هر شب که میخوابد، مطمئن نيست که فردا شب حلقه ازدواجشان توي انگشت همسرش خواهد بود يا بر روي ميز توالت اتاقشان. زني که صبوري میکند و سعي میکند خود را با شرايط تطبيق دهد.
داستان «شوهر چهارم» انگار که بیانیهای عليه همه مردان و شوهران بد باشد، بدون هيچ طرح کلاسيکي روايت میشود و در چند صفحه، نظرات راوی داستان را در مورد مردان میشنویم و البته شخصيت راوي را در خلال همين اظهارنظرها ميشناسيم.
«آخرين طرح آقاي کاف» از جمله داستانهای خوب کتاب است که در آن رابطه يک زوج روايت میشود و تلاش آقای کاف براي نوشتن طرح نمايشي جذابي که خود و همسرش راضي کند. در اين داستان ارجاع به داستاني از مجموعه داستان قبلي نويسنده نيز شده است.
«گريه در دالانهای تاريک» بهترين داستان کتاب است. داستاني با طرح و ايده مشخص و برجسته و شخصیتپردازی و شکل روايت خوب. نوع شغل مرد-شوهر بهگونهای است که تا نیمهشب در خانه نيست و همسر او از تنهايي در خانه میترسد و شبها وحشتزده از خواب میپرد و بیاختیار به خانه همسايه میرود و به مردِ خانه همسايه پناه میبرد. نوع مواجهه شوهر با اين مساله، از چند جنبه قابل بررسي و واکاوي است.
«زيستن به سبک خانگی» و «کشتن به سبک خانگی» آخرين داستانهای کتاب هستند که داستان آخری، از نظر نوع روايت و پرداخت با ساير داستانهای مجموعه تفاوت دارد و خواننده با نوعی روايت امکان مواجه است.
در پايان میتوان گفت که «کشتن به سبک خانگي» احتمالاً گروهي از خوانندگانش را علاقهمند و راضي میسازد، تا حدي که از داستانهای کتاب بهعنوان داستانهایی دوستداشتنی ياد کنند و در مقابل، در جلب نظر موافق گروهي ديگر از خوانندگان –بهخصوص آنها که علاقهای به خواندن و شنيدن فلسفهبازیها و حرافیهای راويان داستانها ندارند- ناکام خواهد بود. هرچند حتي اين گروه از خوانندگان نيز نکات مثبت و برخي داستانهای بهيادماندني کتاب را ناديده نخواهند گرفت.
نظر شما