گفت و گوی اختصاصی ایبنا با مارک هادون نویسنده ی انگلیسی
هیچ نکته مثبتی در نوشتن راجع به انسانها وجود ندارد اگر عمیقا عاشق آنها نباشیم
مارک هادون نویسنده و هنرمند انگلیسی، آثار متعددی نوشته است. از این نویسنده کتاب ماجرای عجیب سگی در شب و مجموعه کتاب های مامور ز ترجمه و منتشر شده است. او به پرسشهای خبرنگار ایبنا درباره نویسندگی پاسخ داده است.
در کتاب ماجرای عجیب سگی در شب با جلو رفتن داستان ریتم کتاب آهسته تر میشود ، آیا دلیل خاصی پشت این تغییر روند وجود دارد؟
تا حالا از این جنبه به کتاب نگاه نکرده بودم ،اما میتوانم بگویم که اگر خواننده کتاب به دنبال بخش های دراماتیک میگردد باید با داستان جلو برود تا به وسط کتاب برسد و به نظر من اتفاقا این همان جایی است که تمام اتفاقات دراماتیک در آن جمع شده اند اتفاقات جذاب و کلیدی مانند پیدا شدن نامه های مادر کریستوفر توسط کریستوفر ،عکس العمل پدر کریستوفر به این کشف ،سفر کریستوفر برای پیدا کردن مادرش و آشتی کردن کریستوفر با مادرش.بخش های پایانی کتاب هم خالی از اتفاق نیستند اتفاقاتی مثل بازگشت کریستوفر به شهرش ،مرگ توبی و کسب نمره ی الف در درس ریاضی توسط کریستوفر همگی اتفاقات بخش پایانی این کتاب هستند ،اما خواننده در حین خواندن داستان جهان را از دریچه ی چشمان کریستوفر میبیند و اهمیت تمامی این اتفاقات از نظر کریستوفر یکسان است. احتمالا به نظر کریستوفر مهم ترین بخش کتاب ،قسمت ضمیمه ی کتاب باشد که در آن به خوانندگان نشان میدهد چگونه توانسته یک سوال سخت ریاضی را حل کند.
در کتاب خانه ی قرمز شخصیت های مختلف داستان هرکدام ماجرا را از دیدگاه خودشان تعریف میکنند اما در ماجرای عجیب سگی در شب داستان فقط توسط یک شخصیت روایت میشود ،تفاوت ساختاری این دو سبک روایت چیست و روایت داستان به کدام سبک سخت تر است و مخاطب کدام سبک عام تر است؟
به نظر من زمانی که در مورد نوشتن رمان صحبت میکنیم نمیتوانیم به هیچ قانون کلی پایبند باشیم. نمیشود گفت خواننده عامی بیشتر با کدام سبک راحت تر است ،گاهی یک رمان پیچیده میتواند فقط یک شخصیت داشته باشد همانطور یک رمان ساده میتواند از زبان چند شخصیت روایت شود.مثلا در ماجرای عجیب سگی در شب مخاطب کتاب تقریبا به طور کامل درون یک شخصیت مهر و موم میشود و باید برای خودش دنیایی بسازد که در آن بطور آگاهانه برخی از حقایق موجود را نادیده گرفته میشوند.
در کنار اینها میتوانم از نویسنده ی مورد علاقه ام ،ویرجینیا وولف ،یاد کنم که با خواندن کتاب هایش مخاطب بشکل پسندیده ای هر لحظه در کالبد یک شخصیت سقوط میکند. او با اختلاف قابل توجه ای بهترین نویسنده ی داستان هایی است که از دیدگاه چند شخصیت روایت میشوند. او بسیار هنرمندانه و بدون اینکه مخاطب متوجه شود در یک لحظه راوی داستان را عوض میکند ،در داستان هایش گاهی اوقات هر راوی فقط یک جمله بیان میکند و جای خود را به راوی بعدی میدهد. در نوشتن کتاب خانه ی قرمز سعی کردم به ایده آلم که داستان های وولف بود نزدیک شوم.
چه چیزی باعث شده که شما به خلق شخصیت های عجیب و غریبی که مشکلات روحی دارند علاقه مند شوید؟
من این را طور دیگری بیان میکنم ، همیشه تعداد بی شمار تجربیات حسی متفاوت افراد در شرایط یکسان من را مجذوب خود میکند اتفاقا این یکی دیگر از دلایلی است که همیشه ویرجینیا وولف را دوست داشته ام.اینکه صرفا کسی به چگونگی ذهن افراد با روحیات مختلف علاقه داشته باشد برای خلق چنین شخصیت هایی کافی نیست و باید به تفاوت های ذهن افراد مختلف نیز علاقه مند بود.یک رمان نویس باید همان قدر به این تفاوت ها توجه کند که یک دانشمند یا یک روان شناس ،حداقل یکی از تکنیک های من یکی همین بوده.جدا از اینها افرادی که روحیاتی متفاوت از روحیات غالب در جامعه دارند به انزوا رانده میشوند. من همیشه به این افراد که از جامعه بیرون انداخته شده اند علاقه داشته ام و باید بگویم که اکثر اوقات طرد شدن حق این افراد نیست.این افراد طرز فکر جامعه را در رابطه با مسائل مختلف از جمله مسائلی که خودشان با آن به مشکل برخورده اند آشکار میکنند.
چگونه قبل از خلق شخصیتی با مشکل روحی خاص در مورد آن مشکل مطالعه میکنید؟
تابحال در مورد یک مشکل روحی بصورت اختصاصی تحقیق نکرده ام ،اما وقتی که با مردم صحبت میکنم یا مطالب مختلف را میخوانم از تجربیات افراد دیگر آگاه میشوم.هیچ نکته ی مثبتی در نوشتن راجع به انسان ها وجود ندارد اگر عمیقا عاشق آنها نباشیم.اگر کسی واقعا انسان ها را دوست داشته باشد و خالصانه با آنها ارتباط برقرار کند تمام چیزی که برای نوشتن نیاز دارد نیروی تخیل و توانایی قرار دادن کلمات در جای درست خود است.
شما عاشق نقاشی هستید ، آیا طرحی از شخصیت هایی که خلق میکنید میکشید؟ آیا کریستوفری که در ذهنتان بود را روی کاغذ کشیدید؟
سوال پیچیده ای است...در بسیاری از کتاب هایی که برای کودکان نوشته ام تصاویر شخصیت ها را هم داخل کتاب کشیده ام ،در باقی کتاب ها هم طراحی شخصیت را به خود کودکان محول کرده ام تا از قوه ی تخیل خود استفاده کنند ،گاهی اوقات هم فقط تصویر شخصیت اصلی داستان را میکشیدم.قطعا تصویری از هر شخصیت در ذهنم دارم و تجربه همکاری با تصویرگران کتاب کودک به من نشان داده که تصویر ذهنی من تا حدودی متفاوت از تصویر ذهنی آنها است.
اکثر نویسنده ها این کار را نمیکنند اما دو تا از کتاب هایی که برای بزرگسالان نوشته ام محتوی طرح هایی از موقعیتهای مختلف است. در رمان آخرم که شامل چند داستان کوتاه است یازده تا از صحنه های کتاب را نقاشی کرده ام که البته هیچ کدام آنها راجع به شخصیت های انسانی نیست.
ماجرای عجیب سگی در شب پر از نقاشی هایی بود که مثلا توسط خود کریستوفر کشیده شده بودند.جنبه ی مهم همه این نقاشی ها سادگی آنها بود بطوری که هر خواننده ای آن خطوط را میدید منظور کریستوفر را میفهمید چراکه اینها نشانه های خاصی بود که کریستوفر با استفاده از آنها منظور خود را بیان میکرد.اکثر مخاطبان کتاب ایده ی روشنی از ظاهر کریستوفر دارند و وقتی میبینند که تصویر ذهنی آنها اینقدر به تصویری که در ذهن من است شبیه است تعجب میکنند.
به نظر من یکی از دلایل موفقیت کتاب ماجرای عجیب سگی در شب این بود که فرصت خیال پردازی زیادی به مخاطب میدهد و به مخاطب این اجازه را میدهد که در دنیای خیالی که ساخته ذهن خودش است زندگی کند.
مخاطب اصلی ماجرای عجیب سگی در شب بزرگسالان هستند یا نوجوانان؟
قبل از نوشتن این کتاب من تعداد زیادی کتاب برای کودکان و بزرگسالان نوشته بودم که همه شان ضعیف بودند ،هرچند هر کتاب کمی از کتابی که قبل آن نوشته بودم قوی تر بود.بعد از نوشتن این کتاب برای اولین بار حس کردم که اثرم به اندازه ی کافی خوب است.مخاطب اصلی من جوانان و بزرگسالان بودند و وقتی مدیر برنامه هایم پیشنهاد داد تا کتاب را به ناشران کودک هم نشان بدهیم شوکه شدم.در نهایت این کتاب را در دو نسخه ی موازی ،یکی برای بزرگسالان و یکی برای نوجوانان منتشر کردیم و این کار واقعا نتیجه خوبی داشت.
ایران را بنا بر دیده ها و شنیده هایتان برایمان توصیف کنید.
کسی را به اسم مرجانه میشناسم که نویسنده ی کتابی مصور راجع به ایران است ،تصاویر سیاه و سفید این کتاب واقعا گویا تر و عمیق تر از هر فیلمی اند.
نظر شما