سه‌شنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۷ - ۱۱:۴۳
کیخایی: لویناس معنای زندگی را در اخلاق مرگ جست‌جو می‌کند

کیخایی در نشست «آیا مرگ ممکن است؟ نگاهی به نقد لویناس برهایدگر» گفت: به اعتقاد لویناس، اگر در زندگی معنایی هست به دلیل فكر كردن به بعد اجتماعی مرگ است. در واقع بعد اجتماعی و اخلاقی در مرگ حفظ می‌شود چون مرگ پایان من نیست و زمان‌مندی كه زندگی من را شكل می‌دهد با مرگ تمام نمی‌شود.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) به همت گروه دین و فرهنگ غرب معاصر پژوهشکده غرب‌شناسی و علم‌پژوهی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی نشست «آیا مرگ ممکن است؟ نگاهی به نقد لویناس برهایدگر» دوشنبه 9 مهر با سخنرانی آیدین کیخایی در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد.

کیخایی در ابتدای این نشست با بیان اینکه لویناس را به این دلیل که آثارش را در حوزه الهیات یهودی طبقه‌بندی می‌کنند جدی نمی‌گرفتند، گفت: اما در مقاله‌ای که دریدا در سال 1964 پس از انتشار کتابی از لویناس می‌نویسد در آن نقدهای خود را نسبت به او مطرح می‌کند. لویناس پس از انتشار کتابی در سال 1961 سال بعد کتاب دیگری نوشت که در آن می‌توان لویناس متقدم و متاخر را دید. البته برخی از اساتید معتقد هستند که ما در آثار او با دو لویناس مواجه نیستیم بلکه تنها توجه او در عمرش به برخی از مسائل دیگر جلب شده است. 

نقد دریدا از لویناس و دفاع جانانه‌ای که از او می‌کند
وی با اشاره به تعریف فلسفی لویناس افزود: در تعریفی از فلسفه که دریدا در آن می‌گنجد لویناس هم می‌گنجد اما تعریفی از فلسفه که از هیوم به کانت برسد شامل فلسفه لویناس نمی‌شود. دریدا علاوه بر نقد لویناس از او دفاع جانانه‌ای هم می‌کند. او می‌گوید کتاب مقدس و الهیات برای لویناس منبع الهام بخشی هستند اما شیوه نگارش او در این‌باره فلسفی است.

این مدرس فلسفه به طرح این سوال که ما چه اسمی می‌توانیم به لویناس بدهیم؟ اظهار کرد: بخش بزرگ آثار او به معنای هوسرلی و هایدگری پدیدارشناسی است البته برخی نام‌های دیگری به كارهای او دادند مانند استعلاگرایی در زمان. اما لویناس خود را بیشتر به هوسرل نسبت می‌دهد تا هایدگر. او اصطلاح استعلاگرایی اخلاقی را برای كار خود انتخاب می‌كند.
 
عضو هئیت علمی پژوهشکده غرب‌شناسی و علم‌پژوهی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی با بیان اینکه روش كار لویناس نیز استعلایی و پدیدارشناسی است، افزود: او به معنای كلاسیك فلسفه روش استنتاجی را به كار نمی‌گیرد و اصل بین رابطه با دیگری را اثبات نمی‌كند. چون او اساسا در كارش به دنبال اثبات نیست. دریدا تفسیری از روش كار لویناس دارد و می‌گوید كه روش لویناس مانند موج دریا می‌ماند كه تكرار، تكرار و تكرار می‌شود تا در نهایت ساحل ذهن شكل می‌گیرد.
 
برای لویناس سوژه‌گی همان ارتباط است 
به گفته کیخایی، برای لویناس ارتباط با دیگری قرار گرفتن بنیان سوژه‌گی است و سوژه را به عنوان سوژه پیدا می‌كند. بیدار شدن و سوژه شدن در تفكر او از طریق ارتباطی است كه انسان با نامتناهی دارد.
 
وی با اشاره به اینکه زبان نیز برای لویناس هستی‌شناسانه است و این امكان را دارد به چیزی فراتر از خودش ارجاع دهد یادآور شد: پس زبان فلسفی هم در همین ذیل می‌گنجد. ما وقتی بخواهیم درباره دیگری با زبان سخن بگوییم خودش را به صورت تناقض نشان می‌دهد مانند اینكه رابطه دیگری سوژه را می‌آغازد. برای لویناس سوژه به عنوان امر جزئی در برابر امر مفرد در رابطه با امر اخلاقی قرار نمی‌گیرد.
 
کیخایی با بیان اینکه جنبه دیگری از ناسازگاری در بیان لویناس را می‌توان در زمان‌مندی دید توضیح داد: از یك سو رابطه با دیگری سوژه‌شدگی من را می‌آغازد و از سوی دیگر اگر رابطه هست پس سوژه هست. در اندیشه لویناس مسئولیتی كه «من» را نشانه رفته است به معنای وظایف نیست چون محتوای متعین ندارد.

برای لویناس سوژه‌گی همان ارتباط است به طور مثال فرض كنید كه در اتوبوسی نشستید و از بیرون شاهد كتك زدن یك فرد توسط چندین فرد هستید تلنگری كه به شما زده می‌شود كه چرا كاری نكردید همان دیگری است. همچنین اینکه چرا سكوت در آسانسور بد است؟ چون نوعی خشونت است كه بر دیگری اعمال می‌شود گویی او را نادیده می‌گیرید.
 
                        مارتین هایدگر

لویناس کتاب «هستی و زمان» هایدگر را ستایش می‌كند
این مدرس فلسفه در بخش دیگری از سخنانش دباره رابطه لویناس و هایدگر سخن گفت و ادامه داد: لویناس کتاب «هستی و زمان» هایدگر را ستایش می‌كند و آن را در ردیف افلاطون، ارسطو و... قرار می‌دهد اما اندیشه‌اش در تقابل با هایدگر و هوسرل است. به ویژه در موضوع مرگ جایی است كه با هایدگر درگیر می‌شود.
 
وی ادامه داد: دازاینی(هایدگر عبارت دازاین را برای اشاره به تجربه «بودن» که مختص به انسان است استفاده می‌کرد) كه هایدگر بیان می‌كند از نظر لویناس تنهاست و منی است كه در جهان پرت شده است. لویناس اما این‌گونه فكر نمی‌كند و می‌گوید دنیا به طرز هراس انگیزی در برابر اخلاق ساكت است نه اینكه آن را نمی‌فهمد بلكه آن را امرثانوی می‌داند.
 
به گفته عضو هئیت علمی پژوهشکده غرب‌شناسی و علم‌پژوهی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، هدف اصالت دازاین است و در تقابل با روزمرگی است. اصالت برای هایدگر در نحوه مواجهه با مرگ است. اگر پروای هایدگر هستی است برای لویناس پروا هستندگان است بنابراین اگر برای هایدگر انسان تیماردار هستی است برای لویناس انسان تیماردار دیگری است.
 
داستان‌ لویناس با مرگ متفاوت است
وی با بیان اینکه مرگ برای هایدگر امكان غایی امتناع را فراهم می‌كند و جایی است كه برای دازاین اصالت دارد عنوان کرد: این شاهراهی است كه انسان را با امكان زیستن اصیل و غیر اصیل مواجه می‌كند. همچنین در مواجهه با مرگ می‌فهمد امكانات زندگی‌اش محدود است. پس تجربه مرگ برای هایدگر دیگری اصیل نیست چون مرگ دیگری به معنای از بین رفتن اوست. لویناس داستان‌اش اما با مرگ متفاوت است.
 
کیخایی افزود: او تحلیل پدیدارشناسانه از مرگ ارائه می‌كند و مواجهه با مرگ دیگری پرسش اصیل و غایی مرگ را نشان می‌دهد. برای هایدگر در آن حالت عجیب مرگ نیست كه انسان با امكان نیستی مواجه می‌شود بلكه در تجربه درد است. اما برای لویناس مرگ ناشناخته‌تر از آن است كه ما فكر می‌كنیم و با ما همزمان نیست.

لویناس می‌گوید من هیچ گاه با مرگ مواجهه نمی‌شوم چون مرگ همیشه آینده‌ای است كه تهی از او باشد. او می‌گوید دوگانه نیستی و زندگی پس از مرگ اساسا نباید پرسیده شود چون نمی‌دانیم آیا با آینده می‌توان چیزی اطلاق كرد یا نه و در واقع رازآلودگی آن است كه مرگ را متعین می‌كند.

لویناس: انتظار مرگ تا لحظه آخر وجود دارد 
این مدرس فلسفه افزود: مرگ امكان امتناع برای من نیست پس انفعال من در مقابل مرگ به گونه‌ای مطلق است. گویی مرگ نابهنگام سر می‌رسد. این راز آلودگی مرگ در رابطه با دیگری در میان است چون مواجهه با مرگ دیگری اساسا تجربی نیست. احساسی كه بازمانده‌ها دارند این است كه من جان نداده‌ام كه او جان داده است!

لویناس می‌گوید رازآلودگی مرگ آن را در ساحت مطلق قرار می‌دهد گویی مرگ از جانب خصمی می‌آید و به صورت قتل رخ می‌دهد. به اعتقاد لویناس انتظار مرگ تا لحظه آخر وجود دارد چراكه امید به درمانگری دیگری است به همین دلیل مفهوم طبیب بنیادین در مرگ است و امكان نجات دادن تا آخرین لحظه هست.
 
به گفته وی، این در حالی است که زندگی در نظر هایدگر باشكوه و اصیل است و انسان بودنی است كه امكان نبودن جز ضروری است. اما برای لویناس زندگی اتفاق ساده‌ای است مساله این است كه رنج و درد است ما نمی‌خواهیم بمیریم اما می‌میریم. تا وقتی «من» با مرگ خودش دست و پنجه نرم می‌كند مرگ بر ما نازل می‌شود و ما این خشونت را انتخاب نمی‌كنیم.

                              آیدین کیخایی

برای هایدگر مرگ اصالت دارد اما برای لویناس خیر!
وی تاکید کرد: به اعتقاد لویناس، اگر در زندگی معنایی هست به دلیل فكر كردن به بعد اجتماعی مرگ است. در واقع بعد اجتماعی و اخلاقی در مرگ حفظ می‌شود چون مرگ پایان من نیست و زمان مندی كه زندگی من را شكل می‌دهد با مرگ تمام نمی‌شود. مثل کاشتن درختی كه پس از مرگ انسان هم می‌ماند!
 
کیخایی با اشاره به اینکه برای هایدگر مرگ اصالت دارد اما برای لویناس اینگونه نیست یادآور شد: به همین دلیل است که در اندیشه لویناس گاهی جان فشانی اهمیتی ندارد و بر اساس معیاری است یعنی ممکن است زمان جان فشانی کار غیر اخلاقی باشد و اتفاقا زندگی کردن و رنج کشیدن عملی قهرمانانه باشد تا مردن! این مساله به ویژه آنجا که موضوع عدالت مطرح می‌شود بیشتر خودش را نشان می‌دهد چون ما باید ساختار ظلم و سرکوب را بشناسیم و جان دادن در راه دیگری هم از همین منظر است که معنا می‌یابد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها