دست اندرکاران تهیه این کتاب تلاش کردهاند رابطه بین فیلمهای سینمایی ایران با جامعه کشور را نشان بدهند. کتاب پیش رو، ۳ بخش دارد که به ترتیب عبارتاند از: کلیات مطالعات اجتماعی - فرهنگی سینما، تحلیل مقایسه ای وضعیت خانواده در جامعه و تصویر آن در سینمای ایران، تحلیل مقایسهای نقش زن در جامعه و تصویر آن در سینمای ایران. درباره این کتاب با اعظم راودراد گفتوگویی انجام دادهایم که در ادامه میخوانید:
سینمای اجتماعی به چه معنی است و سابقه شکلگیری جدی آن در ایران به چه زمانی برمیگردد؟
سینمای اجتماعی یک ژانر مشخص نیست چون اجتماعی موضوع است نه یک ژانر که با فرم سرو کار داشته باشد. البته در ایران اغلب فیلمها سمت و سویه اجتماعی دارند و در این حوزه حتی فیلمهای جنگی، کودک، و ... هم بعد اجتماعی پیدا کرده است. سینمای اجتماعی در مقابل ژانرهایی چون وحشت، تخیلی یا حادثهای که اغراق آمیزتر است بیشتر با زندگی روزمره و مردم پیوند دارد و روی طبقات اجتماعی متمرکز میشود. برخی از این فیلمها روی طبقه پایین جامعه و برخی دیگر روی طبقات متوسط متمرکز هستند. این در حالی است که سینمای اجتماعی کمتر به زندگی روزمره طبقات بالادستی جامعه میپردازد مگر اینکه بیشتر زاویه انتقادی با آن داشته باشد.
به هر حال بیشترین فیلمهایی که پس از انقلاب اسلامی در ایران ساخته شدهاند در این سینما جای میگیرند که در این میان برخی نگاه خاصتری هم به موضوع اجتماعی دارند و نقد صریح جامعه در آن مطرح است. البته شاید از منظر هنری یا هنرمندان، سینمای اجتماعی، مشتمل بر این وجه خاص باشد اما از نگاه جامعهشناسی مانند من سینمای اجتماعی عامتر است و هر آنچه که زندگی روزمره بستر آن باشد میتواند در این قالب بگنجند.
در هر دورهای از تاریخ سینمای اجتماعی ایران واقعگرایی به سمت و سویی سوق پیدا کرده است. به دلیل اینکه اکنون همه گروههای اجتماعی و فکری در سینما امکان نمایش ندارند ما نمیتوانیم به برخی از گروهها در این سینما دسترسی پیدا کنیم. پیش از انقلاب اغلب فیلمهای اجتماعی در ایران با افسانه و تخیل همراه بود مانند آنچه که در فیلمهایی مانند گنج قارون میبینیم که رویای شکلگیری چیزی را در زندگی روزمره دارد.
سینمای اجتماعی در ایران بازنمایی مشکلاتی است که جامعه با آن دست به گریبان است البته در این میان سینماگران توانستهاند برخی مشکلات را به تصویر بکشند اما برخی از محدودیتها موجب میشود که حتی مسائل سیاسی هم به صورت صریح بیان نشده و در قالب سینمای اجتماعی ارایه شود. با این وجود بسیاری از هنرمندان برای خود مسئولیت اجتماعیای را تعریف میکنند و بر همین اساس نمیخواهند که تنها فیلمی را بسازند که مخاطب را سرگرم کرده و یا بخنداند بلکه مبتنی بر رسالت اجتماعی خود به مشکلات میاندیشند و آنها را بازنمایی میکنند بنابراین این سیاهنمایی جامعه ایرانی نیست، برخلاف انگی که اغلب سیاستمداران به این سینما میزنند بلکه نوعی آگاهیبخشی و هشدار اجتماعی است که ما در فیلمها مشاهده میکنیم از سوی دیگر با توجه به اینکه طیف متنوعی از فیلمها وجود ندارد که بتواند ارزشها و فرهنگ جامعه ایرانی را بازنمایی کند طبیعی است که وجود این فیلمها برجستهتر میشود بنابراین علت اصلی نبود تنوع هست که تعداد این فیلمها را برجسته میکند.
گفتمان غالب حاکمیتی در ایران همواره میکوشد در تصویری که سینمای اجتماعی ایران ارائه میدهد دخالتهایی داشته باشد و از طریق ممیزی در آن اعمال قدرت کند. نظر شما در این باره چیست؟
من رسالتی از بیرون بر گردن این سینما قائل نیستم اما معتقدم هنرمندان با توجه به تفکرشان میتوانند رسالتی را برای خودشان قائل شوند بنابراین من با نگاه جامعهشناسی و روابطی که بین سینما، هنر و جامعه میشناسم برخلاف آن نگاهی که معتقد است سینما چگونه بر جامعه اثر میگذارد میگویم این جامعه و شرایط آن است که بر سینما اثر گذاشته است. چون سینماگر در خلا زندگی نمیکند و با مسائل و مشکلات جامعه ایرانی دست و پنجه نرم میکنند و از همین منظر است که آنها را بازنمایی و به تصویر میکشد.
پس کاملا ناخودآگاه این ارتباط بین جامعه و سینما برقرار است. اما طبیعی است که هنرمند برای خودش دغدغههایی دارد و براین اساس یک محصول را تولید میکند که مبتنی بر ساخت یک اثر با هدف سرگرمی نیست بلکه قرار است هشدارهایی را براساس تجربه زیسته خود نسبت به جامعه داشته باشد. اما همانطور که گفتم عدم تنوع باعث میشود که این سینما به یک سویی سمت و سوق پیدا کند چون سیاستگذاری اجازه پرداختن آزادانه به موضوعات را به سینماگر نمیدهد و به همین دلیل این سینما ممکن است به یک سو غش کند.
سرانجام مهندسی فرهنگی در سینمای اجتماعی ایران چه میتواند باشد؟
نتیجه دخالت حاکمیت در سینمای اجتماعی ایران میتواند رشد سینمای اجتماعی عامهپسندی باشد که به سوی ابتذال میرود و بیشتر منعکسکننده تفکرات غالبی، کلیشهای و جنسیتی در جامعه است. در اثر این گونه مهندسی فرهنگی لودگی و ابتذال در سینما جای خود را به انجام رسالتهای اجتماعی خواهد داد و اغلب فیلمهای ساخته شده برای مخاطبان عام قابل پسند خواهد بود و در نهایت این سینمای اجتماعی ایران است که ضعیف میشود. از سوی دیگر کسانی که بخواهند در این سینما حرف حساب بزنند به دلیل محدودیتها به سوی بازنمایی اغراقگونه نمادها کشیده میشوند که نتیجهاش عدم فهم مخاطب عام از اینگونه فیلمها و تاثیرگذاری کمتر آن در جامعه ایرانی است.
البته حاکمیت ممکن است با انعکاس مشکلات در سینمای اجتماعی به این دلیل مخالف باشد که آن را به خود میگیرد در حالی که باید بدانیم که ایراد از فرهنگ لزوما ایراد از دولت و یا حاکمیت اجتماعی نیست. نقد اجتماعی لزوما نقد حاکمیت نیست و گاه تنها به جامعه و فرهنگ برمیگردد بنابراین محدودیتهای اعمال شده از سوی حاکمیت در این باره گاهی منطقی به نظر نمیرسد.
سینمای اجتماعی ایران تا چه حد توانسته صدای طردشدگان اجتماعی باشد و آیا این سینما توانسته در این باره دستاوردی داشته باشد؟
اخیراً ما شاهد اکران فیلم مغزهای کوچک زنگزده بودیم که صدای آدمهای بی صدا در جامعه ایرانی است و رسماً فیلم حاشیه است. چون در اغلب فیلمهای ایرانی تنها به طبقه پایین که دارای شغل کارگری است و مختصات خاصی از سبک زندگی را دارد پرداخته میشود اما این فیلم به طبقه حاشیهنشین شهری میپردازد که طبقه مسلط جامعه آن را به حساب نمیآورد و به نوعی طردشده اجتماعی است. اخیرا اینگونه طبقات در سینمای ما ظهور یافتهاند. در حالی که پیش از این جایی در فیلمها نداشتند.
علاوه بر این سبک زندگی خاصی همواره در سینمای اجتماعی ایران ترویج شده است و به طور مثال پرداختن به سبک زندگیهای خاص مانند ازدواج سفید جایی در این سینما ندارد چراکه حاکمیت با این موضوع زاویه دارد. اگر سینما موافق این سبک زندگی باشد گویی نظام اجتماعی را نپذیرفته و اگرهم مخالف آن باشد انگار که میخواهد موجب عادیسازی اینگونه سبک زندگی شود. بنابراین اساسا این موضوع مسکوت میماند. اخیرا فیلم «آیینههای روبرو» به سبک زندگی دوجنسیتیها در ایران پرداخته است، این در حالی است که پیش از این در سینمای ما سبک زندگی دگرجنسها و دوجنسیها نادیده گرفته میشد و اغلب با تمسخر و استهزاء همراه بود.
یکی از بخشهای اصلی این کتاب به بازنمایی تصویر خانواده ایرانی در سینمای اجتماعی میپردازد همانگونه که میدانید امروزه جامعهشناسان ایرانی به دو بخش تقسیم شدند و از زوال یا تغییر خانواده ایرانی سخن میگویند این در حالی است که به نظر میآید سینمای اجتماعی در ایران به سوی بازنمایی زوال خانواده حرکت کرده است نظر شما در این باره چیست؟
تحقیقات جامعهشناسی در جامعه ایران نشان میدهد که خانواده ایرانی روبهزوال نرفته بلکه مفهوم خانواده تغییر پیدا کرده است اما طبیعی است که سینمای اجتماعی به روی خانوادههای مسالهدار متمرکز میشود تا مسالهای را بیان کند این در حالی است که سایر خانوادهها در پس زمینه فیلمهای اجتماعی زندگی معمولیای دارند بنابراین این سینما نمیخواهد بگوید که خانواده ایرانی در حال فروپاشی است بلکه تنها میخواهد هشدار دهد!
اما عملا موانعی که طبقه مسلط حاکم به روی فیلمهای اجتماعی اعمال میکنند از طریق سانسور این فیلمها یا محدودیت در اکران منجر به پررنگشدن این گفتمان میشود.
بله همینطور است همانگونه که دیدیم سال گذشته موضعگیری نسبت به فیلمهایی در جشنواره فجر گفته میشد ترویجکننده خیانت در جامعه هستند از سوی طبقه حاکمیت گرفته شد در حالی که اساسا نباید در این باره مهندسی فرهنگی صورت بگیرد چون حوزه هنر باید کار خودش را بکند و از سوی دیگر باید این را در نظر گرفت که هنرمند نمیخواهد جامعه خود را رو به تباهی ببرد بلکه تنها میخواهد از طریق بیان مشکلات اجتماعی راهحلی را پیدا کند.
تصویر زن در سینمای اجتماعی ایران یکی دیگر از بخشهای اصلی این کتاب است همانگونه که میدانید قبل از انقلاب اسلامی زن در سینما نقشی منفعل و سنتی داشت اما سالهای اخیر تغییراتی را در آن مشاهده میکنیم اکنون چقدر این تصویر به زن واقعی ایران شباهت دارد؟
پیش از انقلاب زنان همواره خانهدار بودند و نقش اجتماعی ایفا نمیکردند اما اکنون در فیلمها اغلب زنان دارای شخصیتی اجتماعی و مشاغل قابل اعتنایی هستند در دهه 60 تصویر زن به دلیل محدودیتهای حجاب از سینما حذف شد اما اکنون در مقایسه با آن دهه در فیلمها حتی قهرمان زندگی گاهی زن است بنابراین نمیتوانیم پیشرفتها را در این حوزه نادیده بگیریم. تحقیقاتی که در یکی از رسالههای کارشناسی ارشد انجام شده بود نشان میداد که تصویر زن ایران پس از سال 76 در سینما تغییر بسیاری کرده است.
باید این را در نظر گرفت که در این سینما تا سالها حتی رانندگی زنان هم محدودیت داشت اما امروز این تصویر تحول یافته اما آنچه که من نقطه ضعف سینمای اجتماعی ایران میدانم این است که هنوز زن در این سینما قربانی است و نمیتواند قهرمان باشد کما اینکه ما در فیلمهایی مانند ناهید با وجود تلاشهای قهرمان زن داستان سردرگمی آن را میبینیم همچنین در فیلمهای دیگری مانند زیر پوست شهر شخصیت نخست زن داستان با اینکه مسئولیتهای مختلفی دارد اما همچنان قربانی است.
آیا در بازنمایی این تصویر در سینمای اجتماعی تعمدی وجود ندارد؟
به هیچوجه من فکر میکنم این یک تهنشست تاریخی و فرهنگی در جامعه ماست و حتی آنها که میخواهند در دفاع از زن فیلم بسازند هم ناخودآگاه به این سو کشیده میشود مگر خانم رخشان بنیاعتماد ضد زن است؟ او یکی از طرفداران حقوق زن است اما در نهایت در فیلمهایش اغلب زنان قربانی هستند تنها در معدود فیلمهایی مانند سگکشی زنی را میبینیم که پس از قربانی شدن با انتقام گرفتن قهرمان میشود. بنابراین این ضعف سینما اجتماعی است که نمیتواند تصویر زن را به عنوان یک قهرمان بازنمایی کند.
چه چشماندازی برای سینما اجتماعی در ایران به لحاظ کیفی و جذب گیشه پیشبینی میکنید؟
من معتقدم در آینده با وضعیت کنونیای که پیش میرویم این سینما سقوط خواهد کرد چراکه محدودیتها و ممیزیهای اعمالشده در سینمای اجتماعی موجب میشود که ساخت فیلمهای کمدی با سمت و سوی لودگی بیشتر شود و کمتر سینماها فیلمهای جدی در این حوزه ساخته شود. اگر مخاطب امروز سینما بیشتر به دیدن فیلمها در جشنواره اقبال نشان میدهد به دلیل این است که ترس از سانسور یا ندیدن آن فیلم را در طول سال دارد در غیراینصورت و امکان درست اکران فیلمهای اجتماعی ما وضعیت بهتری داشتیم.
نظر شما