سیامک گلشیری نویسنده حاضر در بخش «کتاب-سینما»ی جشنواره بینالمللی فیلم کوتاه تهران/4
چرا در جشنوارهای فیلمهای بلند ما بخش اقتباس وجود ندارد؟
سیامک گلشیری گفت: از دیدگاه من هسته اصلی سینما ادبیات است. درجایی در مصاحبهای خواندم که فیلمسازی با افتخار از اینکه کتاب نمیخواند حرف زده بود. مطمئنم این کارگردان فیلم هم نمیبیند. به گمان من فیلمسازی که رمان نخواند، داستان نخواند، باید این کار را رها کند. فقط رمان است که میتواند فیلمساز را با مقوله سیر تحول آشنا کند.
سیامک گلشیری نویسنده، در گفتوگو با ایبنا درباره ویژگی آثار نویسنده برای اقتباس گفت: امسال به طور رسمی دو فیلم از مجموعه داستان «رژ قرمز» از کارهای کوتاه من اقتباس شده است که فیلم کوتاه آن سوی دریاچه به کارگردانی عماد خدابخش به جشنواره فیلم کوتاه تهران رسید. اینکه از چه آثاری میشود فیلم ساخت، به گمان من هر اثری را میشود به فیلم تبدیل کرد. چه آثار ذهنی و چه آثار عینی یا نمایشی. منتها در آثار ذهنی قطعا کار فیلمساز دشوارتر است. برای اینکه باید شروع کند به تخیل درباره هر چیزی در داستان و خودش فضایی خلق کند؛ البته بر اساس نشانههایی که از داستان میگیرد. کار در آثار عینی یا نمایشی راحتتر است. چون ما دادههای بیرونی زیادی داریم. منظورم دیالوگهاست، رفتار آدمهاست، واکنشهایشان و چیزهای دیگر که به نویسنده در ساختن فیلم خیلی کمک میکند. کارهای من معمولا از نوع دوم است. بهخاطر همین هم فیلمسازان تمایل زیادی به ساختن این کارها نشان میدهند. حتی خیلی وقتها در این کارها از دیالوگهایی که در متن است استفاده میشود. البته به این مفهوم نیست که هیچ خلاقیتی در فیلمنامه به کار برده نمیشود. به نظر من باز این برمیگردد به ذهنیت فیلمساز و چیزی که از داستان میگیرد.
نویسنده «آخرین رؤیای فروغ» درباره فایده و مضرات اقتباس برای ساخت آثار تصویری بیان کرد: جایی منتقدی گفته بود برای چه باید کارهای تصویری را خواند. کارهایی که عینی یا نمایشی است. نوشته بود خب، فقط میشود فیلم آنها را دید و تمام. به گمان من چیزی که آن منتقد نمیداند این است که در این کارها نویسنده جز دیالوگ شخصیتها و رفتارهایشان و حرکت داستان، چیز دیگری را به نمایش نمیگذارد. هیچ کجا نویسنده تصویری از قیافه ظاهری آدمها ارائه نمیدهد. و خیلی چیزهای دیگر و البته همهچیز را به عهده خواننده میگذارد. این اتفاقی است که در خواندن داستان میافتد و هر کس بنا به ذهنیت خودش شخصیتها را میسازد. فیلمساز مثل هر خواننده دیگری آنچه را که در ذهنش از شخصیتها میگیرد، به تصویر برمیگرداند. درواقع نوعی بازخوانی متن با لحن فیلمساز اتفاق میافتد. میخواهم بگویم گاهی به این شکل کسی که فیلم را میبیند، تصویر همان شخصیتها در ذهنش شکل میگیرد که ممکن است با تصویری که نویسنده در ذهن داشته متفاوت باشد.
وی در ادامه افزود: کوندرا حرف جالبی میزند. میگوید وقتی رمان هاشک را میخوانده، تمام مدت شخصیت اصلی داستان او را به یاد بیسبالیستی میانداخت که در بچگی به آن علاقه داشته. این شاید از مضرات فیلم باشد، اما فکر میکنم گاهی فیلم خلق مجدد است میتواند چیزی به داستان اضافه کند.
او درباره حسن این کار افزود: من فکر میکنم ادبیات و سینما مکمل همدیگرند. میتوانند به شدت روی هم تاثیر بگذارند و درسهای خیلی زیادی برای هم دارند. ترکیب این دو میتواند باعث خلق آثار ماندگاری شود. کما اینکه بارها این اتفاق افتاده است.
گلشیری درباره فیلم اقتباسشده از داستاناش گفت: فکر میکنم «ویلاهای آن سوی دریاچه» یک برداشت آزاد از داستان است تا یک اقتباس صددرصدی؛ فضای داستان خیلی نزدیک به چیزی بود که در ذهن داشتم. حتی شخصیت اصلی داستان تا حدودی به ذهن من نزدیک بود. اما شخصیت دیگر، از چیزی که در ذهن داشتم، متفاوت است. وقتی داشتم فیلم را میدیدم، این موضوع کمی سردرگمم کرد. اما بعد فکر کردم که خب، کارگردان بر اساس ذهنیتش این فیلم را ساخته و البته شخصیت دیگری خلق کرده است؛ ویژگیهایی که تا حدودی همانطور که گفتم از چیزی که من در ذهن داشتم، متفاوت است. اشکالی هم ندارد. همانطور که گفتم این فقط یک برداشت آزاد از فیلم است و البته تجربه خیلی خوبی برای هر دو ما بود.
نویسنده «خانهای در تاریکی» در ادامه اظهار کرد: از دیدگاه من هسته اصلی سینما ادبیات است. درجایی در مصاحبهای خواندم که فیلمسازی با افتخار از اینکه کتاب نمیخواند حرف زده بود. مطمئنم این کارگردان فیلم هم نمیبیند. به گمان من فیلمسازی که رمان نخواند، داستان نخواند، باید این کار را رها کند. فقط رمان است که میتواند فیلمساز را با مقوله سیر تحول آشنا کند. با دیالوگهای خوب و با صحنهپردازیهای خوب آشنا کند. از همه اینها مهمتر آشنایی با مقوله تخیل است. حتما نباید فیلم اقتباسی ساخت، اما برای ساختن فیلم حتما باید با ادبیات آشنا بود، آن هم خیلی دقیق. اگر این اتفاق نیفتد حاصلش میشود این فیلمهایی که این روزها گاهی در سینمای ایران میبینیم. فیلمهایی که واقعا یک پاپاسی نمیارزند و احتمالا کارگردانشان مثل آن کارگردانی که گفتم، با افتخار از کتاب نخواندن حرف میزنند.
سیامک گلشیری در پایان گفت: برایم جالب بود که جشنواره یک بخش اقتباسی نیز دارد و امیدوارم این جریان شامل حال فیلمهای بلند هم شود و زمانی احساس کنند که به یک بخش اقتباسی در ساخت آثار بلند احتیاج است. این را هم بگویم واقعا تعجب میکنم چرا در جشنوارهای فیلمهای بلند ما چنین چیزی وجود ندارد. واقعا جای تعجب دارد. نکته آخر اینکه قرار نیست فقط ادبیات روی سینما تأثیر داشته باشد. خیلی وقتها سینما هم این کار را میکند. در مورد خود من، خیلی وقتها از کارگردانهای بزرگ و خوب چیزهای زیادی یاد گرفتهام. درست مثل رمانهای خوب.
نظر شما