مجید قیصری؛ بهعنوان گرداننده بحث در سخنانی کوتاه بیان کرد: اینکه ما بیاییم پیامبر(ص) را در تاریخ حبس کنیم و فقط ایشان را در همان زندگی 63 ساله ببینیم، جفاست. به این دلیل که وقتی میگوییم پیامبر(ص) خاتم پیامبران است که در زمانهای ظهور و انقلابی را ایجاد کرده و امروزه به دست ما رسیده، نباید آن حضرت را در یک برهه تاریخی حبس کرد. آن چیزی که وجود مقدس حضرت محمد(ص) را تا امروز برای ما با اهمیت کرده، فیزیک نیست، بلکه ایده ایشان است. پیامبر(ص) ایدهای را آورده که آن ایده، هنوز پابرجاست. بحث این است که اگر بهعنوان یک داستاننویس بخواهیم آن وجود مبارک را محور قرار دهیم، باید به چه چیز توجه کنیم؟ آیا باید تاریخ را بازنویسی کنیم یا اینکه بیاییم حرف امروز خود را بزنیم. با توجه به آن ایده، نگاه و شخصیتی که ایشان در شبه جزیره عربستان به دنیا آمده، ما باید داستان ایرانی بنویسیم.
وی افزود: انگار باید یک پُل بین دیروز و امروز بزنیم. اگر بخواهیم پیامبر(ص) را در همان دیروز نگه داریم، وقتی خواننده اثر را میخواند با خود میگوید من چه نسبتی با او دارم. دغدغه امروز و مسائل امروزم را چطور میتوانم با ایدهای که آن حضرت آورده تطابق دهم و آیا کتابی که معجزه آن حضرت است، راهنمای من است؟ باید ببینیم آیا این اتفاق شدنی هست یا نه؟ اگر هست چه راهکارهایی در این زمینه وجود دارد؟
طبق نگاه سنتی، پیامبر(ص) یک وجود فرازمینی و فرازمانی است
مرتضی کربلائیلو؛ داستاننویس و منتقد ادبی نیز در این نشست گفت: داستان به لحاظ الزامات ساختاری و فنی و پیوندی که با بحث تغییر زمان دارد، وقتی به شخصیت پیامبر(ص) میرسیم، این را القاء میکند که روند تغییرات این شخصیت را ببینیم. اگر سیر را از نقطهای تا نقطه دیگر درنظر بگیریم، لزوما باید تغییر را در این شخصیت ببینیم تا درباره پیامبر شدنش بدانیم. این برای ما امکان اینکه این شخصیت را درون یک پلات با روابط مردمی نشان دهیم را میدهد. بنابراین با توجه به بحث ساختار داستان، توجه به زمان و تغییر در این موضوع اهمیت دارد. در عین حال یک نگاه دیگر در فرهنگ ما وجود دارد که مستند به حدیث و روایات است. روایتی از پیامبر(ص) وجود دارد با این مضمون که: من پیامبر بودم وقتی که آدم در آب و گل بود. این نگاه محجور هم نیست و نگاه رایج و پررونقی در ادبیات ما بوده و این دو نگاه در یک جاهایی یک تضادهایی بهوجود میآورند و نویسندهای را که میخواهد به این شخصیت بپردازد، دچار چالش میکند.
وی ادامه داد: دو گونه آثار درباره حضرت رسول اکرم(ص) داریم. یک گونه آثاری که دلالت دارند دارند به اینکه پیامبر یک وجود فرازمینی و فرازمانی است و به همان ابدیتی که ایشان قبل از حضرت آدم پیامبر بوده، خاتمیت او را تبیین میکنند؛ این نگاه بیشتر نگاه سنتی ما است. در مقابل نگاه مستشرقین و کسانی که از فرهنگ غرب به این شخصیت توجه میکنند، که بیشتر روی زمانمندی و مراحل رشد و کمال او در خاندان و قبیله خود تا زمان مبعوث شدن، توجه دارند. این دو نگاه وجود دارد و میتوان گفت به نوعی از هم گسسته است. باید بحث کنیم که با این دو رویکرد در عالم داستان چه میشود کرد.
این داستاننویس تصریح کرد: بهنظر من امکانات بحث خیال در نوشتن از پیامبر(ص)، همچنان دستنخوره باقی مانده است. یکی از موارد ممنوعیت درباره گفتن از پیامبر(ص)، صحبت از امور بدنی آن حضرت است.
سخن گفتن از پیامبر (ص) به مثابه یک امر تاریخی یا یک امر هستیشناسانه
علیرضا سمیعی؛ نویسنده و پژوهشگر نیز در بخشی دیگر از این نشست، گفت: علیالاصول باب نبوده درباره شخصیتهای مهم مفصلا چهرهگشایی کنند و تا جایی که به ما مسلمانان و ایرانیها مربوط میشود، اینکار اولینبار در سیرهها آمده است. درباره پیامبر(ص) عنوان شده که ایشان اُسوه حسنه هستند که به بُعد فرازمینی بودن ایشان برمیگردد و در نگاهی دیگر نیز در قرآن آمده که پیامبر فرموده، من بشری مثل شما هستم، البته به من وحی میشود.
وی افزود: چنانکه میدانید تا زمان ابن اسحاق که نخستین سیره را مینویسد، درباره پیامبر(ص) فقط در اقوال صحبت میشد. ابن اسحاق یک تصویر اصولی از پیامبر(ص) ارائه میدهد. او از حضرت آدم شروع میکند و به پیامبر(ص) که میرسد، درباره جزئیات زندگی، شخصیت و حتی چهره ایشان میگوید. ولی گفته میشود این مطالب آغشته که چیزهای ناپسند و اسرائیلیات و اینگونه موارد است. سیره ابن هشام در واقع تصحیح سیره ابن اسحاق است. تصحیح به این معنی که از حضرت اسحاق شروع میکند تا رسولالله و در مقدمه هم نوشته که من آنچه ناپسند بود را کنار گذاشتم. میخواهم بگویم تا قبل از ابن اسحاق و ابن هشام اساسا نوشتن درباره پیامبر(ص) ممنوع بوده، مانند حدیث گفتن که تا مدتها ممنوع بوده است. ابناسحاق و ابن هشام برای اولینبار حدیث و تاریخ را یکپارچه میکنند و این منجر به ادامه سنت سیرهنویسی میشود که تا زمان ما هم ادامه پیدا میکند. ازجمله «سنن النبی» از علامه طباطبایی که خواندنی است.
سمیعی گفت: یک سنت دیگر، سنت ادبی ماست که در این سنت ادبی ما از قرنها پیش درباره حضرت رسول اکرم(ص) یاد میکردیم که از شاهنامه شروع میشود. در شاهنامه بعد از اینکه بحث از خرد و سخن به میان میآید، درباره خداوند سخن میراند و در ادامه منقبت حضرت محمد(ص) و حضرت علی(ع) را میگوید و در ادامه درباره اینکه چرا این کتاب را نوشته، سخن میگوید. تمام متنهای ادبی و اصیل ما همچون مثنوی معنوی هم اینگونه هستند. با یک مناجات شروع میشوند و در ادامه منقبت رسول خدا و بعد خلفا و دلیل نگارش اثر میآید. اما در شاهنامه با یک حضرت محمدی مواجه هستیم که پیامبر است و بیشتر بر جنبه اصول و عقاید تاکید دارد. آثار بعدی بیشتر نگرش هستیشناسانه دارند. میخواهم درباره شکاف سخن گفتن از حضرت محمد(ص) به مثابه یک امر تاریخی یا یک امر هستیشناسانه صحبت کنم.
نویسنده و پژوهشگر ادامه داد: مثلا ببینیم در «هفت پیکر» یا «خسرو و شیرین» نگاه به پیامبر(ص) چگونه بوده است. یا در «منطقالطیر» عطار، تصور از حضرت محمد(ص) اینگونه است که ایشان محور اصلی و انگار عالم به خاطر او بوجود آمده است. این تنش در توصیف رسول اکرم تبدیل میشود به نحوهای از شخصیتنگاری یا شخصیتپردازی در تاریخ ما که تا مدتها متوقف بوده است. «اسرارالتوحید» و «تذکرة الاولیاء» دو نمونه مهم در ساختن شخصیتها است. تا دوره مشروطه که ما اولین داستانها را نوشتیم، این رویه وجود داشت.
شکل خط قرمزها امروز تغییر کرده است
محمدمهدی رسولی؛ نویسنده و هنرمند، دیگر مهمان این نشست بود که درباره موضوع بحث، اظهار کرد: اصل موضوع این است که در همه ادوار پرداختن آزاد به پیامبر(ص) چه در قالب روایی و چه تصویر، به نوعی خط قرمز بوده است. اتفاقاتی کمرنگی رخ داده، ولی بیشتر بهعنوان حاشیه نه هویت اثر. بهطور مستقل هیچ اثری درباره پیامبر(ص) در هیچ دوره ای نداریم. در آثاری هم که قائل به متن نیستند، تصویر پیامبر(ص) بین حسنین و پنج تن قرار دارد و هیچجا در نقاشیها و تصاویر و اکنون در سینما این تصویرسازی اتفاق نمیافتد. این موضوع حداقل در تأویلات دوره مدرن ما را دچار یک تناقض یا پریشانی هم خواهد کرد.
وی افزود: مثلا کار سینمایی مجیدی مجیدی به شکل کاملا مستقل و خارج از همه تأویلات، به شکل مادی و فیزیکی از کودکی پیامبر(ص) را میبینیم که این هم شاید ما را دچار پریشانی کند. ما بهصورت کاملا مجرد به آن نگاه میکنیم، اما وقتی درگیر عناصر فیزیکی میشود، تناقض ایجاد میکند. در داستان هم وضعیت به اینگونه است. تمام انگارههای سینما ملموس است و آن بخش که مجردات تبدیل به مواد قابل لمس میشوند، اجتنابناپذیر است. بهنظر میرسد امروز خط قرمزها هستند ولی شکلشان عوض شده است. مثلا اگر بخواهیم بگوییم پیامبر(ص) از ابتدا پیامبر بوده، باید نشان دهیم از ابتدا چگونه بوده و مادیت آن شاید به نوعی نقض قرض با اصل موضوع باشد.
رسولی در ادامه گفت: تقریبا اولین آثار از میرزارضا و آقا رضا بهصورت شمایلنگاری پیامبر(ص) انجام شد و تکنگاریهایی نیز صورت گرفته است. مرحوم آقاسی و محمد مدبر آثاری دارند که خیلی شفافتر به این نقش میپردازند. شیوهای در نقاشی قهوهخانه ای وجود داشته و شخصی به اسم اسکندر بنفش کارهایی صورت گرفته است.
نظر شما