آنا بِرنز، نویسنده داستان «مرد شیرفروش» و برنده بوکر سال 2018 ممکن است دیگر نتواند داستان بنویسد. آلکس مارشال، خبرنگار مجله ایندیپندنت با او پس از برنده شدن در جایزه بوکر امسال مصاحبهای اختصاصی و دوستانه انجام داد و درباره کتاب بعدی، دردهای جسمانی، و برنامهاش برای آینده سخن گفته است که در زیر میآید.
بِرنز دچار دردهای فراوانی در ناحیه کمر است و به لطف برنده شدن جایزهیِ 50 هزار پوندی بوکر میتواند بدون نگرانی درباره هزینهها در آلمان مورد درمان قرار میگیرد. خود وی میگوید: «اگر عمل من موفقآمیز شود، بار دیگر میتوانم بنویسم. چهار سال و نیم است داستانی ننوشتهام.» آخرین باری که قلم در دست گرفت «مرد شیرفروش» را به اتمام رساند؛ روندی که ماهها به طول انجامید.
برای بلند شدن لبه میز را میگیرد «اما فقط درد فیزیکی نیست. استرسِ احساسی که همراه با درد به سراغم میآید بدتر است.» کمی بعدتر از من درخواست درباره چیزی دیگر صحبت کنیم.
بِرنز یکی از شگفتانگیزترین برندگان یکی از مهمترین جوایز ادبی دنیای ادبیات است. حضور «مرد شیرفروش» در کنار داستانهایی چون «فراداستان» نوشته ریچارد پاورز معروف و «واشنگتن سیاه» نوشته اسی ادوگیان موفق در میان نامزدهای نهایی عجیب به نظر میآمد. بعضیها «مرد شیرفروش» را داستانی تجربی میخوانند زیرا شخصیتهایش اسم ندارند و بعضی از پاراگرافها چند صفحه ادامه دارند اما برنده شدن در کارزار مهمی چون بوکر سبب شد کتابش را جدی بگیرند.
وقتی درباره عنوان عجیب داستانش پرسیدیم گفت: «متوجه نمیشوم. آیا بی اسم بودن شخصیتها عجیب است؟ درکش سخت است؟ کتاب دوست نداشت روی شخصیتهایش اسم بگذارد!» البته استقبال از کتاب تاکنون خیلی خوب بوده است. فابر، ناشر کتاب در بریتانیا 350 هزار نسخه از کتاب را فروخته است.
با وجود همه حرف و حدیثها درباره کتابش از صداقت دوستداشتنی بِرنز و بیان خوشحالیاش پس از دریافت جایزه مالی بوکر نمیتوان گذشت. یک روز پس از برنده شدنش به بیبیسی گفت: «با این پول میتوانم قرضهایم را بپردازم.» در قسمت تشکرنامه کتابش از بانکی که در آن حساب دارد تشکر کرد که به او کمک کردند از پس مخارج زندگیاش در طول نوشتن کتاب برآید.
«مرد شیرفروش» از زبان دختری 18 ساله و و در خلال اختلافهای شکلگرفته در ایرلند شمالی برای استقلال روایت میشود. دخترکی که هیچ علاقهای نیز به این موضوعات ندارد، سر به زیر است و همیشه در حال کتاب خواندن است. دخترک مورد توجه مردی قرار میگیرد که شیر میفروشد و دخترک را جزئی از اموال خود میداند. کمی بعد در داستان متوجه میشویم که دخترک مجبور میشود با این مردِ همقبیلهاش، که متأهل نیز است، رابطه دارد.
به دلیل جایگاه ویژه و قدرت مرد در جامعه دخترک مجبور است حضورش را تحمل کند. شخصیت مرد خیلی ترسناک است. همه جا حضور دارد و دخترک را تهدید میکند که اگر با نامزد خود ارتباط داشته باشد پسر را به قتل میرساند. مرد شیرفروش تا جایی بر ذهن دخترک کار میکند که ذهنش نابود شود. شرایط جامعه و اتفاقات ضدزن اجتماع هم سبب میشود دخترک احساس ناامنی بیشتری کند.
نویسنده دوران اختلافات جامعه ایرلند شمالی، شرایط وحشتناک سیاسی، و تعصبات بیجا به قبیله را هنرمندانه و گاهی تلخ توصیف میکند. البته نویسنده حرفی از حکومت نمیزند و بیشتر گروههای مردمی جامعه از جمله قبایل مختلف، که قوانین متعددی را برای مردمانش وضع کردهاند، نشانه گرفته است.
بِرنز 56 ساله در خانوادهای از طبقه کارگر بزرگ شد و اختلاف قبلیهای ایرلند شمالی در شش سالگیاش شروع شد و همین تجربه پیشزمینه کتاب جدیدش را فراهم کرد. «خشونت زیادی در آن دوره وجود داشت. بزرگترها در خیابان بر سر مسائل مختلفی دعوا میکردند، کودکان با هم دعوا میکردند، و سگها آدمها را گاز میگرفتند و سطح زمین پر از لکههای خون میشد.»
سال 1969 بود که محله زندگی بِرنز خالی از سکنه شد زیرا خانهها را میسوزاندند و سربازان پناهنده در کمپی در جنوب مرزهای جمهوری ایرلند برای بِرنز و خانوادهاش غذا میآوردند. در همین دوره بود که خانم نویسنده عادت کتابخوانی در هنگام پیادهروی را پیش گرفت و مردم از او میپرسیدند «تو همان دختری نیستی که موقع راه رفتن کتاب میخواند؟ یا تو را در آن خیابان هنگام خواندن کتاب دیدیم» و همین «موضوع سبب شد با خودم فکر میکنم چرا تا این حد در دید مردم قرار دارم و چرا به این موضوع توجه میکنند.»
و فکر کردن به عکسالعمل مردم منجر به تشکیل ایده داستان «مرد شیرفروش» شد.
بِرنز در 25 سالگی به لندن نقل مکان کرد تا در کالج کویین ماری زبان روسی بخواند اما اخراجش کردند و مجبور شد در جاهای مختلفی کار کند تا هزینههای زندگیاش را تأمین کند. « دوره تاریکی از زندگیام را سپری کردم و در نهایت به فکر داستان نوشتن افتادم.»
بِرنز از الان میداند داستان کتاب بعدیاش چگونه شکل میگیرد. «شخصیتها وارد ذهنم میشوند، پس از مدتی ترکم میکنند اما دوباره بازمیگردند. همین موضوع سبب میشود امیدوار باشم که درمان شوم و بار دیگر بتوانم بنویسم. دوست ندارم درباره عدم موفقیت عمل جراحیام فکر کنم چون تصویر ترسناکی است.»
نظر شما