کیوان مهرگان در گفتوگو با ایبنا مطرح کرد:
شاعر گمنامی هستم/ لطفا بین جایزه و گعدههای دوستانه تفاوت قائل شوید
کیوان مهرگان گفت: نسبت به دیگرانی که 24 ساعت در فضای شعر تنفس میکنند، شاعر گمنامی خود را میبینم؛ اما همین شاعر گمنام وقتی کتابش چاپ میشود مورد استقبال قرار میگیرد. پس میتوانم ادعا کنم خواننده شعر وجود دارد و اگر کتاب دیگری مورد اقبال قرار نمیگیرد به خاطر عرضه محصول کمکیفیت است.
شما در این دفتر و دفترهای قبلی به شعر کوتاه پرداختهاید. البته عدهای اسم شعر طرح روی این گونه شعرها میگذارند که به نظر من اندازه بخش قابل توجهی از شعرهای این دفتر از حد استاندارد شعر طرح بیشتر است. نظر شما درباره این گونه شعرها به چه شکل است؟
من در نوشتن درگیر این مباحث نمیشوم. فرمی که انتخاب کردهام. فرم شعر کوتاه ساده فارسی است. بنابراین برای انتقال مفاهیمم خودم را درگیر دعواهای زرگری نمیکنم چون شعر به ما هو شعر برایم اهمیتی ندارد. شعر ابزاری است برای تفسیر جهانی که میبینم؛ بنابراین مهم اجرای درست فرم و بیان ساده دغدغهای است که به خاطرش شعر مینویسم.
کیوان مهرگان نامی شناخته شده در عرصه مطبوعات است اما چند سالی است که به شعر روی آورده و اتفاقا آثارش با استقبال خوب مخاطبان همراه بوده است. چه اتفاقی رخ داد که تصمیم گرفتید، دست به انتشار شعرهای خود بزنید؟
داستان مفصلی دارد. اما در این حد بگویم که شعر برای من حرفه نبود و نیست. یعنی از طریق شاعری ارتزاق نمیکنم. من در شعر دست به تجربه زدم و سعی کردم دریافت و درکم از هستی و ایدهآلم از جهان را که نمیتوانم با زبان دیگری بیان کنم با زبان شعر بنویسم. اینکه چقدر موفق بودهام بحث دیگری است. اما هدف از روی آوردن به شعر، تجربه زیستی شاعرانه بود. زیباترین لحظات عمرم لحظاتی است که شعر مینویسم یا مفهومی ذهنم را درگیر کرده تا به شعر دربیاید. برای همین به شعر پناه آوردم. اما وقتی در سال 88 اولین مجموعه شعرم چاپ شد بسیار ترسیده بودم. چون من سر خصوصیترین و زیباترین لحظات زندگیام داشتم قمار میکردم. اگر انتشار کتاب اولم شکست میخورد، بعید میدانم در ده سال به کتاب پنجم میرسیدم.
استقبال خوبی هم از کتاب «تو جاده همدستید» شد؛ درست است؟
بله. کتاب درست روزهایی منتشر شد که جامعه به شدت ملهتب بود و خودم آواره؛ اما، این کتاب ظرف مدت کوتاهی به چاپ پنجم رسید. نقلقولهایی که از اهالی فرهنگ درباره شعرهایم مطرح شد، بسیار امیدوارکننده بود و من از شنیدن آنها دلگرم شدم. صحبتهای زندهیاد عباس کیارستمی درباره کتاب نخستم من را شگفتزده کرد و همینطور ابراز محبتی که سرور ارجمندم دکتر کدکنی داشت و مقایسهای که با شعر اونگارتی کرد خیالم را برای ادامه کار راحت کرد. بعدها دکتر عطاالله مهاجرانی و برخی منتقدان خارج از کشور هم بیحب و بغض شعرم را در ترازو گذاشتند و در مجموع واکنش این بزرگواران مرا به ادامه راه تشویق کرد. اگر دلخور نمیشوند که بشوند هم مهم نیست نظرات انشانویسان برایم اهیمتی ندارد.
دومین مجموعه شعر شما به نام «دهانم بوی مریم میدهد» نیز با استقبال خوبی روبهرو شد اما به یکباره چاپ آن متوقف شد. چه اتفاقی برای آن کتاب رخ داد؟
«دهانم بوی مریم میدهد» یکی از بهترین مجموعه شعرهایی است که در 10سال گذشته منتشر شده سر این ادعا میایستم؛ اما متاسفانه نشر مروارید بیاخلاقی کرد و این کتاب را به مسلخ برد. حیف شد. از این موضوع هم عصبانیام هم دلخور. کاری که نشر مروارید کرد بریدن سر کتاب بود. آنچه از مروارید در ذهن و دل من باقی مانده گروهی کاسب در قامت ناشر است. تازگیها فهمیدم بدون اینکه من در جریان باشم کتاب را به یکی از کتابفروشیهای اینترنتی دادهاند. من از شما و همه خوانندگان میپرسم اگر این کار سرقت نیست پس چیست؟ من ابدا از منظر مالی به ماجرا نگاه نمیکنم. اهمیتی هم برایم ندارد. کتابی که میتوانست خاطرات خوبی هم برای من و هم برای خوانندگانش رقم بزند به خاطر نگاه دلال مسلک یک ناشر نابود شد. به همین سادگی.
اگر اشتباه نکنم کتاب «دهانم بوی مریم میدهد» به زبان کردی نیز منتشر شده است؛ درست میگویم؟
بله. دفتر شعر «دهانم بوی مریم میدهد» با همت مریوان حلبچهای به زبان کردی و در کردستان عراق چاپ شد که استقبال بسیار خوبی از آن صورت گرفت.
گویا قرار بود که دفتر آخر شما نیز با نشر ثالث منتشر شود؛ اما این اتفاق رخ نداد. دلیل آن چه بود؟
از سال 95 من دیگر بنا نداشتم مجموعه شعر منتشر کنم؛ چراکه بازار کتاب رو به ویرانی رفته و تیراژ کتاب به 200 نسخه رسیده بود. صریح بگویم، من این اتفاق را تحقیر شعر و کلمه میدانستم. با این حال اوایل امسال با تشویق نشر ثالث مجددا کتاب جدیدم را در اختیار این نشر خوب گذاشتم؛ اما به دلیل برخی اختلاف نظرها مجبور شدم کتاب را از ثالث بگیرم و بعد از آن نشر روزنه اعلام آمادگی کرد تا کتاب را منتشر کند. تجربه همکاری با نشر روزنه نیز برای من بسیار دلچسب و دلپذیر بود. دبیری کتابهای شعر این نشر با فاضل ترکمن است. به نظر من فاضل ترکمن یکی از سربازان گمنام شعر امروز ایران است و کارهای بزرگی انجام داده و میدهد. به هر حال این کتاب در 17 مهرماه تحویل ناشر داده شد و در 17 بهمنماه از زیر چاپ درآمد و این روزها قرار است که چاپ دوم آن راهی بازار نشر شود. اینکه میگویم کتاب به چاپ دوم رفته، بخشی از آن به خودستایی من برمیگردد که بگوییم برای کتاب من چنین اتفاقی رخ داده است و من واقعا از این موضوع خوشحالم؛ اما مهمتر از خودستایی، از این خوشحالم که مجموعه شعر نیز خوانده میشود. من ادعا نمیکنم که در این 150 صفحهای که منتشر کردهام، شعر ضعیف ندارم که قطعا دارم؛ اما شعر خوب هم در این مجموعه هست و اینها در کنار هم توانستهاند نظر خوانندگان را به خود جلب کنند. چه لذتی بالاتر از این؟
پس کتاب شعر هم خوانده میشود؟
بله. به نظر من اگر کتاب خوب به شکل خوبی به دست مخاطب برسد، دیده و خوانده میشود و مردم نیز از آن استقبال میکنند. کیوان مهرگان را هیچکس به عنوان شاعر نمیشناسد و تنها برخی من را شاعر میدانند من در هیچ دسته و گروهی حضور نداشته و ندارم و مردم من را به عنوان روزنامهنگارسیاسی و مستندساز میشناسند. بنابراین نسبت به دیگرانی که 24 ساعت در فضای شعر تنفس میکنند، شاعر گمنامی هستم؛ اما همین شاعر گمنام وقتی کتابش چاپ میشود مورد استقبال قرار میگیرد. این یعنی عذر و بهانه نباید آورد و باید گفت که مردم کتاب میخوانند؛ اما کتاب خوب میخوانند.
شما چه دیدگاهی نسبت به جوایز ادبی دارید؟
انسان سرشتش با تشویق و تنبیه آمیخته شده است. یعنی اگر کسی کار بدی انجام دهد، افراد مکانیزمی به اسم تنبیه را برای او در نظر میگیرند و اگر کار خوبی کند، انتظار پاداش دارد. در سینما چندین جشنواره داریم، در هنرهای تجسمی نیز «حراج تهران» را داریم که این خودش یک پاداش است برای هنرمندی که کارش در این حراج دیده میشود. در موسیقی نیز جشنواره و کنسرت کم نداریم و همین باعث میشود که یک اتفاق خوبی بین خواننده و مخاطبانش رخ دهد؛ اما در ارتباط با شاعران هیچ کدام از این اتفاقات رخ نمیدهد. سوالی از شما دارم. در جایزه شعر فجر چه کسی بهخاطر دارد که مهمترین برگزیده که بوده و این انتخاب چه تاثیری در کتابهای آن شاعر داشته است؟ در حال حاضر چندین دوره است که جشنواره شعر فجر برگزار میشود و حداقل ما باید 30 شاعر برجسته داشته باشیم؛ اما این افراد کجا هستند؟ جایزه شعر خبرنگاران نیز با تمام احترامی که برای برگزارکنندگان آن قائل هستم، نتوانست به اهداف خودش برسد. یک بخش تجلیل از شاعران نیز در این جایزه وجود دارد که واقعا دمشان گرم که در این وضعیت بد اقتصادی انرژی میگذارند؛ اما واقعیت این است که این افراد نتوانستند به موفقیت برسند. البته این نتوانستند به دلیل نبود توانایی افراد برگزارکننده نیست بلکه به دلیل موانع متعددی است که سر راه این افراد وجود دارد. بنابراین در نظام تنبیه و تشویق حوزه شعر، تنبیهاش برقرار است و کتابها خوانده و فروختنه نمیشوند و متاسفانه شاعران دیده نمیشوند و احترام و منزلت ندارند. از آن طرف بخش تشویق تعطیل است.
البته به غیر از جایزه شعر فجر و جایزه شعر خبرنگاران جوایز دیگری مثل جایزه شعر شاملو و جایزه شعر قیصر امینپور نیز در کشور در حال برگزاری است. نظر شما درباره این جوایزه چیست؟
ما داریم از جایزه حرف میزنیم و لطفا بین جایزه و گعدهها و محافل دوستانه و خانوادگی فرقی قائل شوید. جایزه مکانیزم دارد و باید با مکانیزم آن برگزار شود؛ علاوه بر این جوایز دولتی به مثابه صله میمانند و اهمیتشان در همان حد است. باید قبول کنیم که ما در ادبیاتمان جایزه و جریانساز نداریم. جایزهای که نام بزرگ احمد شاملو را به دنبال دارد باید بتواند یک شاعر را از جا بکند. آیا این کار را میکند؟ البته این را صادقانه بگویم هیچ حرجی به بانیان این جوایز نمیبینم. مساله به یک رفتار ما برمیگردد که دست به تنبیهمان پررونقتر از دست به تشویقمان است. کالبد شکافی این موضوع که چرا اینگونهایم بماند برای یک زمان دیگر. ما ملت پاداشدهی نیستیم. ما ملت مجازاتگری هستیم. بدها را به خوبی کیفر میکنیم؛ اما خوبها هیچ وقت پاداش نمیبینند.
به سراغ کتاب برویم. مجموعه شعر «موهایت باد را نجات خواهد داد»دو بخش دارد. یک بخش زندان و یک بخش پس از آزادی؛ شعرهای این دفتر به زیست کیوان مهرگان در سالهای زندان برمیگردد؟
بله. این کتاب قرار بود اولین زنداننوشت یا همان حبسیه شعر مدرن ایران باشد. ما در شعر کلاسیک، مسعود سعد سلمان را به عنوان بزرگترین حبسیهنویس شعر داریم و بعد از آن نیز شاعرانی مثل خاقانی و بهار را داشتهایم؛ اما تا آنجایی که من خواندم، دیدم و دنبال کردم، در دوره معاصر چنین اتفاقی کمتر رخ داده است؛ چراکه به غیر از خسرو گلسرخی و سایه بعد از انقلاب یا شاعری به زندان نرفته یا اگر هم رفته مجموعهای منتشر نکرده است. در شهریور 94 که به زندان رفتم، بهجز شعر هیچ چیز نمیتوانست من را سر پا نگه دارد. بخش اول کتابم نیز تماما در زندان نوشته شده است. بنابراین اینها به زیست شخصی من بین شهریور 1394 تا خرداد 1395 برمیگردد. زیستی عجیب درس آموز و فراموش نشدنی. واژه واژههایی که نوشتم کوهبهکوه پشت آنها رنج و امید هست.
نظرات