نویسنده و کارگردان اپرای عشق گفت: رویایی که در اپرای عشق وجود داشت این بود که من گذر زمان و اتفاقاتی که در خواب و بیداری افتاده را بتوانم عینی کنم. بنابراین شیوه اجرایی که انتخاب کردم تا پایان کار، حالت خوابگونه است و تمام صحنه ، روی غبار و ابرها اتفاق میافتد.
غریبپور در این اپرا، در عین اقتباس از متن عطار، موفق به ارائه اثری مستقل با زیباییشناسی روز شده است. ریتم تند داستان و زیبایی سحرانگیز صحنه و اجرا و موسیقی، مخاطب را جادو میکند که لحظهای از صحنه غافل نشود.
با بهروز غریبپور درباره اقتباس از متون کهن برای نمایش عروسکی و ویژگیها و دشواریهای کارگفتوگویی داشتهایم که در پی میآید؛
در ابتدا بفرمایید که چرا برای اجرای اپرای عروسکی به سراغ متون کهن فارسی رفتید و این متون برای اقتباس چه ویژگیها و امکاناتی دارند؟
تصور عمومی این است که نمایش عروسکی باید دارای مضامین سطحی و شاد برای کودکان باشد. این تصور متاسفانه، بیشتر در این قرن شکل گرفته است و متاثر از نگاه غربیها به نمایش عروسکی در ابتدای قرن بیستم است. اما به گذشته شرق که نگاه میکنیم، نمایش عروسکی پل ارتباطی میان دانش اساطیری، باورهای مذهبی، اعتقادات پیچیده و چندین هزار ساله و مخاطبان عام بود. بنابراین تفکیک مخاطب خاص به عنوان کودک، نوجوان، بزرگسال اتفاقی است که در قرن بیستم رخ داده و ادامه پیدا کرده است. روی این اصل عرض میکنم که در شرق، چه در هند، چه در ژاپن، چه در چین و در ایران بر اساس شاهدانی از ادبیات، نمایش عروسکی، پدیدهای خاص برای انتقال معنویت بود. خیام در یکی از رباعیاتی که به او نسبت میدهند و من باور دارم که به خود خیام تعلق دارد، گفته؛ خیام که خیمههای حکمت میدوخت/ در کورهی غم فتاد و ناگاه بسوخت/ مقراض اجل، طناب عمرش ببرید/ دلال عمل به رایگانش بفروخت. یا میگوید؛ ما لعبتکانیم و فلک لعبتباز/ از بهر حقیقتی نه از روی مجاز/ بازیچه همی کنیم بر نطع وجود/ افتیم به صندوق عدم، یک یک باز.
خیام در بیان حرفهاش به محدودترین شکل که رباعی هست متوسل میشده، آن قدر نمایش عروسکی برایش اهمیت دارد به عنوان خیمه حکمت از آن یاد میکند.
نمی توان این طور برداشت کرد که خیام شاعر بوده و خیمه نمایش عروسکی را در مقام استعاره به چنین معنایی رسانده است؟... به هر حال او هم شاعر بود و تخیل داشت.
نه! مطلقا!... به دلیل این که خیام آنچه که در این رباعی میگوید، نشاندهنده دانش کاملش از نمایش عروسکی است. اگر نگوییم که آن خیمههای حکمت را میدوخته، میتوانیم بگوییم که خیام اصطلاحات رایج در زمان خودش را به کار برده که نشاندهنده آشنایی و تبحر او در نمایش عروسکی نخی بوده است. اما حتی اگر بگوییم که این شعر منتسب به خیام است، در رباعی بعدی که همه متفقالقول بودند که متعلق به خیام است، خیام به شیوه بازیدهندگی و اسباب بازی دادن عروسکها و بر لوازم سختافزاری یک نمایش عروسکی کاملا واقف بوده است.؛ هست در پس پرده گفت و گوی من و تو/ چون پرده برافتد نه تو مانی و من. دست کم ما میتوانیم بگوییم که در تاریخ شعر فارسی، کسانی مثل نظامی و خیام را داریم که در اشعارشان به نمایش عروسکی اشاره کردهاند. همین نکته نشاندهنده قدمت و ریشه این قضیه در فرهنگ ما است.
شما چرا از این متون برای نمایش عروسکی اقتباس میکنید؟
با توجه به این تفکیکی که صورت گرفته و به موقع خودش هم خیلی خوب است که برای کودکان یک نوع نمایش، برای نوجوانان یک نوع و برای بزرگسالان، نوعی دیگر اجرا شود، تفکر من این بود که نظام نمایشی ما باید دوباره در امتداد سنتهای دیرینمان قرار بگیرد. سنتهای دیرین ما در حوزه نمایش که به چیزی که من اجرا میکنم شباهت دارد، تعزیه است.
چرا تعزیه؟
تعزیه متن منظوم دارد و از خوانندهها برای نمایش استفاده میکند. بنابراین برای اینکه این اتصال فرهنگی را برقرار کنم، میبایست از متونی استفاده کنم که هم عشق و علاقه من در این متون محفوظ باشد و هم دارای مختصاتی باشد که گفتم. و هیچ گنجینهای غنیتر از ادبیات کلاسیک ایران نیست. من درطول ایام و کارهای مختلف، از مولوی و عطار و حافظ و خیام و فردوسی بهرهمند شدم تا این شیوه تالیفی اپرای عروسکی ایرانی را به وجود آورم.
در کار آخر شما، اپرای عشق، آن چیزی که خیلی به چشم میآید تصویرپردازی کار و ریتم تند تعویض صحنهها و روایت قصه است که زمان را برای مخاطب جادو میکند. این ریتم تند پیشروی قصه، به چه میزان برآمده از نوشته عطار است و به چه میزان شیوه اجرایی و ایده کارگردان در متن نفوذ کرده است؟
در هر کار من، چند بهروز غریبپور وجود دارد. بهروز غریبپوری که باید به فکر پژوهش و نوشتن یک متن اپرایی باشد، بهروز غریبپوری که باید طراحی کند، بهروز غریبپوری که باید تولید را از مرحله صفر آغاز کند و با آهنگساز و خوانندهها کار کند، بعد در مرحله اجرا به طراحی نور، طراحی صدا و کارگردانی فکر کند.
موقعی که من متن را مینویسم، یک رویایی در ذهن دارم. موقعی که میخواهم اجرا کنم، بهروز غریبپور در مقابل رویای من میایستد و میگوید که؛ «میخوام رویات رو عملی کنم.» رویایی که در اپرای عشق وجود داشت این بود که من گذر زمان و اتفاقاتی که در خواب و بیداری افتاده را بتوانم عینی کنم. بنابراین شیوه اجرایی که انتخاب کردم تا پایان کار، حالت خوابگونه است. سراغ شیوهای رفتم که تمام صحنه در طول اجرا، مگر در لحظاتی، روی غبار و روی ابرها اتفاق میافتد. رسیدن به این تکنیک، خیلی زمان برد که من چگونه این کار را بکنم؛ روی ابرها حرکت کردن چه در تعویض صحنه و چه در موسیقی. تمام نیت من این بود که از قصهای از «منطقالطیر» عطار بهره ببرم و دوباره اثری را به عطار نشان دهم که بگویم؛ ببین پدر و استاد بزرگوار! که چگونه اثری را که تو به شعر نوشتی، من با متریال امروزی که نور است و عروسک و صحنه، عینی کنم.
میتوانم بگویم که رویای عطار را که به چشم نمیدیده، دیدنی کردم.
در اقتباس از متن عطار، آیا شما سطرهایی از شعر او را انتخاب کردهاید و با میزان و اجرا و موسیقی آمیختهاید یا کوشیدهاید به تناسب اجرا، سطرهایی نزدیک به شعر او را هم به کار اضافه کنید؟
من در اپرای مولوی و اپرای عاشورا و همه اپراهایی که نوشتهام، چون دیالوگها فخر و از شاعران بلندآوازهی ما هست، بنابراین به این نکته فکر میکنم که چگونه در اقتباس از مولوی میتوانم از همتا و همقدرت مولوی، اشعاری را از سیفالدین فرغانی پیدا کنم که در درون اپرا بگنجد و مخاطب خیال کند که این ساختار، ساختار مولوی است. ولی من چندین هزار بیت شعر را زیر و رو میکنم تا به متن برسم. در مورد «اپرای عشق» هم من دیوان اشعار عطار را زیر و رو کردم، غزلیات شمس را زیر و رو کردم تا داستان را دراماتیک کنم. امروز یک همجنسی و همگرایی میان دیالوگها وجود دارد که تماشاگر اصلا فکر نمیکند که یک بیت سستتر از خود منطقالطیر است. چون در داستان«شیخ صنعا و دختر ترسا» آنچه که بر شیخ صنعا گذشته روایت میشود. گفته نمیشود که دختر ترسا به او چه گفت، او چه عملی انجام داد و من بایستی آن را دراماتیزه کنم. بنابراین فقط انتخاب اشعار نیست، پیوند دادن تمام اجزاء اجرا هم هست که این اتفاق، یک اتفاق همگن باشد.
به نظر من، مهمترین ویژگی نمایش عروسکی در مقایسه با تئاتر زنده، آن فانتزی و تخیلی است که گاهی قید و بندهای جهان واقعی، مانع از اجرای تام و تمام آن میشود. شما هم اشاره کردید که شیوه اجراییتان مبتی بر جهان خوابزدهای است که بر فراز ابرها اجرا شود. آیا این شیوه اجرایی و جهان فانتزی، برآمده از ادبیات عطار است؟
خیر. مبتنی بر آن متن هست، اما من بهروز غریبپور هستم با تمام ذهنیتی که دارم، دانشم و عشقی که به نمایش عروسکی دارم. بنابراین اگر این موارد در درون من نبود، هر کسی با خواندن عطار به این ایده نمیرسد.
این که طبیعی است که شما با نگاه خودتان به سراغ متن رفتهاید. اما سوال من این است که شما رگههای اصلی ساخت این جهان فانتزی را از متن عطار گرفتهاید یا خیر؟ خودتان به این نتیجه رسیدهاید که متن عطار در چنین فضایی و با چنین ایدهای بهتر اجرا میشود؟
من هم تئاتر زنده کار کردهام و هم در سینما کارگردانی کردهام و به شما میگویم که تنها مدیومی که میتوان درش «اپرای عشق» را بر اساس داستان «شیخ صنعان و دختر ترسا» اجرا کرد، تئاتر عروسکی است. و با ایدخای که من کار میکنم، اپرای عروسکی. چون باید در شعر و اوزان و قوافی امانتداری بکنی و همینطور در موسیقی. من دنیای موسقی غرب را روبهروی موسیقی شرقی گذاشتهام. آهنگساز باید این را برابر ذهنیت من انجام دهد. بنابراین من شیوهای را که برای به روی صحنه آوردن چنین داستان شگفتانگیزی است، انتخاب کردم.
شما پیش از این، نمایشهای عروسکی برای مخاطب کودک و نوجوان انجام دادهاید و حتی نمایشها رادیویی برای مخاطب این رده سنی را به صورت نوار قصه از کانون پرورش فکری منتشر کردهاید. با توجه به شیوع انیمیشینهای خارجی، چرا شما برای فرهنگسازی نسلهای بعد دست کم، به اقتباس نمایشی از متون فارسی برای مخاطب کودک و نوجوان نمیپردازید؟
سکینه گفتی و کردی کبابم! شما میدانید من چه مرارتی برای تامین بودجه این اپراهای عروسکی میکشم؟ من دو تا سه سال کار میکنم تا یک اثر به روی صحنه بیاید. طبعی است که من در این زمینه باید اسپانسر داشته باشم و بعد از آن است که معلوم میشود که من چه کاری را میتوانم روی صحنه بیاورم. من از خدام بود که چنین کاری را انجام دهم، ولی اسپانسری وجود ندارد.
الان هزینههای اپراهای عروسکی بزرگسال را خودتان میپردازدید؟
اگر حمایت مالی بنیاد رودکی نباشد که من از پس هزینههای کار بر نمیآیم. منتها ساخت یک فیلم بر اساس قصهها و اسطورههای ایرانی، میلیاردها تومان هزینه دارد و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان که اصلا چنین دغدغهای ندارد. جایی که من موسسش بودم؛ مرکز تئاتر عروسکی، به جای پرداخت کمک هزینه به گروه، شما باید پول هم بدهید تا در آنجا اجرا داشته باشید.
در کارهایی مثل اپرای خیام یا مولوی، برای نوشتم نمایشنامه چگونه اقدام کردید؟ آیا فقط به سراغ اشعار شاعر رفتهاید یا اینکه از متون دیگر هم استفاده کردهاید؟
در اپرای مولوی هم من از ساختار ذهنی و ارتباطی که بین حضرت شمس و حضرت مولوی هست استفاده کردم. اما به تناسب از مثنوی یا دیوان غزلیات هم استفاده کردم. در سعدی از یک تخت حوضی استفاده کردهام که نسبت سعدی با دنیای پیرامونش و شیوههای نمایشی جاری در فرهنگ خودمان نشانههایی را به نمایش بگذارم. و یا در اپرای خیام، از نمایش سایهای خیلی استفاده کردم. از جمله در صحنه پایانی که صندوق عدم است. در اپرای خیام از رباعیات خیام بهره بردهام در اپرای مولوی هم از غزلیات و مثنوی بهره بردهام و در عین حال، شعرای دیگر را هم به تناسب وارد متن کردهام.
پس به طور کلی شما فکر میکنید که متون کهن ما زمینه لازم اقتباس برای نمایش عروسکی را دارد؟
این قضیه مثل استخراج نفت است. شما تا چاه نزنید، تا نفت استخراج نکنید و پلایشگاههای توانمند نداشته باشید، نمیتوانید بنزین هواپیما تولید کنید. این مساله به صورت بالقوه وجود دارد. منتها به شرطها و شروطها. نیاز به دانش دراماتیک دارد و بصیرت نسبت به متن و تناسب متن و موسیقی و... از سوی دیگر اشعار باید غامض نباشد و در دهان بازیگر- خوانندهها بچرخد. بله. به طور بالقوه این امکان هست. اما گاو نر میخواهد و مرد کهن! خیلی ها بعد از من تلاش کردند که این کار را انجام دهند، اما دیدند که حوصله خیلی زیاد میخواهد و احاطهای بر متون و سایر عوامل که فکر نمیکنم همه از پساش بر بیایند.
اپرای عشق دیگر تمدید نمیشود؟
از بیست و پنجم فروردینماه 98 دوباره اجرای آن شروع میشود. حدود 10 تا 15 اجرا بیشتر نداریم. بعد هم تمرینات و آماده سازی اپرای خیام است و سفر رومانی را در پیش داریم. علاوه بر این ما در سال 1398 در زادروز فردوسی، حافظ، مولوی، سعدی، خیام و عطار اپراهایی متناسب با ارزش هر یک از این شاعران بزرگمان داریم. در روز فردوسی، اپرای رستم و سهراب را اجرا میکنیم و در روز سعدی و خیام، اپرای سعدی و خیام را اجرا میکنیم و... بنابراین سال 98 برای خود من، یک جشن بزرگ است.
نظر شما