احمد اقتداری در کتاب «خلیج فارس» که در سال 1345 برای نخستینبار به چاپ رسید بر نام «دریای پارس» تاکید کرده و میگوید: در کتیبهای از داریوش هخامنشی در تنگه سوئز نام این خلیج «دریایی که از پارس آید» یاد شده است.
«خلیج فارس از دیرباز تاکنون»، «بندرعباس و خلیج فارس»، «صید مروارید در خلیج فارس»، «تاریخ مسقط و عمان و بحرین و روابط آن با ایران»، «آثار شهرهاي باستاني سواحل و جزاير خليجفارس و درياي عمان»، «آيين دريانوردي كهن در اقيانوس هند و خليجفارس»، «از درياي پارس تا درياي چين»، «تحشيه ارجان و كهگيلويه»، «تحشيه سرگذشت كشتیراني ايرانيان» و... نام برخی از کتابهای این پیشکسوت خلیج فارس است. وی افزون بر این آثار، کتابی با نام خلیج فارس نوشته که برای نخستینبار در سال 1345 منتشر شده است.
وی در این کتاب که در پنج فصل سامان یافته است، پس از مقدمه به دریای پارس، پنج هزار سال جنگ و ستیز در گاهواره تمدن، اسکندر در خلیج فارس، اقوام تازی بر ساحل خلیج فارس و جنبشهای دینی و سیاسی در ساحل خلیج فارس پرداخته است.
اقتداری در مقدمه کتاب نوشته است: «خلیج فارس و دریای عمان، دریای پر جوش و خروشی که مرزهای جنوبی، جنوب غربی و جنوب شرقی ایران را در بر گرفته است چگونه به وجود آمده؟ بر آن چهها گذشته؟ و از نظر اقتصادی و بازرگانی و دریانوردی تا چه اندازه میتوان از آن بهرهبرداری کرد؟ چرا روزگاری بس آباد، پر نعمت و پر رونق بوده است و چرا به زمان ما، نا آبادان و فراموش شده است؟ و آیا امیدی به آبادانی و رونق آن میرود؟ من به گمان خویش، این کتاب را آنگونه پرداختهام که جوانان را بدون مراجعه به کتابهای متعدد و رنج مطالعه فراوان بهکار آید و پیران را ملالی نیفزاید و تا حدی پاسخی به همه این پرسشها باشد. امید من آن است که جوانان و پژوهندگان بخوانند و دریابند که چگونه خلیج فارس از نظرات مختلف شایان دلبستگی و توجه است، باشد که به همه بندرها و جزیرهها و آب و خاکش دل بندند و در حفظ و آبادانی آن بکوشند.»
وی در فصل نخست با نام «دریای پارس» توصیف زیبایی از خلیج فارس ارائه میدهد و میگوید: «به هنگام شب، خلیج فارس زیبایی خاصی دارد، تلاطم دریا و برخورد امواج که از آنها نور میجهد، با روشنی مهتابی رنگ ماهیان پرنده، که شبانگاه به جست و خیز برمیخیزند و هزاران هزار، به حرکت و بازی و پرش می یند، و از بدنشان پرتوی سفید رنگ ساطع میشود، پهنه این دریای نیلگون را مانند آسمان پر ستارهای میآراید که در گوشه و کنارش آتشافروزی کرده باشند. همین منظره، بزرگ بن شهریار ناخدای رامهرمزی را که خود از مردم خوزستان بوده، بر آن داشت تا وصفی چنین دلانگیز از خلیج فارس در کتاب خود بیاورد.
خلیج فارس به تنهایی و بدون دریای عمان از دریاهای کوچک بهشمار میرود که وسعت آن از232.850 کیلومتر مربع بیشتر نیست و در تقسیمبندی دریاها، در ردیف دریاهای کم عمق چون دریای بالتیک و دریای هودسن و دریای شمال در اروپا، قرار میگیرد. ژرفای متوسط دریای عمان که دنباله خلیج فارس است و از تنگه هرمز به این نام نامیده میشود گاهی از سه هزار متر بیشتر است ولی چون وارد خلیج فارس شویم عمق آب کم میشود.»
کتاب «عجائب الهند برّه و بحره و جزائره» اشاره میکند و مینویسد: «هزار سال پیش، بزرگ بن شهریار، ناخدای رامهرمزی در کتاب «شگفتیهای هند، خشکیها، دریاها، وجزیرههایش» نوشت: از شگفتیهای دریای پارس چیزی است که مردمان به شب هنگام بینند، در آنگاه، چون موجها بر هم خورند و بر یکدیگر شکسته شوند، از آنها آتش برجهد، و آنکه بر کشتی سوار است پندارد که بر دریایی از آتش روان باشد.»
وی سپس به سیر تاریخی نام خلیجفارس در کتیبههای هخامنشی و روزگار ساسانیان میپردازد و میافزاید: «این دریا که به سبب کمی عمق و وجود پست و بلندیهای زیر دریا از دیگر دریاها پر جوش و خروشتر است و به اقیانوس هند میپیوندد، و سرتاسر مرزهای جنوب غربی، جنوبی، و جنوب شرقی کشور ما را در بر گرفته است، به نام خلیج فارس و دریای عمان نامیده میشود. نام «دریای پارس» از روزگار هخامنشیان بر روی خلیج فارس گذارده شده است. در کتیبهای از داریوش بزرگ شاهنشاه هخامنشی در تنگه سوئز (در مصر که در دو هزار و چهارصد سال پیش جزو قلمرو پادشاهی او بوده) یافتهاند، نام این خلیج «دریایی که از پارس آید» یاد شده است. در زمان ساسانیان نیز این خلیج را دریای پارس مینامیدهاند.»
فصل دوم به پنج هزار سال جنگ و ستیز در گاهواره تمدن اختصاص دارد و در چهار بخش به عیلام، سومر، بابل و آشور پرداخته است. اقتداری در این بخش کتاب به نام خلیج فارس اشاره کرد و آورده است: «خلیج فارس به روزگار باستان، از جانب شمال خیلی بیش از امروز گسترش داشته و پیشرفتگی آب در خاک، همچنانکه در فصل اول دیدیم زیاد بوده است، نهر فرات نیز بیشتر از امروز به جانب مشرق متوجه بوده و سرزمین بابل کمتر از آنچه امروز در روی نقشه های جغرافیا به چشم می خورد وسعت داشته، از نظر تقسیم طبیعی، بابل در منطقه ای واقع بوده که شمال آن را خطی بین جلگه ی مسطح و ناحیه ی پست و بلندی که از نزدیکی شهر سامره ی کنونی در کشور عراق می گذشته در برمی گرفته است و تا «هیت» در کنار فرات کشیده می شده. حد شرقی آن، هر گاه که دولت عیلام قدرت داشته، رود دجله بوده است، اما در زمان ضعف دولت مذکور، نواحی حاصلخیز شرق دجله را بابلی ها متصرف می شده اند، حد غربی بابل نهر فرات بود و حد جنوبی آن خلیج فارس.»
در فصل سوم با نام اسکندر در خیلجفارس نیز از اسکندر مقدونی یاد کرده است که به خیلجفارس وارد شده و میخواسته آن را جزو قلمرو خود کند. سپس مینویسد: «اسکندر، پس از تسخیر سرزمینهای کرانه رود سند در هندوستان، آرزومند بود که از راه دریا از سند گذشته به دریای عمان و خلیج فارس راه یابد و سپس از سرزمینهای دوردست و اسرارآمیز عربستان جنوبی و یمن و آفریقا که آن روزگار برای جغرافیدانها و سرداران و بازرگانان ناشناخته بود دیدن کند و آنها را جزو قلمرو و کشورهای فتح شده خود درآورد.
اسکندر میدانست، که پیش از او جهانگشایان و سرداران و دریانوردان جسور بابلی و عیلامی و پارسی و آشوری گاه به گاه از این دریای پرمخاطره گذشته و در دل دشتهای عربستان جنوبی سیر و سفر کردهاند. وی از سرداران و مشاوران خود شنیده بود که داریوش کبیر شاهنشاه هخامنشی، ناوگانی را مأمور مطالعه در آبهای خلیج فارس و دریای هند و پیمودن پیرامون عربستان کرده است. شاید اولین بار این گروه ایرانی به همراهی سیلاکس کاری آنده، دریانورد یونانی قسمتی از دریای هند و سواحل عربستان را پیموده، از دریای سرخ گذشته بود و آنگاه از طریق اقیانوس هند راه دریایی مصر را یافته، از راه دامنه کوههای زاگرس مراجعت و گزارش سفر خود را به شاهنشاه هخامنشی تقدیم کرده بود.»
فصل چهارم این کتاب اقوام تازی بر سواحل خلیج فارس نام دارد. اقتداری در این بخش به کتیبههایی اشاره میکند که به نام خلیجفارس پرداختهاند. وی مینویسد: «هیچگونه سند یا سنگ نوشتهای در دسترس نیست که وجود اقوام تازی را تا اوایل دوران ساسانیان در کناره خلیج فارس مسلم بشناسد. در دوره اشکانیان، عنصر آریایی سفید پوست ایرانی توانست سیاهان بومی خلیج فارس را در دریای عمان از سواحل خلیج فارس بیرون کرده آنها را تا جزیره سرندیب براند. شاید در همان زمان اعراب شبه جزیره عربستان هم که در فشار سیاه پوستان هم بوم و بر خود بودند، در راندن سیاهان از جزیرهالغرب بسوی آفریقا از ایرانیان کمک گرفته و یا به کمک ایرانیان شتافته باشند.»
جنبشهای دینی و سیاسی در ساحل خلیج فارس فصل پنجم کتاب را دربرمیگیرد. این فصل در دو بخش تنظیم شد است: قیام زنگیان و بردگان و جنبش قرمطیان. اقتداری به قیام زنگیان اشاره کرده و نوشته است: «حدود یکصد سال پیش از ایجاد شاهنشاهی ساسانی، زنگیان از سواحل آفریقا و کنارههای شبه جزیره عربستان باطراف دجله و فرات و نواحی شمال شرقی خلیج فارس قدم گذاردند و بیش و کم در آن نقاط توطن گزیده، به کارهای کوچک و پست که با رنج و مرارت بسیار همراه بود پرداختند. از دیرباز هم گروهی تیره پوستان بومی که بازمانده روزگاران پیش از ورود نژاد آریا به این مناطق بودند در این سرزمین سکونت داشتند و در اطراف سواحل خلیج فارس و بحر عمان پراکنده میزیستند. سیاهان، همه جا، به کارهای رعیتی و غلامی و پخت و پز و کارگری و عمله گری و جاشویی در کشتیهای بادبانی و ماهیگیری و مشاغل دیگر از این نوع مشغول بودند.
این پیشکسوت مطالعات حوزه خلیج فارس جنبش قرمطیان را نیز دور از نظر نداشته و اینچنین نوشته است: «به سبب آنکه هنوز خون زنگیان بی گناه که در انقلاب صاحب الزنج ریخته شده بود از خاطرهها محو نشده بود و ظلم و بیداد خلفای ستمگر در سواحل خلیج فارس ادامه داشت انقلاب قرمطی نیرو گرفت و چنانکه در احوال زنگیان دیدیم، گروهی از قرمطیان اولیه، مانند سفیدپوستان ساحل فرات و خلیج فارس با قیام زنگیان هماهنگی و شرکت کردند. بدان زمان که سالهای زیادی از قیام و کشتار سیاهان و بردگان و اسیران نمیگذشت، ابوسعید و پسران و یاران او که از بیدادگری خلفاء و مأمورین امپراطوری اسلامی به جان آمده بودند، به قیام بر ضد خلافت برخاستند، چنانکه در همین زمانها با کمی فاصله پیش و پس خوارج نیز قیام کردند. همه این قیامها، حاکی از بیداد حکومت خلفاء برای مردم آن روزگار است.»
نظر شما