محمد رزازیان در گفتوگو با ایبنا مطرح کرد:
کرواک و نسل بیت صدای نوعی تغییر بودند/وجه شاعرانه رمانهای کرواک بیشتر از قصهگویی است
محمد رزازیان، مترجم آثار جک کرواک گفت: کرواک و در کل نسل بیت صدای نوعی تغییر بودند. آنها بخشی از ارزشهای رایج جامعه را به هوای کمی آزادی بیشتر به شوخی میگرفتند.
سال پیش شما مجموعهای از اشعار آلن گینزبرگ را منتشر کردید، امسال دو رمان از جک کرواک حرکت بین ترجمه شعر و رمان را چطور میبینید؟
ترجمه «در جاده» را 5 سال پیش شروع کردم. از مدتها قبل از گینزبرگ و کرواک کارهایی را ترجمه میکردم، ولی نه به قصد انتشار. بحث انتشار «در جاده» و «سوترای آفتابگردان» تقریبا همزمان بود. آلن گینزبرگ و جک کرواک چهرههای اصلی یک جریان مشخصاند، یعنی نسل بیت. گاهی حتی در شعری مثل «گل مینام رو بکَن» اسم کرواک را هم کنار گینزبرگ میبینیم و در رمانی مثل «در جاده» شخصیتی به اسم کارلو مارکس و در «زیرزمینیها» آدام موراد، همان گینزبرگ است. در واقع کرواک و گینزبرگ صدای یک اتفاقاند.
شاید بشود گفت از آنجایی که مترجم در ترجمه شعر با حساسیت و پیچیدگی بیشتری نسبت به ترجمه رمان مواجه است، شرایط برای ترجمه رمان حتی به نسبت راحتتر باشد، اینطور فکر نمیکند؟
به صورت کلی با شما موافقم. اما باز مبنای کار برمیگردد به ذهنیت مترجم و نگاهش به متن و الزاماتی که خود مترجم در بازسرایی متن اصلی لحاظ میکند. در این مورد خاص و درباره نسل بیت هم بخشی از هنر اینها همین بود، که چندان پایبند ژانر نبودند. کرواک شاعر هم بود. در رمانهای کرواک آن وجه شاعرانه گاهی بیشتر از تعهدش به قصهگویی حس میشود. به عنوان مثال اگر «در جاده» یا «زیرزمینیها» را به شکل دیگری تقطیع کنید، در اکثر موارد ممکن است فکر کنید با یک شعر بلند مواجه هستید. پس اینجا کرواک را میشود حتی شاعر رمانهای «در جاده» و «زیرزمینیها» دانست.
به نظر شما این رویکرد شاعرانه است که خطکشیهای ژانری را در مورد این آثار کمرنگ میکند؟
تا حد زیادی. لااقل یکی از مهمترین ویژگیهای آثار نسل بیت همین وجه زبانمحور و گونهای بداههنویسی شاعرانه است.
به سراغ انتخاب آثار برویم؛ اول از «درجاده» شروع کنیم. چرا «درجاده» را انتخاب کردید؟
«در جاده» همیشه یکی از کتابهای محبوب من بوده و هست. مدتها برایم سئوال بود چرا تا به حال ترجمه نشده. این کتاب به نوعی کتاب مقدس نویسندههای نیویورکی است. «در جاده» وارد زندگی روزمره جامعه مخاطبش میشود. بخشی از زندگینامه خود کرواک است که دور آمریکا را با یک کولهپشتی زیر پا میگذارد. بعد از آن است که ما هیپیها را داریم. از اواخر دهه 50 میلادی و با کمرنگشدن آن فضای بسته و ضدچپی که به دوران مککارتیسم معروف بود، صداهای تازهای شنیده میشوند که واکنشی به همین سیاستها بودند و نسل بیت در خط مقدم حرکت میکرد. موضوع بعدی تاثیری بود که موسیقی جاز و یکی از زیرشاخههای آن به اسم بیباپ به عنوان نمودی از آزادیطلبی روی نسل بیت داشت و جالب این که به همان اندازه که کرواک و نسل بیت متاثر از جاز بودند برای موزیسنهای راک و در کل ادبیات غنایی دهههای بعدی الهامبخش میشود. باب دیلن هنوز به «در جاده» ارجاع میدهد و حالا ما با فاصلهای بیش از نیمقرن میبینیم مترجمهایی هستند که به سراغ نسل بیت میروند.
به هر حال «در جاده» معروفترین رمان کرواک است. فکر نمیکنید طبیعی باشد که مترجمهای دیگری هم به سمتش بروند و همین که ترجمههای متعددی از یک کار وارد بازار شود فضا را برای یک کار تمیزتر رقابتی میکند؟
تا حدی درست است. اکثر مواقع ترجمههای درجه یکی از خیلی کارها وارد بازار میشوند که متاسفانه خیلی دیده نمیشوند. وقتی من درگیر مجوز «درجاده» بودم ترجمه دیگری هم از این کار منتشر شد. به نظرم هیچ ایرادی هم ندارد. اگر واقعا شرایطی به وجود بیاید که ترجمههای مختلفی از یک کار فرصت مقایسه داشته باشند قطعا به قول شما فضا رقابتی میشود. ولی در عمل به سختی این شرایط محقق میشود. از یک طرف توجهات مقطعی به یک نویسنده یا سبک خاص همیشه مثل یک موج زودگذر بوده که چون به مرحلهای نمیرسد که بشود آن را به جریان مشخصی تشبیه کرد، فرصت زیادی هم برای مقایسه ترجمههای بعدی به وجود نمیآید. از طرفی وقتی قیمت کاغذ ساعتی بالا میرود -شرایط اقتصادی را هم که خودتان میدانید- جامعه مخاطب هر قدر هم جویای یک ترجمه خوب باشد در انتخاب به جیبش نگاه میکند و این یعنی کاری برنده است که مثلا ناشرش از حمایتهای مالی و دولتی بیشتری برای تهیه کاغذ و پخش و... برخوردار است.
بحث مجوز را مطرح کردید. «در جاده» و بیشتر آثار نسل بیت زمانی که در خود آمریکا هم منتشر شدند، بحثبرانگیز بودند، اینجا برای مجوز مشکلی نداشتید؟
من اول قرار بود کتاب را با انتشارات بوتیمار کار کنم. در برخورد اول اداره كتاب موارد زیادی را هایلایت کرد. فکر میکنم یک بخشش تا حدی به خاطر اسم رمان بود. بخشی هم به نظرم مشکلاتی بود که آن زمان برای نشر بوتیمار پیش آمده بود، که ربطی به کتاب نداشت. از این رو «در جاده» هم داشت پاسوز این حواشی میشد. به هر حال من به تنهایی نزدیک به دو سال پیگیر مجوز کتابم بودم. یادم نیست چقدر رفتم و آمدم، در حالی که بحث مجوز به عهده ناشر است. خوشبختانه دوستانی در اداره كتاب بودند که حسن نیت داشتند و کمک کردند کار دچار سوتفاهم نشود. در نهایت این اصلاحات تا حد دو سه خط کاهش پیدا کرد و کتاب به طرز عجیبی سالم درآمد. بعد که مجوز کتاب آمد، بوتیمار به دلایلی دیگر نمیتوانست فعالیت داشته باشد، من هم امتیاز کتاب را از این نشر گرفتم و با سرزمین اهورایی به توافق رسیدم، که طرفدار این جنس از ادبیات بودند. این موضوع مهمی بود و قرار گذاشتیم هم «سوترای آفتابگردان» و هم «در جاده» با کیفیت تمیزی چاپ شوند. خوشبختانه همین هم شد.
چطور به سراغ «زیرزمینیها» رفتید؟
اين رمان را که شروع کردم هنوز درگیر مجوز «در جاده» بودم. شاید دلم میخواست یک جوری ادامه بدهم. «زیرزمینیها» نسبت به «در جاده» حجم کمتری دارد ولی با زبان به شدت پیچیدهتری مواجه هستیم. متن «زیرزمینیها» از قصهگویی فراریست که کار ترجمهاش را هم مشکلتر میکرد. برای من انتقال لحن و موسیقی خاصی که در نسخه اصلی حس میشد، در اولویت بود. هنوز مجوز «در جاده» نیامده بود که با نشر نیماژ به توافق رسیدم و توانستند با یک پیگیری درست، مجوز «زیرزمینیها» را که کمی اولش نگرانش بودم، بگیرند و کتاب در نمایشگاه سیودوم رونمایی شد.
به نظرتان مخاطب «زیرزمینیها» بیشتر چه کسانی هستند؟
هر کسی که بخواهد از قصهگویی به شیوه به اصطلاح نُرم قضیه فاصله بگیرد. از اسم کتاب هم معلوم است. شما لازم نیست حتما عاشق موزیک جاز باشید یا جازکلابهای سانفرانسیسکو را دیده باشید. اگر حس میکنید به این فضا علاقهمندید این کتاب به شما روی خوشی نشان میدهد. «زیرزمینیها» بعد از «در جاده» از نظر تسلط کرواک به متن و فرم یک قدم رو به جلوست. کرواک و در کل نسل بیت صدای نوعی تغییر بودند. آنها بخشی از ارزشهای رایج جامعه را به شوخی میگرفتند، به هوای یککم آزادی بیشتر، یک کم خطرکردن. چیزی که امروز هم برای مخاطب جوان میتواند جذاب باشد.
و بهعنوان سوال آخر. این موضع چقدر برای ناشر که به هر حال با بحث فروش هم درگیر است، قابل قبول است؟
ما داریم بعد از نیم قرن سراغ این کتابها میرویم. مثل سایر جنبههای اجتماعی زندگیمان اینجا هم با جهان ادبیات نیم قرن فاصله داریم. اما من خوشحالم و امیدوار، که ناشرهایی مثل نیماژ و سرزمین اهورایی با وجود تمام مسائلی که صحبتش شد از داستانهایی با مخاطب خاصتر که از جریان اصلی فاصله میگیرند، استقبال میکنند. اگر مخاطب این داستانها فقط دوسههزار نفر باشند آنها به شدت پیگیرترند. ما اینجا چیزی به اسم جازکلاب نداریم. موسیقی آلترناتیو ما هنوز نتوانسته یا بهش این فرصت را ندادند که وارد فضای رسمی شود. ولی اگر یک اجرای کوچک باشد پشت درش صف میبندند. این برمیگردد به حال و هوا و خواستههای امروز جامعه ما که با 10سال قبل متفاوت است. با سیسال قبلش که قابل قیاس نیست، چیزی که در خلق و خوی نسلهای بعد از دهه شصت بیشتر به چشم میخورد. نسل جوان امروز مخاطبهایی هستند که بیپرواتر و مصرتر از بچههای محافظهکار و ترسخورده نسلهای قبلی عمل میکنند.
نظر شما