پنجشنبه ۲۳ خرداد ۱۳۹۸ - ۱۱:۲۰
در دهه70 و 80 آثار بهتری درباره جنگ داشتیم

در نشستی که عصر دیروز در سرای اهل قلم با موضوع جنگ و صلح برگزار شد، سخنرانان نشست به بحث و تبادل نظر درباره صلح طلب یودن یا نبودن ادبیات پرداختند.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) چهارمین نشست از سلسله نشست‌های صلح و ادبیات با همکاری موسسه خانه کتاب و انجمن علمی مطالعات صلح ادیان با موضوع «دوگانه جنگ و صلح در ادبیات فارسی» عصر دیروز چهارشنبه بیست‌ودوم ‌خرداد ماه، با حضور محمدهاشم اکبریانی، حمید عبداللهیان و جواد رنجبر درخشی‌لر در سرای اهل قلم برگزار شد.
 
 نگاه ویترینی و هیجانی به صلح نداریم
در ابتدای این نشست جواد رنجبر درخشی‌لر درباره هدف کمیته صلح و ادبیات بیان کرد: هدف این کمیته تبیین رابطه صلح و ادبیات است و این که این دو چه رابطه‌ای می‌توانند با یکدیگر داشته باشند. گام دوم نیز تشویق به آفرینش آثار صلح‌آمیز در حوزه ادبیات فارسی است.

وی با امیدواری از این که با ادامه این جلسات بتوانند در ادبیات صلح تاثیر بگذارند گفت: زمانی که دوگانه جنگ و صلح مطرح می‌شود در ابتدا باید تکلیفمان را با این دو واژه روشن کنیم؛ اکثر افرادی که در این انجمن حضور دارند علوم سیاسی خوانده اند، یعنی نگاه علمی-تجربی به مسئله وجود دارد، به این معنا که صلح و جنگ از یکدیگر تفکیک نشده‌اند. ما یک نگاه ویترینی و هیجانی به صلح نداریم که صلح پدیده‌ای بسیار پاک و منزه است و باید به آن برسیم. بنابراین جهت‌گیری صلح‌آمیز است نه این که ما فقط یک روایت صلح‌آمیز داشته باشیم.

او درباره موضوع جلسه «دوگانه جنگ و صلح در ادبیات فارسی» اظهار کرد: ‌با توجه به موضوع جلسه این سوال مطرح می‌شود که آیا ادبیات فارسی صلح‌آمیز است یا خیر؟ آیا صلح را توصیف می‌کند یا تجویز می‌کند؟ اگر به ابتدای ادبیات فارسی با قدمت پنج هزار ساله‌ای که دارد نگاهی بیاندازیم و از گاهان اوستا شروع ‌کنیم که مبنای زرتشتی دارد و بخش دیگر ادبیات ما متکی است به ادبیات میترائیسم، بعد از آن وارد دوره اسلامی می‌شویم و مفاهیم اسلامی وارد ادبیات می‌شود.

وی افزود: از زمان رودکی ادبیات به شکل امروزی که ما از فارسی دری می‌شناسیم شکل می‌گیرد. وجه غالب در همه این‌ها توحیدی، معاد باور و تقدیر باور است و شاعر و نویسنده ما در همه این دوره‌ها میلی به ستیز و دگرگونی جهان ندارد.
 

جواد رنجبر درخشی‌لر

هیچکدام از شاعران میل به جنگ و میل به ستیز را تجویز نمی‌کنند
درخشی‌‍لر همچنین بیان کرد: عموما یک روایت سازگاری با جهان وجود دارد، به همین دلیل است که یک سوم ادبیات ما ادبیات عرفانی است و در راس آن مثنوی مولانا است که به طور کامل یک سازگاری با هستی و انسان را در جایگاهی از هستی قرار می‌دهد گویی که هیچ مسئله‌ای دیگری برایش باقی نمی‌ماند؛ خودش می‌شود بخشی از هستی و در عین سازگاری می‌تواند حیاتش را ادامه دهد. خیام وجه دیگری از این سازگاری را نمایندگی می‌کند و حافظ هم با آن بیان خود نوع دیگری از سازگاری را نمایندگی می‌کند. صدها شاعر دیگر می‌توان یافت که در قالب این مفاهیم کار کرده‌اند و هیچکدام از شاعران میل به جنگ و میل به ستیز را تجویز نمی‌کنند بلکه همه نوعی سازگاری و صلح با جهان را تجویز می‌کنند.

وی افزود: سعدی آداب زندگی، معیشت و سیاست را در این حوزه نمایندگی می‌کند و حتی شاهنامه فردوسی که به غلط به کتاب جنگ معروف است و مهمترین اثر حماسی ماست؛ این کتاب جنگی به این معنا که جنگ را تجویز کند نیست. در شاهنامه چیزی ندیدم که توصیه‌ای به جنگ کند؛ هرچه که هست از نگاه صلح و پرهیز از جنگ است و هر جنگی هم که وجود دارد برای از بین بردن بدی مطلق است.

این مدرس با بیان این که دوگانه جنگ از زمانی ساخته شد که تفکر چپ وارد ادبیات، فرهنگ و اندیشه ایران شد گفت: وجه قالب صلح پنج هزار سال قدمت دارد و ادبیات جنگ چیزی حدود 40 یا 50 سال سابقه دارد. برای نمونه ستیز طبقاتی که در ادبیات چپ به وجود آمد در هیچ دوره تاریخی وجود ندارد. یعنی نه قشر مرفه نسبت به قشر فقیر نگاه تحقیر آمیزی دارند و نه فقرا نسبت به ثروتمندان حس بدی دارند و همواره یک سازگاری بین طبقات وجود داشته است. اما زمانی که چپ‌ها وارد ایران می‌شوند این ستیز طبقاتی را شعله‌ور می‌کنند و به طور مصنوعی این ستیز طبقاتی را ایجاد می‌کنند نه این که از قبل وجود داشته باشد. شاید در اروپا از لحاظ جامعه شناختی این ستیز طبقاتی معنی داشته باشد اما در ایران به نظر می رسد که این امر را ایجاد می کنند. کارگر را در مقابل کار فرما قرار می‌دهند و مسئله زمین‌داری مطرح شده و ادبیات ستیز از این دوران شروع می‌شود.
 
ادبیات عرفانی ما مملو از گزاره‌هایی است که فرد و جامعه را به جنگ سوق می‌دهد

در ادامه نشست «دوگانه جنگ و صلح در ادبیات فارسی» محمد اکبریانی با ابراز مخالفت خود نسبت به اظهارات درخشانی‌لر بیان کرد: اگر از صلح و جنگ صحبت می‌کنیم باید به دنبال این باشیم که چه عواملی باعث جنگ شده و چه عواملی باعث صلح می‌شود. دلایل متفاوت است اما آنچه به ادبیات برمی‌گردد نوعی جزم اندیشی است. جزم اندیشی همیشه در طول تاریخ و حتی تاریخ معاصر سبب جنگ شده است. این که ما نژاد برتریم و بر این امر تعصب داشته باشیم و این که مرام، مکتب و مذهب ما برتر از مذاهب دیگر است و دیگران باید تابع آن جامعه، مذهب و مرام باشند حاصل جزم اندیشی است. یعنی اگر دیگران با ما باشند به تعالی می‌رسند و اگر با ما نباشند ما باید آن‌ها را با خود همراه کنیم. اگر آن‌ها را با خود همراه نکنیم افراد را به سمت ضلالت و تاریکی سوق دادیم.

وی در ادامه اظهار کرد: در برابر جزم اندیشی نسبی گرایی قرار دارد. نسبی گرایی یعنی من که بخشی از حقیقت را می‌فهمم دیگران هم به همان اندازه درک از حقیقت را داشته باشند. بنابراین من جزم اندیش نیستم و دیگران را به راحتی قبول می‌کنم، می‌توانم بپذیرم که در برابر کسانی قرار بگیرم که آن‌ها من را قبول نداشته و حقیقت بخشی از آن‌ها باشد. حال وقتی به ادبیات نگاه می‎کنیم، گرچه در ظاهر امر، تجویز به صلح می‌کند اما مبانی جنگ را دارد چون جزم‌اندیشی در آن وجود دارد.

این نویسنده بیان کرد: ادبیات عرفانی ما حقیقتی را در خود دارد و آن حقیقت مطلق است که همه خیرها در آن جاری و ساری است؛ به جز آن حقیقت چیزی وجود ندارد که بگوییم خیر است، خیر مطلق در آن حقیقت وجود دارد. بنابراین دیگرانی که می‌گویند ما خیر مطلق هستیم گمراه‌اند چون آن چیزی که برتر است حقیقتی است که در اختیار ماست؛ از همین‌جاست که قطب بندی‌ها شروع می‌شود. در عرفان ما آن حقیقت یک حقیقت مطلق است و بنابراین دیگران حقیقت مطلق را در نمی یابند. نکته مهمتر این است که برای رسیدن به آن حقیقت مسیری وجود دارد که آن مسیر را باید شخصی به نام پیر مغان، پیر طریقت یا استاد و مراد طی کند و افراد را هدایت کند زیرا افراد به طور مستقل نمی توانند به آن حقیقت برسند.

او در ادامه گفت: ادبیات عرفانی ما مملو از گزاره‌هایی است که فرد و جامعه را به جنگ سوق می‌دهد. به عنوان مثال مولوی می‌گوید اگر کسی نسبت به شمس سجده کند عین ایمان است و در جایی می‌گوید اگر کسی با شمس مخالفت کند شایستگی سنگسار را دارد. شاید بگوییم این چیزها در شعر غلو است اما نوعی اندیشه است که در ادبیات ما وجود دارد. در مقابل نسبی‌گرایی را داریم که در ادبیات هم شاهدش هستیم که از درون آن صلح بیرون می‌آید.
 

حضور محمدهاشم اکبریانی
 
نویسنده «زندگی همین است» اظهار کرد: خیام به هیچ حقیقت مطلقی اعتقاد ندارد و در این صورت دیگران می‌گویند که این‌ها افسانه‌اند ولی من حقیقت مطلق را در اختیار ندارم، همچنان که دیگران ندارند ولی به راحتی می‌توانم در کنار دیگران زندگی کنم؛ به همین دلیل شما هیچ جریانی زاده تفکر خیام ندارید که به جنگ منجر شود. ما در ادبیات عرفانی و تجربه تاریخیمان شاهد این هستیم که جریانات مختلفی از عرفان زاده شدند که صفویه یکی از آن‌ها است. حیدری و نعمتی دو نحله عرفانی بودند که از اواخر صفویه تا قاجاریه بایکدیگر در نزاع بودند ولی شما در اندیشه خیام چنین چیزی را نمی‌بینید. ممکن است ما از حافظ و مولوی شعرهایی را بیاوریم و بگوییم اندیشه‌های مخالف این‌ها هستند.

وی افزود: من معتقدم اندیشه یا ادبیات عرفانی ریاکارترین و فریب‌کارترین ادبیاتی هستند که وجود دارند. حافظ هم تمامی افراد جامعه را در دو گروه تقسیم‌بندی می‌کند، طیفی که به آنها رند و قلندر می‌گوید؛ هیچ نقطه منفی در شعرهای حافظ در رند نمی‌بینید ولی در مقابل تمام بدی‌ها در زاهد، صوفی، واعظ و فقیه وجود دارد. به نظر من این قطب بندی در ادبیات عرفانی ما وجود داشت. شما یک شعر را نشان دهید که زاهد به عنوان کسی باشد که عقیده‌اش درست باشد و بخشی از حقیقت را داشته باشد.

اکبریانی درباره ادبیات ایدئولوژیک ایران اظهار کرد: ادبیات ایدئولوژیک ما که از ادبیات چپ الهام گرفته است به همین صورت است. در ادبیات ایدئولوژیک ما که در آثار شاملو در یک دوره‌ای متجلی می‌شود در آنجا هم یک حقیقت مطلقی وجود دارد که همان مسلک یا ایدئولوژیک است، حال مارکسیسیم باشد یا  جامعه بی‌طبقه توحیدی، بنابراین آن حقیقت را فقط صاحبان آن ایدئولوژیک متوجه می شوند. فاشیسم، مارکسیسم یا طالبان و داعش حقیقت را از آن خود می‌دانند و می‌گویند ما فقط حقیقت را درک می‌کنیم.

وی در ادامه بیان کرد: بنابراین زمانی که ایدئولوژی مدرن می‌گوید حقیقت در اختیار ماست افرادی را به عنوان قهرمان خودش معرفی می‌کند که راه رفتن به آن جامعه را ببینند. به عنوان مثال در شاملو شعرهای همیشه مفاهیمی مانند آزادی را مطرح می‌کند که درحد همان شعار باقی می‌ماند و می‌گوید این‌ها حقیقت‌هایی هستند که ما به آن‎ها اعتقاد داریم. اگر در اندیشه عرفانی پیر فردی جدا از سالک است، در اندیشه شاملو پیر خود اوست و بازنمایی آن در شعرهای شاملو مانند «لوح» و در «با چشم‌ها» مشهود است. فکر می‌کنم در مقابل ایدئولوژی‌های مدرن تفکری مانند فروغ را داریم؛ فروغ در ادامه خیام قرار می‌گیرد، او شاعری است که هیچ حقیقتی را باور ندارد.

این روزنامه نگار همچنین گفت: فروغ بیشتر منتقد جامعه است. یعنی نقش انسان مدرنی را دارد که بیشتر نقاد است و عشق، انسانیت، گروه‌های سیاسی، جنگ‌های چریکی را زیر سوال می‌برد. من فکر می‌کنم ادبیات ما دو شاخه در خود داشته یکی ادبیات عرفانی که در درون خودش مبانی جنگ طلبی را توجیه می‌کند و دیگری ادبیات نسبی‌گرایانه‌ای داریم که به حقیقت مطلق اعتقاد ندارد و در شعرهای خیام متجلی می‌شود. ادامه ادبیات عرفانی به ادبیات ایدئولوژیک می‌رسد و ادامه ادبیات خیام که مبانی صلح در آن وجود دارد به شاعرانی مانند فروغ می‌رسد.
 
حافظ کسی است که از دیگاه خود دفاع می‌کند
حمید عبداللهیان از دیگر سخنرانان این برنامه با بیان مخالفت خود نسبت به صحبت‌های اکبریانی گفت: مطلبی که درباره عرفان مطرح شد، این که نوعی نگاه جزمی وجود دارد، از نظر من نگاه کلی به عرفان نیست زیرا عرفان بسیار گسترده‌تر است و مکتب‌های عرفانی زیادی داریم. تنوع دیدگاه در عرفان زیاد است و فرقه‌های عرفانی متعددی داریم.

وی در ادامه بیان کرد: شما از مولانا مثال زدید این که گفتید کسی که شمس را قبول ندارد باید سنگسار شود، همین مولوی در کتاب‌هایش چیزهای دیگری هم دارد که از نگاه‌های متعدد هم تعریف کرده و چرا ما آن‌ها را مثال نزنیم. این مصرع «عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست» دقیقا نافی همه نگاه‌های جزم اندیشی دیگر است. نظر من این است که در زیربنای عرفانی قابلیت نگاه باز و چیزی که شما به آن نسبی‌گرایی می‌گویید در عرفان خیلی بیشتر است. به این دلیل که راه‌های رسیدن به خدا را به تعداد آدم‌های روی زمین در نظر می‌گرد. نوع نگاه عرفانی را نمی‌توان با چند مثال گزینشی از متونی بررسی کرد کما این که نمی توان با دعوای دو فرقه عرفانی متفاوت بررسی کرد.

نویسنده کتاب «دین و رسانه» اظهار کرد: شما نگاه حافظ را نگاه جبری تلقی کردید. از دید من اینطور نیست بلکه حافظ کسی است که از دیگاه خود دفاع می‌کند. تاریخ پنج هزار ساله ما نشان می‌دهد که ما ایرانی‌ها به طور کلی انسان‌های جنگ طلبی نبودیم و کمتر شروع کنند جنگ بودیم زیرا از نظر جغرافیایی سر چهارراه بودیم  و از همه قوم‌ها به ما حمله شده است و ما ناچار به دفاع کردن از خود شده‌ایم.

او افزود: حافظ هم دقیقا در همین مقوله قرار می‌گیرد او در زمان‌هایی زندگی می‌کرد که زاهدها، صوفی‌ها و محتسب‌ها ارکان قدرت را به دست گرفته و با تمام قوا در حال از بین بردن عرفان بودند. عارف‌هایی که کشته شدن بسیار بیشتر از عارفانی هستند که غیر از عرفا را کشتند؛ بیشتر شهیدان بزرگ ادبیات ما مانند عین‌‌القضات، سنایی، حلاج و غزالی از جمله کسانی هستند که زاهدان نتوانستند مشرب و باور آن‌ها را تحمل و به آن‌ها حمله کردند، عرفا کسی را تکفیر نکردند؛ جزم اندیشی نگاه زاهدانه خیلی بیشتر از نگاه عارفانه است.

این نویسنده همچنین بیان کرد: درباره صلح طلبی خیام هم که اظهار نظر کردید باید بگویم، زمانی که خیام بحث‌های فردی را مطرح می‌کند صلح طلب ست؟ آیا اگر می‌خواست بحث اجتماعی مطرح کند واقعا صلح طلب می‌بود؟ باید بتوان به این سوالات پاسخ داد.
 

حمید عبداللهیان

عبداللهیان درباره چپ و ادبیات معاصر گفت: با بحث‌هایی که هردو درباره ادبیات معاصر مطرح کردید موافق هستم ادبیات معاصر ما تحت تاثیر نگاه چپ است. احمد شاملو و گلسرخی چپ هستند و جلال آل‌احمد هم یکی از کسانی است که جنگ طلب است. بعد از انقلاب شرایط دیگری در ادبیات ما ایجاد شد، ما درگیر جنگ ایران و عراق بودیم که به ما تحمیل شده بود و تا سال 1361 همه موافق جنگ بودند و از آن پس بین دو گروه که خواستار ادامه جنگ بودند یا کسانی که صلح را ترجیح می‌دادند تفکیک ایجاد شد.

وی افزود:  بیشتر از کسانی که سال‌های بعد از انقلاب ادبیات تولید کردند جزء این دو دسته بودند. عده‌ای روشنفکر در آن زمان بودند که آن‌ها گرایش‌های چپ داشتند؛ مانند احمد محمود، سیروس طاهباز و حتی گلشیری و کسانی که با این دید به ادبیات نگاه می‌کردند و جنگ را چیز بدی می‌دانستند. آثار ادبی که این‌ها تولید کردند آثاریست که از دور، دستی بر آتش دارد ولی خودشان مستقیما وارد نشدند. این‌ها در آثار خود سعی می‌کردند هم از مظلوم بودن ایران دفاع کنند و هم بگویند که دیگر جنگ کافی است و مردم از این اوضاع خسته شدند.

این نویسنده بیان کرد: نویسندگان این آثار مانند احمد محمود و سیروس طاهباز جزو اولین کسانی هستند که ادبیات جنگ را تولید می‌کنند. درمقابل جوانانی هستند که داوطلبانه به جنگ رفته و جنگ را از نزدیک دیده‌اند و آثاری تولید می‌کنند؛ مانند محمدرضا بایرامی، رضا امیرخوانی، احمد دهقان، رضا رهگذر و باقی کسانی که در حوزه ادبیات جنگ کار می‌کنند، نگاه این‌ها به جنگ نوعی نگاه جزمی است و در فضای ایزوله شده به جنگ می‌نگرند و پیرو این شعار هم هستند که اگر این جنگ تا ابد هم ادامه پیدا کند ما هستیم، نگاه این افراد چنین است و ادبیاتی که تولید می‌کنند ادبیات ضعیفی است؛ چون تکنیک داستان‌نویسی خیلی قوی ندارند و آثارشان هم تاریخ مصرف دارد و دیگر مخاطب ندارد، آثارشان شعار زده است.

او همچنین اظهار کرد: در دهه هفتاد و هشتاد آثار بهتری درباره جنگ داشتیم. دهه هشتاد گروهی پیدا شدند که من نام آن‌ها را «ضد جنگ‌نویس‌ها» می‌گذارم. این گروه در تقسیم‌بندی‌های جنگ و صلح بیشتر متمایل به هستند صلح هستند. کسانی که به عنوان یک سرباز به صورت اجباری در جنگ حضور داشتند؛ در مدتی که در جنگ حضور داشتند به عنوان کسی بودند که با میل خود به جنگ نرفته بوند، بنابراین  اعتراض‌ها و انتقادهایی دارند.

حمید عبداللهین در پایان گفت: این افراد در دهه هشتاد آثار خود را منتشر کردند، یکی از آن‌ها پیمان هوشمندزاده با کتاب «شاه» است و دیگری حسین مرتضائیان آبکنار با کتاب «عقرب روی پله‌های راه‌آهن اندیمشک» هردوی این کتاب چاپ و بعد از چاپ توقیف شدند. این کتاب‌ها چهره دیگری از جنگ را ارائه کردند چهره‌ای که جنگ طلب نبود. این دو کتاب کتاب‌های ضد جنگ ما هستند و از این جهت اهمیت دارند که با نگاه دیگری به جنگ می‌نگرند. به نظر من آثار جنگی ما پس از این هم نوشته خواهند شد.
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها