درواقع فصلهای مختلف این کتاب، بررسی زوایای مختلف یک چالش فکریست و وحدت موضوع و روش پرداخت باعث پیوند میان زوایای مختلف آن میشود و همین مسئله توجیهگر گردآوری آنها در یک کتاب شده است. خواننده در حین مطالعه گاه با برخی از موضوعهای تکراری مواجه میشود که سبب آن است که پارهای از فصل این کتاب، مستقل و به طور جداگانه نوشته شدهاند.
بخش اول کتاب «زن در گفتمان بحران» نام دارد و شامل سرفصلهای زیر است: انسانشناسی زبان و آسیبدیدگی هویت، گفتمان نوزایی و گفتمان فرقهگرا، واقعیت اجتماعی، حلقه گمشده گفتمان دینی
در بخش دوم تحت عنوان «قدرت و حقیقت؛ آرمانگرایی و بحران واقعیت» نیز سرفصلهای مسلمانان و گفتمان الهی؛ ایدئال... حقوق بشر .... واقعیت...، حقوق زن در اسلام، پژوهشتی در تاریخ متون، اسلام ... دموکراسی .... زنان؛ نهادهای هراس از نگاه فاطمه المرنیسی (هراس از نوسازی و مدرنیته) مورد بحث قرار گرفتهاند.
نصر حامد ابوزید در کتاب تاکید میکند که گفتمان موجود درباره وضعیت زن در جهان عرب، به طور عام جهتگیری فرقهگرایانه و نژادپرستانهای دارد. در این گفتمان از زن محض/ جنس مونث سخن رفته و به مقایسه آن در برابر مرد محض/ جنس مذکر پرداخته شده است. یعنی هرگاه ارتباطی میان دو سوی مخالف یا رودررو شکل گیرد که در آن یکی از دو گروه باید تسلیم دیگری شود و نفوذ او را بپزیرد، گروهی که قدرت از آن اوست، میتواند گفتمانی تولید کند کاملا فرقهگرایانه و نژادپرستانه – با تمامی بار معنایی که در سه اصلاح گفتمان و فرقهگرایی نهفته است.
او همچنین نتیجه میگیرد که حتی میتوان در گفتمان برابریخواهی و مشارکتجویی گونهای از احساس برتری را یافت، که در یک فرض ضمنی ریشه دارد؛ گفتمانی با مرکزیت مرد/ جنس مذکر. چنانچه زن به مساوات دست یازد، با مرد برابر میشود و اگر به زن اجازه مشارکت داده شود، با مرد مشارکت کرده است. بدین ترتیب مرد همهجا در مرکز پویش و کنشگری است. گویی مرحله حضور و قدرت عنصر زن در برخی جوامع انسانی و اساسا هرنوع کنشگری زن در حوزه اجتماعی و فرهنگی و سیاسی، امری حاشیهایست، که بدون وجود مرد و مرکزیت مرد معنا نمییابد.
نویسنده در بخشی از کتاب وارد بحث تسلط مردانه بر زبان و نقش این امر در بازتولید مناسبات نابرابری اجتماعی میان زن و مرد در جهان عرب شده و متذکر میشود اسم مونث عربی از لحاظ ارزش نوشتاری در جایگاهی برابر با اسم غیرعربی قرار می گیرد. این برابری مونث عربی و مذکر اعجمی، از نوعی دید نژادپرستانه پرده بر میدارد، که در زبان عربی نه تنها علیه بیگانگان، بل علیه جنس مونث عربی اعمال میشود. این قضیه حتی به سطح گفتمان رایج و معاصر عرب سرایت کرده، در این گفتمان زن در جایگاه اقلیتها تعریف میشود و اصرار بر آن است تا تحت حمایت و زیر نفوذ یک مرد قرار گیرد.
و نهایتا این مسئله را مطرح میکند که زبان قرآن در دورهای که زنان در آن به صورت غیر مستقیم و از طریق خطاب به مردان مورد خطاب قرار میگرفتند، زنان را ـ درست همچون مردان ـ به صورت مستقل مورد خطاب قرار داد. به عبارت دیگر ابوزید در این اثر برخی توهمهای ایدئولوژیک در مورد وضعیت فرودست زنان در گفتمان قرآن به ویژه آنجا که درخصوص نصف بودن ازث زن نسبه به ارث مرد است، را در هم میشکند.
البته او در این مسیر از پدیدههای تاریخی که جامعه عرب پشت سر گذاشته نیز غافل نیست و میگوید شخصیت آسیبدیده عرب به جبران وقایعی مثل شکست ناگوار کشورهای عربی در ژوئن ۱۹۶۷، در میدان مبارزه به گذشته پناه برد، به هویت ذاتی و اصیل خویش، به مردانگی موهوم به جای مانده از گذشته. از نگاه ابوزید آموزههای اطاعت زن از مرد، آموزهای عام و فراگیر در جامعهایست که در آن مردان جامعه، ضربههایی بسیار دیده و زخمهایی بسیار خوردهاند و از آنجا که از رویارویی و غلبه بر این زخمها و ضربهها ناتوان ماندهاند، به سلطه خویش بر زنان ادامه دادهاند.
هرچند او در بخشی از نوشتههای خود بر این مهم نیز تاکید دارد که با تغییر اوضاع اجتماعی و بهبود وضعیت زن در جامعه باید متون دینی را بر اساس دلالت تاریخی بازبینی و بازخوانی کرد، تا استنباطی جوهری و ثابت و فراتر از برداشتهای عرضی و متغییر به دست آوریم. قرائت مقید به ظاهر متن به تنهایی کفایت نمیکند؛ چراکه چنین قرائتی از زمینه اجتماعی نزول آیات و احکام برآمده، از آنها دور است. به گفته ابوزید بررسی مسئله زن بدون بررسی زمینه عمومی واقعیت اجتماعی که جایگاه انسان را مشخص میکند در موارد بسیاری به سر خوردن در آن ورطههایی میانجامد که وادار میشویم به نام سخن گفتن از حقوق زن، وی را به مثابه موجودی در تقابل یا تضاد با مرد معرفی کنیم.
با این حال از منظر تحلیلی نویسنده مقوله شرایط حاکم بر روابط اجتماعی که خود بیانیست از شرایط حاکم بر روابط تولید وضعیت زن و مرد را در بافت اجتماعی، فرهنگی و فکری مشخص میکند، ولی البته نمیتوان با وجود این، تاثیر جنبه زیستشناختی را نادیده گرفت؛ چراکه آن نیز یکی از شرایط تعیینکننده وضعیت عمومی انسان است. چنانچه گفتمان سیاسی و گفتمان دینی، تمامی این شرایط را نادیده انگارند و تنها بر بعد زیستشناختی و طبیعی انگشت گذارند؛ نباید با هیچیک از این دو وارد بحث و گفتوگویی شد؛ چراکه هرگونه تلاش به یک ساحت تکبعدی محدود میشود، بعدی که در پایان به تاکید بر مونثبودن زن به جای تاکید بر انسان بودن وی میانجامد.
نهایتا او قضیه زن تنها از آن منظر قابل بررسی میداند، که قضیهای اجتماعی بوده و وارد ساختن آن صرفا در حوزه مسائل دینی، تحریف مسئله و از میان بردن گفتوگوی آزاد در خصوص آن میداند. ابوزید جایی در همین رابطه مینویسد: «مشکل بررسی زن ـ آزادی زن، آموزش و برابری وی با مرد و طرز پوشش و جایگاه اجتماعی زن بر پایه متون و اندیشه دینی آن است که اینگونه بررسی از یکسو، گفتاریست در چارچوب و افق آن نصوص، و از دیگرسو به شیوههای چالش و گفتوگو در گفتمان دینی محدود و محصور است. گفتمانی که در فرهنگ ریشه دارد و هر دو مسئله به محصور شدن این گونه بررسیها در چارچوب تنگ حلال و حرام منجر میشوند و این همان چارچوبیست که آزادی اندیشه را محدود خواهد ساخت. علاوه بر آن این چارچوب ما را در دایره تنگ تکرار پرسشهای همیشگی اسیر میکند و این محدودیت، ما را به آنسو میبرد، که به برخی از پاسخهای آماده و بستهبندی شده بسنده کنیم؛ پاسخهایی که در تاریخ جریانهای دینی شناخته شده دوران کهن، میانه یا نو، پیشاپیش مشخص و شناخته شدهاند.»
کتاب «نهادهای هراس: خوانشی در گفتمان زنان» نصر حامد ابوزید ترجمه هدی عودهتبار در ۲۹۶ صفحه و شمارگان ۵۰۰ نسخه و به قیمت ۴۴۰۰۰ تومان از سوی انتشارات گام نو منتشر شده است.
نظر شما