شنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۸ - ۱۰:۰۵
کتاب، فی‌النفسه فرهنگ نیست/ متفکران در جامعه ما غریب‌اند

بیژن عبدالکریمی معتقد است، این متفکران هستند که می‌توانند در برون‌رفت از مساله ابتذال، نقش‌آفرینی کنند؛ بنابر‌این مسئولان فرهنگی باید با متفکران رابطه نزدیک‌تری داشته باشند.

کتاب کالایی است که بیش از جنبه اقتصادی به جنبه فرهنگی و نقش آن بر تفکر اجتماعی توجه می‌شد، با این وجود تغییراتی که در بازار و صنعت تولید کتاب به وجود آمد، جنبه‌های کالایی کتاب را بیش از پیش عیان کرد. در جریان حفظ بقا، بخشی از مسئولان، ناشران و نویسندگان در پی کسب سود بیشتر با تفکری نه چندان فرهنگی به این کالا نگریسته و موجب شکل‌گیری جریان‌های سطحی‌نگر در پروسه تولید کتاب شدند. دیگر کتاب هم مانند بسیاری کالاها می‌تواند وسیله‌ای برای کشتن زمان باشد. درباره چرایی شکل‌گیری این روند خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، گفت‌وگویی با بیژن عبدالکریمی، عضو هیئت علمی و دانشیار گروه فلسفه دانشگاه آزاد اسلامی انجام داد که در ادامه می‌خوانید.
 
کارشناسان معتقدند در حوزه نشر کتاب، آسیب‌های متعددی وجود دارد. به نظر شما مهم‌ترین عواملی که باعث ابتذال در نشرایران می‌شود، چیست؟
اولويت مساله‌ای که باید در نظر داشته باشیم و فکر می‌کنم بزرگترین عامل باشد، فرهنگ جهانی است. باید توجه کنیم که امور بومی و محلی ما چنانچه در کشور ما می‌گذرد، به هیچ وجه مستقل از فرهنگ جهانی نیست. باید توجه داشته باشیم که در نیم قرن اخیر روند تکوین تاریخ جهانی شدت و حدت گرفته است. ما تاریخ‌ بومیِ مستقل از مفهوم جهانی نداریم و کره زمین، فرهنگ جهانی را با هژمونی فرهنگ و تمدن جدید غربی می‌پذیرد. 

در دوران کنونی که از آن به عنوان دوران مدرنتیه متاخر یا دوران پسامدرن یاد می‌شود باید گفت، آگاهی ارج و قرب ندارد و هدف واقعی از زندگی میل به دستیابی به حکمت و حقیقت و میل به آگاهی برای رسیدن به سعادت نیست. آنچه که الان غایت اصلی زندگی قریب‌به‌اتفاق مردم جهان را تشکیل می‌دهد، میل به رفاه و بهره‌مندی بیشتر از دستاوردهای تکنولوژیک است. بشریت به دهان گشادی برای مصرف تبدیل شده است. در چنین جهانی خود آگاهی، آگاهی و حقیقت‌جویی ارج و قرب ندارد.

در چنین شرایطی، ساختارهای علمی و آکادمیک ما که در دوران اخیر نسبت به قدیم دچار انحطاط شده است. ما دانشگاه واقعی و حوزه علميه حقیقی نداریم. حوزه‌های علمیه این روزها یادمانی از دوران گذشته است و دانشگاه‌های ما تصویری از دانشگاه‌های غربی است. این مساله، تاریخی تمدنی است و صرفا سیاسی و اجتماعی نیست. متاسفانه در نهادهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ما هم چنین خودآگاهی وجود ندارد. افرادی که به مدیریت امور فرهنگی می‌پردازند هم محصول همین فرهنگ‌اند؛ یعنی برای خود آن‌ها هم فرهنگ، ارزشِ ذاتی ندارد. لذا نهادهای فرهنگی ما به افرادی خدمت می‌کنند که کارشان انتشار کتاب‌های زرد و کمک‌درسی است. همانجا، که دقیقا قرار است کار فرهنگی صورت بگیرد، اندیشه‌ای طرح شود که اعتقادهای خرافی مردم را به پرسش و باورهای اشتباه را به مهمیز انتقاد بگیرد تا طرحی نو بیافکند، راهی ایجاد شود و ارزش‌های دینی و معنوی احیا شوند، در واقع همانجا است که نظام بوروکراتیک ما مداخله می‌کند و این جریان را به‌شدت سرکوب می‌کند.

غالب افرادی که کار فرهنگی انجام می‌دهند، فرهنگ را به مثابه کار تبلیغاتی، شو و برپایی پاره‌ای جشنواره‌ها و نمایشگاه ها تلقی می‌کنند و این نشان می‌دهدتعریف درستی از مقوله فرهنگ وجود ندارد که به روح این فعالیت‌ها بی‌توجه‌اند. درواقع متفکران، هنرمندان و اندیشمندان روح فرهنگ را تشکیل می‌دهند، اما متاسفانه نهاد دیوانسالارانه، به هیچ وجه با فعالیت وجودی و فرهنگی اصیل اندیمشندان، هنرمندان و متفکران ارتباط برقرار نمی‌کند.
 
کتاب، سازنده اندیشه انسان است و مدیران و دست‌اندرکاران امور فرهنگی باید برای ارتقای اندیشه در جوامع تلاش کنند. اما چرا این جریان به سمت ابتذال پیش رفته است؟ مگر سود همگی در این نیست که همه به سمت تعالی سوق پیدا کند؟
 چینی مواردی ممکن است در ذهن بشر شکل بگیرد، اما زندگی واقعی از احکام دیگری تبعیت می‌کند. زندگی واقعی و واقعیت‌های اجتماعی و تاریخی، توامان از آمال و آرزوهای ما تبعیت نمی‌کنند. کتاب یک رسانه است و رسانه به لوله‌کشی آب در یک شهر یا روستا می‌ماند؛ باید منبع و چشمه‌ای باشد که در لوله آب جاری شود و تشنه‌گان را سیراب کند. مساله اصلی الان رسانه نیست؛ بلکه چشمه‌ای است که باید زایندگی داشته باشد تا آب را در این لوله‌های بدون آب جاری کند. کتاب، فی‌النفسه فرهنگ نیست زیرا روح کتاب که تفکر باشد، مساله است و مدیران ما کمتر به این موضوع توجه دارند.
 
در جامعه ما آیا مردم وظیفه چشمه را بر عهده دارند؟
مردم مصرف‌کننده فرهنگ‌اند و خالقان فرهنگ نیستند. زندگی مردم در چهارچوب‌های فرهنگی شکل می‌گیرد. قوام‌بخشان فرهنگ، متفکران، فیلسوفان و هنرمندان و نویسندگان بزرگ هستند. متفکران و قوام‌بخشان فرهنگ در جامعه ما به شدت غریب‌اند. توده‌ها با آن‌ها ارتباط برقرار نمی‌کنند؛ زیرا متفکران و اندیشمندان می‌خواهند عادات ذهنی و چهارچوب‌های اشتباه را تغییر دهند. در این جریان، عمده مدیران فرهنگی در واقع با عوامیت خیلی فاصله ندارند و خود بخشی از پوپولیسم هستند.
 
وضعیت پیش‌آمده، سطحی‌نگری را رواج می‌دهد و بر اثر آن نشر ما راه خود به سمت ابتذال را ادامه می‌دهد. برای اینکه نشر سالم و مترقی داشته باشیم، راه برون رفت از این ابتذال چیست؟
باید ابتدا مشخص کنیم که درباره چه کسی حرف می‌زنیم.
 
آیا مردم می‌توانند در این زمینه تاثیرگذار باشند؟
مردم سیاهی لشگر و اسیر یک لقمه نان‌اند. مردم در سطح زندگی روزمره هستند و تعیین‌کننده نیستند.
 
چه کسی می‌تواند این روند را تغییر دهد؟
مطمئنا سیاست‌مردان و دولت‌مردان نمی‌توانند این روند را تغییر دهند. نظامیان و نیروهای امنیتی و نیروهای پلیسی و ناجا هم نمی‌توانند. شورای عالی انقلاب فرهنگی، سازمان تبلیغات اسلامی هم نمی‌توانند. مساله مقوله بروکراتیک، تکنوکراتیک، پولیتیک و اجرایی نیست. فکر می‌کنم اگر قرار است کسی در این روند نقشی بازی کند، این نقش متعلق به متفکران است. متفکران در جامعه ما غریب‌اند؛ به جای اینکه ممیزی به آثار متفکران ایرادی وارد کند و ممیز مشخص کند که متفکر در جامعه ما چه باید بگوید، این ممیز است که باید پای درس متفکر بنشید تا متفکر به او بگوید باید چه چیز را ممیزی کند و چه چیز را نه.
 
آیا متفکران ما آن‌طور که باید در جامعه نقش خود را ایفا کرده‌اند؟
فکر نمی‌کنم. همانطور که گفتم، در جامعه ما متفکران خیلی غریب‌اند؛ در‌صورتی‌که مسئولان فرهنگی باید با متفکران رابطه نزدیک‌تری داشته باشند و از آن‌ها بپرسند که در شرایط کنونی چه می‌توان‌ کرد.
 
هیچ وقت چنین سوالی پرسیده نشده است؟
سمینارهای و نشست متعددی در کشور برگزار می‌شود اما عمدتا صوری‌اند و رابطه ارگانیکی بین نهادهای سیاسی و اجرایی کشور با اصحاب فرهنگ و تفکر در کشوروجود ندارد.

پیشتر در پرونده «توسعه ابتذال در بازار نشر» منتشر شده است:

حمایت از کتاب‌های سطحی و نادیده ماندن آثار متفکرانه


امیدی به سطحی‌خوان‌ها هست؟


کاسبان عاطفه و احساسات در حوزه نشر!


مرادی: تعداد پدیدآورندگان متخصص کمتر از پروانه‌های نشر است


وقتی لومپن‌ها در نقش ناشر، نویسنده و مترجم وارد میدان می‌شوند
ناشرانی که چشمشان به تعداد فالوئرهای نویسنده است

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 4
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • حمیدرضا متین ۱۵:۴۱ - ۱۳۹۸/۰۴/۲۹
    این آقا که خودش را از خالقان فرهنگ می‌داند، مرا به یاد نمایشگاه کتاب سال 97 انداخت. وقتی به غرفه ایشان نزدیک شدم، پوستر بزرگ تبلیغی دو کتاب از رضا داوری نظرم را جلب کرد و پس از یافتن آن دو کتاب بر روی پیشخوان، آنها را ورق زده و نگاهی انداختم و یکی از آن دو کتاب را انتخاب کردم. دو سه نفری در غرفه مشغول کتابها بودند که با نام بردن آن یک کتاب مذبور، خواهان آن شدم. این آقا بیژن آمد جلو و گفت یک کتاب دیگر هم از استاد هست و آن را نشان داد. به او گفتم، این یکی را فقط می‌خواهم. او مثل آدمی که قهر کرده باشه، پشت به من کرد و به کارش مشغول شد و یک نفر دیگر جلو آمد و کار ما را راه انداخت و آن یک کتاب را خریدم. وقتی از غرفه دور می‌شدم با خود این‌گونه فکر می‌کردم که این جناب متفکر و فیلسوف، چگونه فکر کرد که من کتاب دومی را ندیده‌ام، آن هم با آن دو پوستر بزرگ در کنار هم، و اینکه آن دو کتاب هم درست در مقابلم روی پیشخوان بود. یعنی آیا نتوانست بفهمد که من آن دومی را هم دیده‌ام؟ یا نخواست بفهمد؟ تا در رودربایستی قرار بگیرم و آن را نیز ابتیاع کنم؟
    • ۰۲:۱۶ - ۱۳۹۸/۰۴/۳۱
      به به. چه خاطره سودمندی. 😉
    • سلمان ۱۲:۱۲ - ۱۳۹۸/۰۴/۳۱
      البته ساحت تفکر با ساحت اخلاق متفاوت است و غلط نیست متفکری بداخلاق باشد، گرچه خوب هم نیست.
  • رضا صادق زاده ۲۱:۲۳ - ۱۳۹۸/۰۴/۳۱
    ما در زندگیمان به کسبۀ محل به مراتب بیشتر نیاز داریم تا به آدم هایی که خودشان را متفکر و فیلسوف می دانند. کدامیک از این به اصطلاح فیلسوف ها، مشکلی از مردم را حل کرده اند. ما به دانشمند نیاز داریم نه به آدم هایی که صبح تا شب میخواهند بحث کنند که روح وجود دارد یا نه، و حرف از ذات وجود و یه مشت حرفهای بی حاصل.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها