هوشنگ طالع میگوید: اگر نهضت مشروطه را درست بررسی کنید میبینید مظلومترین نهضت و خیزش در کشور ایران است. تاریخپژوهان به دلایل گوناکون نگاه یکسانی به جنبش مشروطه ندارند و حب و بغضهایی در این زمینه وجود دارد.
آقای طالع در گام نخست از کتاب «مشروطیت ایرانی» بگویید، چه شد که به نگارش این کتاب پرداختهاید. با توجه به اینکه کتاب احمد کسروی منبعی مهم و مورد توجه تاریخپژوهان است؛ این اثری که نوشتهاید چه تفاوتی با کتاب کسروی دارد؟
قصد تاریخنویسی درباره مشروطیت نداشته و ندارم زیرا در این زمینه کتاب و نوشتار بسیار است و به ویژه نوشتههای احمد کسروی دارای جایگاه ویژهای است زیرا گواه مهمی برای حوادث جنبش مشروطه است. اما من با بررسی و پژوهش درباره مشروطیت ایرانی در سال 1285 خورشیدی به وقوع پیوست به این نتیجه رسیدم که هرگاه مشروطیت ایرانی با اما و اگرها برپا بود و سایه دیکتاتوری بر آن سنگینی نمیکرد، نه امتیاز به بیگانگان داده میشد و نه بخش یا بخشهایی از کشور حتی در دوران اشغال کشور تجزیه میشد. در سال 1285 خورشیدی، خیزش مشروطیت ایرانی برای تحقق این اندیشه که ملت فرمان براند و حکومت اطاعت کند به بار نشست. اما فرمانروایی ملت و اطاعت حکومت را نه تنها محافلی همچون دربار در درون برنمیتافتند، بلکه استعمارگران حاکم بر جهان نیز مشروطیت ایرانی را برخلاف منافع نامشروع خود میدانستند و بیم آن داشتند که این الگو بتواند در جهان گسترش یابد و فراگیر شود.
در این کتاب گفتهاید که مشروطیت ایرانی در دوران زندگی خود با سه کودتا با حمایت بیگانگان روبهرو شد. شما چگونه این کودتاها را تفسیر کردهاید؟
ایران دوبار در دوران مشروطیت یعنی در جریان جنگ نخست و دوم جهانی از سوی قدرتهای استعماری روس و انگلیس اشغال نظامی شد که در اشغال ایران در سوم شهریور 1320 آمریکاییها نیز به صف اشغالگران پیوستند. اما با کودتا علیه مشروطیت و پا گرفتن حکومت دیکتاتوری چونان دوران پیش از مشروطیت نه تنها امتیاز به بیگانگان داده شد بلکه بخش یا بخشهایی از کشور تجزیه شد. کودتای یکم علیه مشروطیت ایرانی، کودتای محمدعلی شاه، امپراتوری تزاری روس و سکوت همراه با رضایت بریتانیا بود که با خیزش مسلحانه مردم نتوانست پا بگیرد و خیلی زود در هم کوبیده شد.
کودتای دوم کودتای سید ضیاءالدین طباطبایی، رضاشاه و امپراتوری بریتانیا و سکوت همراه با رضایت اتحاد شوروی بود. رسیدن به قدرت منطقه، آرارات کوچک و سرچشمه قرهسو از کشور تجزیه و دو دستی تقدیم حکومت ترکیه شد. همچنین در قالب قرارداد مرزی با عراق حکومت ساخته و پرداخته بریتانیا بر پهنه میانرودان، دل ایرانشهر دو قرارداد نامعتبر 1911 و 1913 مورد پذیرش حکومت کودتا قرار گرفت و در نتیجه ایالتهای سلیمانیه و خانقین از ایران تجزیه شد. دو قرارداد مزبور از آنجا که به تصویب مجلس شورای ملی نرسیده بود، از نظر دولت ایران غیرقانونی بود، اما رضاشاه با رسانیدن آن به تصویب مجلس شورای ملی، تجزیه دو بخش مهم و حیاتی کشور را قانونی کرد و دو دستی تقدیم حکومت زاده استعمار بریتانیا بر پهنه میانرودان کرد. افزون بر آن رضاشاه امتیاز دادرسی را به مدت 60 سال تمدید کرد. البته امتیاز شیلات شمال را نیز در سال 1306 به اتحاد شوروی واگذار کرد.
در کودتای سوم چه اتفاقی افتاد. آیا توانست مشروطیت ایرانی را بازسازی کند؟
در کودتای سوم علیه مشروطیت ایرانی، محمدرضا پهلوی، آمریکا و انگلیس با سکوت همراه با رضایت اتحاد شوروی افزون بر دادن امتیاز کنسرسیوم برخلاف قانون ملی شدن صنایع نفت در سرتاسر کشور به آمریکا انگلیس و فرانسه قریه فیروزه را دو دستی تقدیم اتحاد شوروی، کرد و سپس مجمعالجزایر بحرین را نیز از ایران تجزیه کرد. کودتای سوم که 25 سال پایید ریشهای خیزش و نیروی بازسازی مشروطیت ایرانی را چنان خشکاند که مردم این سرزمین به پیشباز مشروعه رفتند، مشروعهای که برای بدست آوردن مشروطه، آن را در میدان توپخانه به دار آویخته بودند. این در حالی است که با استقرار مشروطیت ایرانی میان سالهای 1320 تا 1332 با وجود اشغال کشور و فشار اشغالگران امتیاز نفت به آنان داده نشد تلاش اتحاد شوروی به عنوان یکی از اشغالگران برای تجزیه آذربایجان ناکام ماند و صنایع نفت در سرتاسر کشور ملی شد، افزون بر آن، در سال 1331 شیلات شمال نیز ملی اعلام شد.
مردم از مشروطه چه میخواستند و مشروطهخواهان دنبال چه اصلاحاتی بودند؟
مهمترین چیزی که در ناخودآگاه ایرانیان وجود داشت، استقلال پادشاه ایران بود، چون بر پایه قرارداد ننگین ترکمنچای که در اثر خیانت عباس میرزا به ملت ایران تحمیل شد روسها، پادشاهی را در خاندان عباس میرزا تضمین کرده بودند. وقتی شاه میمیرد سفیر تزار روس در کنار ولیعهد به پایتخت حرکت میکند. مردمی که بیشینه آنها رعیت و بیسواد بودند، نظام ارباب و رعیتی در آن حاکم بود و نفوذ برخی از روحانیون اجازه روشنگری را به ویژه در سطح شهرهای کوچک و روستاها نمیداد. این ضمیر ناخودآگاه ایرانیان بود که به حرکت درآمد و همچنین ضمیر ناخودآگاه خود مظفرالدینشاه بود که به حرکت درآمد. وی در اقدام برای مشروطیت تنها بود و همه شاهزادگان قاجار مخالف این موضوع بودند. همچنین هیات حاکمه وقت مخالف بود و تنها پزشک مخصوص او و قوامالسلطنه منشی مخصوص وی با این امر موافق بودند. خود مظفرالدینشاه نیز به دلیل اینکه پادشاهی وی را روسها تضمین کرده بودند، میخواست خود را از این مساله خلاص کند و به واقع اگر در 1907 م یا 1285 خورشیدی مشروطیت بر این کشور حاکم نشده بود یکسال بعد از آن برپایه قرارداد تقسیم ایران بین روس و انگلیس به کلی استقلال ایران از بین رفت. اگر میرزا رضای کرمانی ناصرالدینشاه را نکشته بود و وی تا آن روز زنده بود او که تمام آسیای میانه را داده بود و بخشی از بلوچستان به یغما رفته بود و سرزمین افغانستان نیز از ایران جدا شده بود، بیشک زیر فشار خردکننده روس و انگلیس قرارداد 1907 را نیز امضا میکرد.
شما به عنوان یک تاریخپژوه جنبش مشروطه را چگونه تفسیر میکنید؟
من جنبش مشروطه را حرکت مردمی میدانم. جنبش مشروطه یک خیزش مردمی بود، دما مناسب شده بود ریزش باران مناسب بود و در این شرایط مناسب تخمها از زیر خاک سردرآوردند، گندمها خبر نمیدهند که میخواهند سر از زیر خاک بیرون بیاورند و مردم ایران نیز مانند جوانهای که سر از زیر خاک بیرون میآورند به مشروطهخواهانی تبدیل میشوند و در تمام گروهها کنار هم قرار میگیرند، مالک در کنار رعیت قرار میگیرد و بازاری در کنار خریداران و این مساله بسیار مهم است. این چیزی بود که از ضمیر ناخودآگاه ایرانیان میجوشید و احساسی که مظفرالدینشاه داشت و میخواست پادشاه ایرانی باشد که ملت پادشاهی را به او تفویض کردند نه این که شاهی را روسیان تضمین کنند.
ما نخواستیم این مساله را درست بررسی کنیم. تاریخپژوهان سعی نمیکنند که این بحث را واکاوی کنند، اینکه مظفرالدینشاه فرمان مشروطیت را میخواند و اشک میریزد، میفهیم که پادشاه مردم ایران است نه پادشاه تزار روس. شاه قاجار در حالی که اشک از چشمانش سرازیر میشود، میگوید: «خدایا، تو را شکر که ملت مرا به آروزی خود رساندی.» من نمیدانم که این مساله را دقیق درک میکرد و یا در ضمیر ناخودآگاه خودش بود. همه شاهزادگان مخالف این مساله بودند و مظفرالدینشاه میگفت اگر در مجلس حاضر نشوید همه را توبیخ میکنم. سهم مشروطیت افزون بر خود مردم ازآن مظفرالدینشاه بود و با دستور شاه قاجار قوامالسطلنه روی زانو نشست و فرمان مشروطیت را بدون وقفه نوشت.
روایتهای مختلفی از جنبش مشروطه وجود دارد و تاریخپژوهان در هر دوره تاریخی یک روایت از انقلاب مشروطه ارائه میدهند؟ چرا این اتفاق میافتاد و یکدستی در نگارش این برهه مهم از تاریخ ایران وجود ندارد؟
تاریخپژوهان به دلایل گوناکون نگاه یکسانی به جنبش مشروطه ندارند و حب و بغضهایی در این زمینه وجود دارد. برخی از تاریخنگاران برداشتهای ایدئولوژیک از مشروطه دارند و از دیدگاه ایدئولوژیک خود به این مساله نگاه میکنند. گاهی برخی چپها میخواستند خیزش مشروطیت را با اندیشههای مارکس بسنجند و با اینکه در این قالب نمیرفت با پُتک به تحریف آن پرداختند و مشروطه را به گونه خود روایت کردند. برخی نیز مشروطه را نبرد مدرنیته با واپسگرایی دانستند. اگر نهضت مشروطه را درست بررسی کنید، میبینید مظلومترین نهضت و خیزش در کشور ایران است.
در تاریخ ایران سه بار علیه مشروطه کودتا شد، دوبار کشور در دوران مشروطیت اشغال شد، مجلس اول را به توپ بستند، مجلس دوم با اولتیماتوم روسها منحل شد. مجلس سوم نیز با هجوم بیگانگان به داخل باعث شد بیشینه نمایندگان مهاجرت کنند و دولت را در تبعید تشکیل دادند و در برابر هجوم روسیان و عثمانیها جنگیدند. سالهایی که مشروطیت ایرانی با اما و اگر همراه بود سالهای اندکی است. سپس مجلس چهارم شکل میگیرد، مجلس پنجم مجلس کودتا است و تا مجلس سیزدهم در حقیقت مجلس نیست عدهای هستند که به مُهر لاستیکی تبدیل شدند آنچه دیکتاتور میگوید امضا میکنند و سپس از سال 1320 تا 1332 یعنی مجلس سیزدهم تا مجلس هفدهم، با اما و اگر از مجالس مشروطه همراه بوده و به مجلس کودتا رسیده است.
برخی از مفسران تاریخی میگویند قانون اساسی مشروطه، قانون بلژیک بود و برای ایرانیان قابل اجرا نبود؛ آیا شما نیز بر این باور هستید؟
قانون اساسی ایران آن چیزی است که در هزارههای تاریخی به عنوان فر و شکوه کیانی اصطلاح آورده و آن را معنا کرده است و در پذیرش مردم، یعنی نماد مردمسالاری است. سلطنت موهبتی الهی است، زیرا ایرانیان فر را الهی میکردند و آن را خارج از توان مردم میدانستند که از سوی مردم به شخص پادشاه مفوض است. در کجای قانون اساسی بلژیکیها این مساله وجود دارد. قانون باید از درون جامعه و مردم بیرون بیاید.
به عنوان پرسش پایانی بفرمایید سیمای جهان، هنگام انقلاب مشروطه در ایران چگونه بود؟
خیزش مشروطیت ایران فراگشتی شش مرحلهای بود که نخستین مرحله آن عبارت بود از صدور فرمان مشروطیت در 13 مرداد 1285. هنگامی که این فرمان صادر شد در جهان تنها 43 کشور مستقل وجود داشت که امروز شمار آنها به کمابیش 200 کشور رسیده است. این کمابیش 150 کشورهای تازه استقلال یافته، همگی برآمده از جنگ جهانی دوم هستند. بدین سان پرسابقهترین این کشورها میان 45 تا 50 سال و دیگران میان 10 سال و 20 سال و...، پیشینه دارند. از آن 43 کشوری که در زمان صدور فرمان مشروطیت ایران دارای استقلال بودند، تنها 16 کشور را با اما و اگر میتوان جزو کشورهای مردمسالار ردهبندی کرد با کشورهای دارای پارلمان. از میان 43 کشور مستقل آن زمان تنها ایران و عثمانی به عنوان کشورهای اسلامی دارای استقلال بودند. در چنین جهانی ایران در سال 1285 بر اثر خیزش مشروطیت به عنوان هفدهمین کشور به جرگه کشورهای دارای سامان مردمسالاری یا پارلمان پیوست.
نظر شما