سه‌شنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۸ - ۱۱:۲۷
پاتریک مودیانو؛ نویسنده‌ای که با بی‌مهری پدر ومادر بزرگ شد

«من پاتریک مودیانو هستم» زندگی‌نامه خودنوشت پاتریک مودیانوست که با ترجمه نازنین عرب از سوی موسسه انتشارات نگاه منتشر شده است.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)-مهدی کریمی: «برای من نوشتن این صفحات درست مثل این‌ است که بخواهم برداشتم را از موضوعی تعریف کنم یا خلاصه داستانی را بنویسم. داستانی مصور تا با این زندگی که زندگی من نیست، تسویه‌ حساب کرده‌ باشم.» 

«من پاتریک مودیانو هستم» کتاب خود نوشته‌ای از زندگی «پاتریک مودیانو» نویسنده برجسته فرانسوی است که برنده جایزه نوبل ادبیات 2014 شده‌ است. او در این اتوبیوگرافی، نه‌چیزی برای اعتراف‌کردن دارد و نه‌ توضیحی برای نقل. او از گذشته‌ای سخن‌ می‌گوید که همچون نمایشی بازیگرانش بی‌حرکت روی سن ایستاده‌اند و فقط وقتی‌ که در پشت سرشان پرده‌ها، پرده در پرده کنار می‌روند او تاسف خودش را از زندگی‌ای که نتوانسته تجربه‌ کند ابراز می‌کند، شخصیتی که قربانی گذارهای زندگی شده و در ریتم زندگی‌ای که پدر و مادر برایش رقم زده‌اند همراهی کرده و فرصتی برای خودبودن، نداشته. مودیانو در این اثر از لحظاتی صحبت می‌کند که زندگی‌اش را ساخته با جزییاتی که درخور داستان‌گویی است اما او چنین قصدی ندارد و می‌خواهد آن‌ها را در زندگی‌اش چون کلافی باز تعریف کند و به‌ امروزش برسد.  

کتاب را می‌شود به‌مثابه یک داستان مستند نگاه‌ کرد برای این‌کار باید این‌ واقعیت را کنار‌ گذاشت که نویسنده‌ای حقیقی وجود خارجی دارد و تاریخی‌ معاصر و باید نویسنده را همچون یک‌شخصیت نگاه‌ کرد شخصیتی که دارد با جزییات از زندگی خود صحبت می‌کند.

از کودکی، از مادری که برایش صرفا یک اسم بوده و نه هیچ چیز دیگری: 
«مادرم دختر زیبایی بود با قلبی از سنگ. نامزد مادرم آن روزها سگی را به‌او هدیه کرده‌بود. مادرم درست از آن سگ مراقبت نمی‌کرد و سگش را همیشه به‌دیگران می‌سپرد، درست همان‌کاری که سال‌ها بعد بامن کرد. سگ مادرم یک روز از پنجره آپارتمان بیرون پرید و درحقیقت این‌طور خودکشی کرد...حس می‌کنم من و آن سگ، خیلی به‌هم نزدیک هستیم.» 

و پدری که زندگی پرماجرایی داشته و چند اسم هم داشته: 
«نامش آلبرتو است؛ ولی او را آلدو صدا می‌کنند. در هجده‌سالگی قاچاق بنزین می‌کند؛ بنزین انبار گمرک پاریس. دزدکی وارد آنجا می‌شود.» و «حتی پس از جنگ هم اطرافیانش با اسامی مختلفی او را می‌شناختند. به‌هرحال این‌اسامی روزی بعدازمرگ بالاخره از آدم‌ها جدا می‌شوند و در خاطر ما به‌ستاره‌هایی تبدیل می‌شوند که از دور چشمک می‌زنند.» 

پدری که هیچ‌وقت پدر واقعی نبوده همچون مادر و او نیز در پی زندگی خویش بوده و از پدربودن صرفا عنوانش را دوشادوش مادر. 

او در این کتاب از لذت ادبیات سخن می‌گوید: 
«در سال 1962 چند روزی از مدرسه اخراج می‌شوم؛چون کتاب گندمی میان علف‌ها را خوانده‌ام.به لطف معلم زبان فرانسه پدر آکامبره اجازه مخصوص برای مطالعه کتاب مادام‌بواری را پیدا می‌کنم. مطالعه این‌کتاب برای دانش‌آموزان ممنوع بود.» و «در طول تعطیلات خاکستری توسان، جنایت‌و‌مکافات را می‌خوانم و این تنها دلگرمی من است.» و
«کتاب سفر به انتهای شب را کشف می‌کنم.» 

و او همچنان از نبود زندگی خانوادگی بسامان با پدر و مادری که به‌واقع تنها این‌نام را به‌یدک می‌کشند و حضوری در زندگی او ندارند رنج می‌کشد: «خانم دکتر از ضعف بدنی من حیرت‌زده است. از من می‌پرسد: «پدر و مادر دارید؟» تنها رودروی او و در حضور لطافت مادرانه‌ای که داشت، خیلی تلاش می‌کنم تا اشک‌هایم سرازیر نشود.» 

پدر موافق ادامه تحصیل او در رشته ادبیات نیست اما او راه خود را ادامه می‌دهد راهی که پدر در آن موفقیتی را برای او متصور نیست. پدری که همیشه سعی در نگاهی مهترانه داشته او را از خود دور و پله‌های ارتباط را از او دریغ کرده است. پدر و مادری که او آنها را توصیف می‌کند شخصیت‌هایی خواندنی و دنبال کردنی‌اند که نویسنده با آنها زیسته.  

قطار، کافه، مدرسه شبانه‌روزی و تنهایی در زندگی نویسنده جایگاه برجسته‌ای داشته و دارد و نمود آنها را در آثار نویسنده می‌توان دید.

نویسنده سرانجام پای‌اش به دانشکده ادبیات باز می‌شود آن‌ هم صرفا برای اینکه سربازی‌اش را به تعویق بیندازد و پاتریک مودیانو موفق می‌شود خودش را نجات‌ بدهد با نوشتن و در نویسندگی متولد و بعدها نویسنده‌ای جهانی می‌شود: «گاهی‌اوقات در ساختمانی‌بزرگ در بلوار کلرمان می‌نویسم گاهی در دو کافه مختلف، بالای خیابان آمیرال‌موشه.» 

مودیانو از تعبیر «مثل انداختن دانه های تسبیح» برای صحبت درباره «سال‌ها» استفاده می‌کند و می‌گوید که دارد بی‌هیچ دلتنگی و صرفا با صدایی هیجان‌زده درباره گذشته حرف می‌زند و او در واگویه و حتی که کلمات به‌خود می‌گیرند دخل و تصرفی ندارد و محکوم است به سریع تعریف کردن وقایع چون اگر این کار را نکند دیگر شهامتش را نخواهد داشت و در تلخی گذشته گم می‌شود و اندوهناک. 

وقایعی که می‌تواند در آینده، ادامه نیز داشته‌ باشد و مودیانو نویسنده، از ادامه آنچه بعد از حضورش در دانشکده ادبیات برایش رقم‌ خورد و نگاهی که پدر و مادرش در ادامه زندگی به او داشتند و از دستاوردهای زندگی ادبی‌اش، سخن بگوید.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها