ایبنا به مناسبت کودتای 28 مرداد از چرایی حضور لاتها در عرصه سیاست گزارش میدهد؛
نقش لمپنیزم سیاسی در اثبات مشروعیت و پایگاه اجتماعی حاکمیت
باید از منظر جامعهشناسی و تحلیل تاریخی ارتباط میان لاتها و جاهلها و عرصه قدرت در دوران معاصر ایران را واکاوی کرد. مسئلهای که دستکم در حوزه کتابشناسی چندان دستپری ندارد. پرداختن به کودتای 28 مرداد بهانهای برای بررسی این موضوع است.
درواقع لاتها طبقه اجتماعی خاصی هستند که محصول و نتیجه معضلات مهم اجتماعی همچون «فقدان حاکمیت قانون»، «فقدان امنیت اقتصادی» و همچنین «وجود فقر عمومی» و «تشدید تضادهای طبقاتی» شناخته میشوند و ورود آنها به عرصه سیاست یا قدرت پوپولیستی شدن سیاست در یک جامعه و به حاشیه راندن و کنار گذاشتن نخبگان و فرهیختگان را به همراه خواهد داشت.
اما به واقع چرا و چگونه است که چنین ارتباطی میان این گروه از جامعه و فعالان عرصه سیاست و قدرت شکل میگیرد؟ سیاست و قدرت چه استفاده و منفعتی از این ارتباط کسب میکنند و در این مسیر چه چیزی عاید کلاهمخملیها، جاهلها یا همان لاتها میشود؟
پاسخ به سولات را در حالت کلی میتوان با بررسی ویژگیهای شخصی این افراد در بسترهای فرهنگی و اجتماعی جامعه و همین طور نوع بلوکبندیهای قدرت در یک ساختار سیاسی به دست آورد.
جمشید میرزایی استاد جامعهشناسی در مقالهای ویژگیهای فرهنگی، اجتماعی و روانی لمپنها را اینگونه برشمرده است: «از نظر شرایط اقتصادی، فرهنگی، روانی، اجتماعی و خانوادگی افراد لمپن دارای خصایص ویژه ای هستند: نظیر بیکار و کم کار یا شاغل در مشاغل غیر حرفهای، بیسواد و یا کم سواد، ضعف سلامت جسمانی، زندگی زیر خط فقر، فاقد پس انداز و انباشت ثروت، سن پایین امید به زندگی، عدم مشارکت در تولید اجتماعی، روحیه انگلوار و زائد و سربار بودن، سکونت در محلات و مناطق محروم و پرتراکم یا حاشیه شهر، مصرف مواد مخدر، روحیه مقلد و فرمانبرداری، عدم پایبندی به هنجارهای جامعه، ناتوانی در همنوایی با ارزشها و هنجارهای اجتماعی، خواهان آزادی بی قید و شرط بودن و رهایی از هرگونه قانون و هنجار، فقدان پایگاه اجتماعی، عناصری دکلاسه و فاقد طبقه، تمایل به خرابکاری و اوباشگری، در پی شادی و لذتهای گذرا بودن، برای مقداری پول یا یک وعده غذا تن به هرکاری دادن، به هر سوی روان شدن (حزب باد)، فاقد هر گونه مرام و ایدئولوژی مشخص بودن (مگر ایدئولوژی هر چه پیش آید خوش آید)، روحیه سرخوردگی و درماندگی، عدم هویت فرهنگی و اجتماعی و در کل تعلق داشتن به قسمتهای پس رانده جهان.»
به عبارت دیگر این گروهها معمولا در تولید نقشی ندارند، گروه بیکار تلقی میشوند یا اغلب در حوزه خدمات هستند (راننده و ...) و از گروههای پایین دستی بازار یارگیری میکنند. این گروه جزو خرده بورژوآها هستند و گروههای حاشیهای هم معمولا نیروهای خود را از همین مراکز جذب میکنند. درواقع لمپن سرریز پروتارلیا است، یعنی سرریز نیروی کاری است که بیکار شده و آسیب دیده است. به خاطر رقابت یا سودخواهی مدام سرمایهداری دائما بخشی از نیروهای جامعه به لشکر ذخیرهای تبدیل میشوند که به حاشیه رانده شدهاند. اینها را در ادبیات چپ با نام لمپن پروتارلیا میشناسیم ولی این گروهی که مد نظر ماست به لحاظ پایگاه طبقانی و اقتصادی لمپن پروتارلیا نیست، بلکه لمپن به لحاظ فرهنگی است. مثلا لباس شخصیها اغلب وضعیت معاش و مالی نسبتا مورد قبولی دارند حالا نه در سطح عالی و بالا ولی بالاخره یک منبع درآمدی دارند. درواقع این گروه بیشتر از نظر روانی شخصیتهای ناپایداری دارند و دنبال یک چهره کاریزما یا سازمان قدرتمند میگردند که به آنها قدرت بدهد.
البته باید حساب این افراد را از به اصطلاح لوتیهای قدیم جدا کرد و نباید این گروه را با لوتیها و جاهلهای قدیم اشتباه بگیریم. در تاریخ اجتماعی ایران لوتیگری و جاهلگری، عیاری، فتحیان و جوانمردان سابقه چند قرنی دارد که حتی به پیش از اسلام بازمیگردد. این جوانمردان همیشه سعی میکردند خودشان را به مراکز مذهبی نزدیک کنند. کاری به این قشر نداریم. این عده بیشتر انگیزه دفاع از مظلوم را داشتهاند حالا ادبیات خاصی را به کار میبردند، لباسهای مختص به خود میپوشیدند و سلوک زندگی مشخصی داشتند. اینها هم گروه حاشیهای سرگذر میایستند و گاهی امنیت سرمایهدارها و کسبه را تامین میکردند، باجگیری میکردند. سلسله صفاریان را هم داشتهایم که عیار بودهاند. کاری به این طیف نداریم که از دوره صفویه هم در جامعه ایرانی حضور داشتهاند. مثلا طیب رضایی وقتی به روحانیت میپیوندد بیشتر میخواهد نقش کمک به مظلوم را ایفا کند و امکان دارد حتی در این راه از ادبیات مذهبی هم استفاده کند و در هیئتها و دستهجات مذهبی هم حاضر شود و سینهزنی، علم کشی و قمهزنی هم داشته باشد. اینها را باید در یک مفهوم دیگر بررسی کنیم. یعنی ما با یک گروه اجتماعی روبهرو هستیم که لمپن پروتارلیا نیست، بیکار نیست (بیکارها رفتارهای متفاوتی دارند) جزو جوانمردان، لوتیها و کلاه مخملیها هم نیستند. این گروه مورد نظر ما جاهلهایی هستند که مخصوصا در سطح شهرها از بخشهای خدماتی و به خصوص بازار و بخش تجاری میآیند.
مرتضی دهقاننژاد، عضو هیئت علمی گروه تاریخ دانشگاه اصفهان در گفتوگو با ایبنا بیان میکند: «این گروه جامعه فاقد تعلق به اساس و بنیان اجتماع هستند و چنین افرادی هویت و شناسنامه ندارند یا به تعبیری احساس تعلقی به جامعه ندارند. تودههایی هستند که در نقاط تاریک جامعه زندگی میکنند و روزی که سیاستمداران و قدرتمندارن میخواهند فشاری به جامعه مدنی وارد کنند به ابزار فشار در دست عوامل قدرتی تبدیل میشوند که میخواهند خودشان گمنام باشند.»
نهایتا هم به نظر مارکس این قشر، بیش از همه مظهر رسوبهای جامعه کهن قبل از سرمایهداری در دنیایی است که به سوی صنعتی شدن پیش میرود.
از سوی دیگر فرهنگ جامعه و نوع شکلگیری بلوکهای قدرت در ایران نیز بستر مناسبی برای پیدایش و رشد گروه اجتماعی جاهل یا لات و همینطور گرایش و تمایل آنها به سوی قدرت به نظر میرسد.
صادق زیباکلام استاد علوم سیاسی در گفتوگو با ایبنا نیز نقشآفرینی و به کارگیری اقشار و لایههای لمپن جامعه را یکی از معرفهای یک جامعه توسعه نیافته میداند و میافزاید: «یکی از مختصات جوامع توسعه نیافته همین به کارگیری اقشار و لایههای لمپن، جاهل، زورگو، بزن بهادر و این تیپ افراد است. اگر دقت کنیم در جوامعی که از نظر سیاسی توسعه یافته هستند مثلا در کشورهای نروژ، ژاپن و حتی هند چنین پدیدههای را نمیبینیم. البته در کشورهای پیشرفته هم افرادی که دارای تعصبات راستگرایانه هستند وجود دارند. مثلا در انگلستان، فرانسه و آلمان میبینیم که نئونازیها، ناسیونالیستهای افراطی و نژادپرستها علیه یهودیها، مسلمانان، خارجیها، سیاهپوستها و مهاجرین اقداماتی میکنند و به آزار و اذیت آنها اقدام میکنند.»
منتها یک تفاوت مهم بین آن نوع رفتار و رفتاری که لمپنها، جاهلها و داشها در کشور ما از خود نشان میدهند وجود دارد و آن هم این است که در کشور ما این عده تحرکاتشان به گونهای نیست که از روی اعتقادات و باورهای خودشان است و عوامل درون حکومت آنها را سازماندهی میکنند و میتوان گفت در طول تاریخ این گروهها و جریانات در ایران به نوعی آلت دست حکومتها بودند و حکومتها بنا به نیازهای خود از این عده بهرهبرداری میکردند و آنها مثل مامورین حکومتی عمل میکردند و میکنند. ولی در جوامع اروپایی مذکور نئونازیها و نژادپرستان ارتباطی با حکومت پیدا نمیکنند و اینگونه نیست که از داخل حکومت اینها را ساماندهی کنند که مثلا به مسلمانان یا پناهندهها حمله کنند.
به واقع هم نمیتوان منکر وجود برخی گروههای لمپن و لباس شخصی در جوامع توسعه یافته شد. بالاخره بخشی از این گروهها در حاشیه شهرها به لحاظ جغرافیایی هم شکل میگیرند. همیشه هستند افرادی که جذب متن جامعه نمیشوند و در حاشیه باقی میمانند. در کشورهای اروپایی هم گاهی حاشیههای جامعه علیه مرکز و متن دست به اعتراضات بعضا خشونتآمیز میزنند یا برخی رفتارهایی که از مهاجرین میبینیم. در کشور خودمان ۱۲ میلیون تا ۱۵ میلیون حاشیهنشین داریم که بیشترین آنها هم در حاشیه کلانشهرهای تهران، مشهد، اهواز زندگی میکنند. مردمی که در حاشیه زندگی میکنند از امکانات رفاهی فوقالعاده پایینی برخوردار هستند، دائما هم تحقیر میشوند. پس نمیتوانند جذب متن اصلی جامعه شوند و همیشه این پتانسیل وجود دارد که در این مناطق اتفاقاتی خلاف متن جامعه شکل بگیرد و شاهد بزهکاریهایی هم باشیم. میبینیم برخی از مسائل مثل اعتیاد، چاقوکشی و بزه در این مناطق بیشتر بروز پیدا میکند. این حاشیهنشینی جغرافیایی در کشورهای صنعتی هم دیده میشود و اساسا میتواند بازتابی از جامعه صنعتی یا جامعهای درحال گذار از سنت به صنعت محسوب شود.
با این حال با مقایسهای میان جوامع و سنتی و جوامع در حال گذار میبینیم که مثلا در جامعه آفریقایی و یک نظام قبیلهای به شدت سنتی امکان ندارد با لمپن و جاهل یا لباس شخصی مواجه شوید. هرکس در نظام قبیلهای به دنیا میآید از همان ابتدا کارکرد و جایگاهش مشخص است. اما در جامعه درحال گذار که نقشها درحال تغییر و شکلگیری نهایی است و تقسیم کار جدید در بافت جامعه شکل میگیرد، آن گروههایی که دچار تبعیض میشوند و در روند سهمخواهی در جامعه عقب مانده و نمیتوانند فرصتها را شکار کنند یا فرصتها به طور مساوی در اختیارشان قرار نمیگیرد و توسط جامعه پس زده میشوند ناچار میشوند دست به کارهایی بزنند که در همین مقوله رفتارهای ضد جامعه مدنی طبقهبندی میشوند.
البته نقش همانندسازی و تودهوار ساختن یک جامعه در رشد و فعالیت گروههای جاهل را نیز نباید فراموش کنیم. این گروه جامعه و سلوک و منش آنها خوراک خوبی هستند برای جامعه تودهوار. جامعه تودهوار جامعهای است که نظم مدنی را به هم میریزد و مطالبات عموم مردم را یکدست میکند. پس مردم فکر میکنند باید یک شکل باشند و یک شعار بدهند. در کنار این نگاه تودهوار در جامعه ذهنیت و خاطره جمعی ایجاد میکند، ولی آگاهی طبقاتی در آن وجود ندارد. درحالیکه در جامعه مدنی مردم دارای آگاهی طبقاتی هستند. در جامعه تودهوار سمبلهایی مطرح میشوند که حالت تخدیری دارد و بخشهایی از مردم که آسیب دیدهاند و نگرانند و از آینده ترس دارند به این نیروها میپیوندند. درواقع جامعه تودهوار قدرت بسیج زیادی را به این نیروها میدهد تا بتوانند با ارائه نمادهای عمومی، خلقگرا و توده پسند بسیج عمومی ایجاد کنند. منتها در جامعه مدتی تکلیف روشن است و تقسیم کار صورت گرفته است. به عبارت دیگر در جامعه مدنی به نوعی عقلانیت حاکم است اما در جامعه تودهوار این احساس و غریزه است که بسیار پررنگ نقش بازی میکند و غریزههای خشم، خشونت و تندروی، افراط، حمله به یک سفارت تقویت میشود.
در تحلیل و واکاوی نقش و حضور لاتها در عرصه سیاست توجه به نقش و کارکرد آنها بسیار مهم به نظر میرسد. کارکردی که به زعم بسیاری از کارشناسان و اهالی فن اگر نگوییم تنها در جهت تخریب و ضربه زدن به جامعه مدنی و مدنیت است، بیشتر کارکرد آنها در همین راستا برنامهریزی میشود. همچنین تاثیرات ناشی از حضور این گروهها در بطن بازیهای سیاسی و عرصه قدرت بر فرهنگ عمومی جامعه و شهرندان آن مسئلهای است که میتواند و باید مورد تحلیل و واکاوی جدی قرار بگیرد.
دهقاننژاد با تاکید بر اینکه لاتها و جاهلها معمولا از سوی نهادهای قدرت به عنوان ابزار فشاری علیه توده مردم و جامعه مدنی استفاده میشوند به ایبنا میگوید: «بزرگترین چالشی که تحلیل این افراد برای پژوهشگران و نظریهپردازان اجتماعی به دنبال داشت همین سوال است که چرا و چگونه این افراد که خودشان از بطن و توده مردم هستند نهایتا ابزاری میشوند بر علیه همان مردم؟ علت این همکاری علیه مردم هم نیازهایشان است و اینکه به دلایلی از بدنه جامعه جدا افتادهاند و کنده شدهاند. گاهی حتی فکر میکنند دور انداخته شدهاند و کینه جامعه را به دل میگیرند. برای همین هم از قدرتی که به سبب همراهی با سیاستمدارن به آنها داده میشود استفاده میکنند تا شاید خیلی از عقدههای خود را نسبت به جامعه خالی کنند.»
او همچنین درباره تاثیر حضور لاتها و جاهلها در عرصههای سیاسی بر فرهنگ عمومی جامعه اضافه میکند: «این افراد خود به خود به قهرمانان و بزرگان همان تودهای تبدیل میشوند که در لایههای پایین جامعه زندگی میکنند و کودکان آن مناطق حاشیهای به چشم یک قهرمان به آنها نگاه میکنند و آروز دارند تا در بزرگسالی به آنها شبیه شوند و راه آنها را ادامه بدهند. به عنوان مثال خود شعبان جعفری بعداً به نوعی رهبریت در مناطق پایین شهر مبدل میشود. در ثانی یک مرید و مرادی و نوچه پروری در ساختارهای اینچنینی وجود دارد و افراد در قالب این دستهها هویت و احساس تعلقی که به جامعه را ندارند تجربه میکنند و آرزو دارند در این گروهها به ردههای بالا برسند و اینگونه است که لمپنیزم ادامه پیدا میکند.»
زیباکلام نیز معتقد است: «اقدامات و تحرکات سیاسی لاتها و جاهلها در چارچوب قانون تعریف نمیشود. نه اقدامات گروههای خشونتطلب در انگلستان، فرانسه، آلمان و ... و نه کارهایی که جریانات لمپنی در ایران صورت میدهند با قانون همسو است. پس این اعمال اصولا مغایر جامعه مدنی و حکومت قانون هستند و برای تخریب آن برنامهریزی میکنند.»
اگر بپذیریم که مهمترین کارکرد گروه لاتها و جاهلها تخریب جامعه مدنی و ایستادن مقابل جامعه مدنی است؛ چرایی علت این مقابله سوال مهمی است که باید در ساختار جامعهشناسی و بعضا جامعهشناسی تاریخی به آن پاسخ داده شود. شاید واضحترین پاسخ به این سوال این باشد که در جامعه مدنی با تقسیم کار روبهرو هستیم و نهادهای مدنی مردم را سازماندهی میکنند. در جامعه مدنی هر گروه اجتماعی (دانشجویان، کارگران، کشاورزان، معلمان، کارفرمایان و حتی نظامیان) سخنگوی خودش دارد و از طریق صنف، سندیکا و اتحادیه مطالبات اعضایش را پیگیری میکند. چانه زنی میکند، از منافع خودش دفاع میکند. در چنین شرایطی پیدایش گروههای جاهلی ممکن نیست. یعنی استقرار مدنیت در جامعه به نیروهای شناسنامه میدان نمیدهد که بیایند و بازی را به هم بزنند. بنابراین کسانی که از جاهلها و لاتها را در عرصه فعالیتهای سیاسی و اجتماعی با خود همراه میکنند میخواهند جامعه مدنی را تضعیف کنند چون جامعه مدتی اجازه چنین فعالیتهایی را به آنها نمیدهد.
حال که ویژگیهای شخصیتی گروهی که با نام جاهل یا لات میشناسیم و همینطور شرایط فرهنگی جامعه در مهیا کردن بستر حضور آنها برای بازی در میدان سیاست و قدرت و نقش این گروه در تخریب جامعه مدنی نسبتا مشخص شد، یافتن سوال اصلی یعنی چرایی شکلگیری ارتباط میان جاهلها و قدرت و عللی که بازیگران اصلی عرصه قدرت و سیاست را نیازمند استفاده از جاهلها میکند شاید کمی سادهتر شود.
جذب شدن لاتها و جاهلها به عرصه قدرت که دلایلی عمدتا روشن و واضحی دارد. درواقع آمدن گروههای به اصطلاح جاهل و لات به سمت حکومت دو دلیل عمده دارد. اول اعتقادات و بعد بحث نیاز مالی است که این افراد را جذب قدرت میکند. یعنی به قول زیباکلام این جریانات که بعضا متعرض دیگران هم میشوند و به کنسرتها، سخنرانیها، کتابفروشیها، تجمعات دانشجویی و ... حمله میکنند هم حقوق بگیر حکومت هستند و هم به لحاظ اعتقادات خود گمان میکنند عمل درستی را انجام میدهند و پاداش معنوی هم خواهند گرفت.
عرصه قدرت و سیاست چه نیازی به لاتها دارد؟
اما عرصه قدرت و سیاست چه نیازی به این گروه جامعه دارد که پیوند میان آنها بیش از ۱۰۰ سال است که در ایران ادامه دارد و حتی گاهی در جامعه امروز ایران هم دیده میشود؟
دهقاننژاد عدم هزینهتراشی مالی و اجتماعی در استفاده از لاتها و جاهلها یکی از دلایل مراجعه مکرر عرصه قدرت به این افراد میداند و به ایبنا میگوید: «به کارگیری این عده برای قدرت هزینه مالی چندانی ندارد چون قیمتشان ارزان است و نیازهایی زیادی ندارند، پس به راحتی میتوان آنها مورد استفاده قرار داد و بعد دوباره به همان تاریکی که بودند بازگرداند. درثانی این افراد سرباز و نیروی نظامی که نیستند. پس دولتها از اینها استفاده میکنند و هیچ پاسخگویی هم به جامعه ندارند. درواقع چه از نظر هزینههای مالی و ریالی و چه از لحاظ هزینههای تبعات اقدامات علیه جامعه مدنی این افراد کم هزینهترین هستند برای انجام درخواستهای قدرتمداران. به عبارت دیگر قدرت هر زمان نیاز داشت از لاتها و جاهلها استفاده میکند و زمانی هم تشخیص داد کارش تمام شده دوباره آنها در همان حاشیه رها میشوند. برای همین است که تعداد کمی از این افراد هستند که مورد توجه عرصه قدرت میمانند و شهرتی به هم میزنند. مثل شعبان جعفری، طیب حاجرضایی و رمضون یخی.»
این استاد دانشگاه میافزاید: «البته تاکنون اغلب لاتها و لمپنها در نازلترین شکل بررسی شدند. ما لمپن سیاسی هم داریم که از نظر ظاهر شاید شباهتی به این لاتها نداشته باشند ولی چون ریشهای بین طبقان و احزاب ندارد برای جذب هوادار از میان این گروهها نیرو جمع میکند و با گفتار تودهپسند بدون اینکه اعتقادی به حرفهای خود داشته باشند شعارهایی میدهند که مورد علاقه توده مردم قرار بگیرد.»
نیاز قدرت در به رخ کشیدن مشروعیت خود دلیل روشن دیگری است که حضور لاتها و جاهلها در عرصه سیاسی را نشان میدهد و نمونه بارز آن هم استفاده از آنها در بزنگاه تاریخی مهمی همچون بیستوهشتم مردادماه است. این یک واقعیت است که قدرت همیشه میخواهد مشروعیت خود را به رخ بکشد و مدام یادآوری کند که مشروعیت عام داشته و مورد حمایت تودهها قرار دارد. قدرت میخواهد بگوید اگر هم کسی مخالف سیاستهای من باشد به صورت خودانگیخته و خودجوش برخی از گروهها اجتماعی وارد میدان میشوند و از من دفاع میکنند.
به عبارت دیگر بلوکهایی در بدنه قدرت وجود دارند که میخواهند با استفاده از این نیروها مشروعیت و پایگاه اجتماعی خودشان را اثبات کنند و بگویند سیاستها و برنامههای جناح مقابل مورد اعتراض گروههای اجتماعی قرار دارد. بلوکهای قدرت با گروههای رسمی قادر و حاضر به رقابت نیستند. برای رقابت باید عملکردشان، اقتصادشان، منابع مالیشان شفاف شود و به اصطلاح شناسنامهدار شوند. اما میخواهند در فضای سیاسی کشور بیشترین سهم را داشته باشند ممکن است با بخشهای رسمی هم درگیر شوند و مثلا امکان دارد در مقابل بخشی از سیاستهای فرهنگی اقتصادی نیروهایی را بسیج کرده و به خیابان بکشند. این افراد عمدتا توسط بلوکهای قدرت توجیه و ساماندهی میشوند.
کتابها درباره لاتهای سیاسی چه میگویند؟
تمام این توضیحات یعنی اگر میخواهیم به توسعه سیاسی و اجتماعی سالمی برسیم باید به فکر برنامهریزی و راهکاری برای پایان دادن ارتباط میان لاتها و جاهلها و عرصه قدرت باشیم. درست است که تا زمانی که فقر، محرومیت و ورشکستگی در جامعه وجود دارد لاجرم این گروهها نیز به تجدید حیات خود ادامه میدهند و لمپنزیم نامیرا باقیماند. اما باید در کنار تلاش برای محرومیتزدایی و آموزش و ... از منظر جامعهشناسی و تحلیل تاریخی نیز ارتباط میان لاتها و جاهلها و عرصه قدرت در دوران معاصر ایران را واکاوی کرد. مسئلهای که دستکم در حوزه کتابشناسی چندان دستپری ندارد و مثلا جز نمونههایی مثل زندگینامه و خاطرات شعبان جعفری، طیب و کتابهایی همچون «طیب: زندگینامه و خاطرات حُر نهضت امام خمینی(ره) شهید طیب حاجرضایی» و «خاطرات شعبان جعفری» کمتر کتابی به جامعهشناسی رفتارها و اعمال فراقانونی لاتها و جاهلها و ارتباطشان با قدرت در تاریخ ایران پرداخته است.
شاید کتاب «گندهلاتها در دوره محمدرضا پهلوی» نوشته عباس سرافرازی و مینا رحیمیقلهزو تنها نمونهای باشد که به جز کتاب «زنگیهای گود قدرت: نقش سیاسی و اجتماعی جاهلها و لاتها در تاریخ معاصر ایران» تالیف مسعود نقرهکار که در خارج از کشور منتشر شده، شخصیت روانی و اجتماعی این طیف از اجتماع را مورد توجه قرار داده و نقش آنان را در حوداث سیاسی و اجتماعی که از سال ۱۳۲۱ تا ۱۳۳۲ در ایران رخ داده بررسی میکند و ارتباط گندهلاتها و احزاب دموکرات، وطن، فداییان اسلام، مجاهدین اسلام، سومکا، زحمتکشان و توده و حتی جریانهای مذهبی را واکاوی میکند.
نظر شما