چهارشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۸ - ۰۹:۳۵
ابن سینا دنبال عاریه گرفتن اندیشه از این و آن نیست/ دندان‌های ذهن و مغز خود را کشیده‌ایم

حمیدرضا یوسفی می‌گوید به علت امتناع تفکر و زانوزدن در مقابل کعبه تفکر غرب دندان‌های ذهن و مغز خود را کشیده‌ایم و اراده‌ای در تولید فکر از خود نداریم.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، کتاب «اندیشه‌های ابن‌سینا در آینه نگاه معاصر» می‌کوشد شیخ‌الرئیس ابن‌سینا را نه‌تنها از زاویه یک فیلسوف و طبیب، بلکه با همه ابعاد وجودی اندیشه‌ای او به نظاره بنشیند. در این مجموعه به متخصصانی با رویکردهای مختلف رجوع شده تا ساحت‌های مختلف فلسفه ابن‌سینا برای خواننده واکاوی شود.
 
پروفسور حمیدرضا یوسفی استاد تاریخ فلسفه در دانشگاه پتسدام و روانشناسی اعتیاد در دانشگاه زیگموند فروید اتریش و یکی از مولفان مقالات این مجموعه در گفت‌وگو با ایبنا، از اشتراکات ایجابی اندیشه ابن‌سینا و ارسطو و کارکرد فلسفه اسلامی و فلسفه‌ای همچون فلسفه ابن‌سینا در مواجهه با جهان جدید گفته است و به این پرسش پاسخ داده که چرا ابن سينا تا این حد به حکمت عملی و فلسفه سياسی کم اعتماد و بی رغبت است.
 
روایت رایج این است كه ابن‌سینا شارح ارسطوست و نهایتا آنچه افزوده، برخی مسائل جزیی فلسفی است. ابن‌سینایی که شما در مجموعه مقالاتی که در کتاب «اندیشه‌های ابن‌سینا» به تصویر می‌کشید نیز مثل نگاه به ساحت اندیشگی متفاوت از ارسطو تعلق دارند یا به هر حال یک وجه ایجابی در اندیشه ارسطو و ابن‌سینا وجود دارد؟
 این روایت «رایج» که ابن سینا شارح ارسطو است به گونه ای ارسطوباور بوده است، یک پیشداوری تاریخی است که در دو سده گذشته تبدیل به یک واقعیت تاریخی در کشور و جهان اسلام شده است. یکی از دلایل شیوع این پیشداوری قرائت غرب امروز از یونان به عنوان پایتخت و آغاز تاریخ فلسفه بعنوان قلمرو تمدنی خود است. این قرائت باعث شده که جهان در تفکر غرب از زاویه دید این پایتخت تمدنی نگریسته شود. آن‌ها با قرائت‌های خود و شیوع آن ما را از خودمان گرفته‌اند و داده‌های خودشان را به ما تحمیل و تزریق کرده‌اند. آنها بر این پندارند که فلسفه اسلامی بعد از فلسفه یونان ظهور پیدا کرده است و لاجرم باید یا ارسطویی و افلاطونی و یا نوافلاطونی باشد. این یک واقعیت‌تراشی تاریخی است که روشنفکرانمان آن را به ما عادت داده‌اند.

این ابن‌رشد است که با افتخار خود را شارح ارسطو می‌داند، درحالیکه ابن‌سینا در آثار خود نمایه‌هایی از ارسطو دارد، ولی او هرگز شارح ارسطو نیست. من یورگن هابرماس را می‌شناسم و در یکی از کتاب‌هایم از او رفرنس آورده‌ام، آیا کسی می‌تواند مرا پس از مرگم شارح یورگن هابرماس بداند؟ یقینا خیر. ابن‌سینا صاحب سبک است، مقلد ارسطو و هیچکس دیگر نیست و از ارسطو، افلاطون و پلوتین بسیار فراتر می‌رود. کسانیکه راوی این رویاباوری هستند، جامعه را به امتناع تفکر سوق می‌دهند. کاری که در ابعاد وسیعی صورت گرفته است.
 
ابن‌سینا را مثال بارز تحقق گفت‌وگو میان سه سنت یونانی، سنت ایرانی و سنت اسلام می‌دانند، اما در این امتزاج سنت‌ها در ابن‌سینا، می‌توان مشخص کرد كه كدام سنت تاثیر بیشتری دارد؟
 یادمان نرود که ابن سینا جهانی می‌اندیشد و ذهنش دنبال عاریه گرفتن اندیشه از این و آن نیست. او در آثارش به نوع انسان می‌اندیشد و برای نوع انسان می‌نویسد. یکی از اصول غیرقابل انکار، درهم تنیدگی فرهنگ‌هاست که نمی‌توان آنها را گسل‌های گذرناپذیر و جدای از یکدیگر قلمداد کرد. حضرت مسیح انسانی شرقی بود، ولی دینش بخش‌های عمده دنیا را مثل دین اسلام فراگرفت. به طوریکه اغلب اروپایی‌ها این واقعیت را فراموش کرده‌اند که حضرت مسیح اروپایی نبوده است. جالب اینجاست که تصاویر او را نیز با چشمان آبی و موهای بور ترسیم می‌کنند.

ابن‌سینا قطعا از همه فرهنگ‌های درهم تنیده محیط پیرامونش تأثیر پذیرفته  و روی آن‌ها نیز تأثیر گذاشته است. این پیشداوری مرسوم در فلسفه غرب که بر اساس آن ابن سینا را فیلسوف شرقی می‌نامند، کاملا تک‌بعدی و مخرب است، گرچه ما نیز این شعار غلط را دو قرن است که طوطی‌وار تکرار می‌کنیم. ابن‌سینا تفکری چندبعدی و جهانی دارد.

فلسفه در نگاه ابن‌سینا یعنی شفای روح، تفکری که در نگاه ارسطو، افلاطون و پلوتین به این شکل یافت نمی‌شود. قانون طب برای مثال آغاز یک شروع عظیم است که او را در مقایسه با بسیاری از متفکرین برتر جهان برجسته می‌کند. ما نباید دنبال مقایسه ابن‌سینا باشیم و تاریخ خود و تفکر او را با نگاه دیگران ببینیم و بسنجیم. از جریانی کمک گرفتن یا به آن نظر افکندن، کاری عادی و کاملا انسانی است.

ادموند هوسرل و هایدگر از جمله کسانی هستند که تنها خود و فلسفه غرب را در کانون فلسفه پرسشگر می‌دانند و دیگران را پاسخگر می‌بینند. این رفتار بی‌حرمتی به تفکر است. البته در بخش‌های عمده نظام دانشگاهی ایران این پیش‌داوری را نیز تکرار می‌کنیم و پیوسته از اصل خود دورتر و دورتر می‌شویم.
 
اساسا رجوع امروز ما به ابن سینا از چه روست؟ آیا صرفا یك علاقه پژوهشی است یا مشكلی از مشكلات فلسفی امروز ما را حل می‌كند؟ به عبارت دیگر فلسفه اسلامی و فلسفه‌ای همچون فلسفه ابن‌سینا در مواجهه با جهان جدید چه ایدههایی برای زندگی دارد؟
 این پرسش شما ما را به کانون گداخته بحث می‌برد. ابن سینا امروز برای طیف گسترده دانشگاهیان در ایران جنبه پژوهشی و تاریخی دارد، پژوهشی که مشکلات و پرسش‌های امروز ما را حل نمی‌کند و در مواجهه با مکاتب دیگر در جهان حرفی برای گفتن ندارد. کارهای انجام شده بسیار پراکنده و جمع‌آوری آنها بسیار دشوار است. من فکر می‌کنم که بخش عمده نظام دانشگاهی کشور ما از همان بدو تأسیس مبتلا به یک بیماری مزمن بنام «امتناع تفکر» شده است. اینگونه پیش‌داوری‌ها نیز زاییده همین خداحافظی با تاریخ تفکر خود یا حقیر شمردن آن است. کسی که توسری‌خور بار بیاید، بسختی می‌تواند خودباوری و اعتمادبه‌نفس داشته باشد و این حس را به هموطنان خود انتقال دهد. این عارضه بسیار بد است. بخشی از «روشنفکران» جامعه ما در یکصدسال گذشته راوی همان پیش‌داوری‌هایی بوده است که در مغرب زمین ساخته و پرداخته شده‌اند. فریدون آدمیت آب پاکی را روی دست و سر ما ریخته است.

آدمیت می‌گوید که در تاریخ ما فکر بکر وجود ندارد. من فکر می‌کنم که آدمیت ما را به بی‌عقلی و بیشعوری متهم می‌کند. شاید منظور او این است که مغز اروپایی‌ها مغز انسان است و مغز ما ایرانی‌ها مغز بادام. لذا باید برای پایان دادن به اینگونه پیشداوری‌های انگیزه کش از تقلید و واردات تفکر و گفتمان‌های فلسفه غرب دست برداریم. آنها هم خودشان را به ما زنجیر نکرده‌اند. متأسفانه غرب و راویان آن در ایران به ما مثل آن کلاغ آموخته‌اند که باید راه رفتن کبک، یعنی غرب را بیاموزیم و با کارآموزی مهارت لازم را برای تفکرورزی روشمند کسب کنیم، غافل از اینکه این کلاغ راه رفتن خودش را نیز فراموش خواهد کرد. من فکر می‌کنم که ابن‌سینا برای انسان مدرن راهکار زندگی درست و مبتنی بر عقل و معرفت دارد.

ولی ما آن را تشریح و با نگاه انتقادی نپرورانده‌ایم. همانطور که گفتم، فلسفه در تفکر ابن‌سینا شفای روح است. ابن‌سینا فلسفه و تفکر فلسفی را راهی برای سلامت ذهن و بهداشت رفتار می‌داند. این تفکر عمق روانشناسی نوین است. ما در ایران به علت نگاه تقلیدی و ازخودبریدگی فکری موفق به گفتمان‌سازی فلسفه مواریث فکری خود، ازجمله ابن سینا نشده‌ایم. وقتی که مدیر گروه فلسفه در ایران فرصت مطالعاتی خود را در مورد ابن‌سینا در آمریکا می‌گذراند و دنبال تمدید آن نیز هست، این خطر وجود خواهد داشت که آن «استاد» شاگردش را به تقلید از قرائت غربی ابن‌سینا ترغیب کند، کاری که عملا صورت گرفته است.
 
آیا این تاکید مدام بر تفکیک فلسفه غرب و فلسفه ایرانی-اسلامی و گلایه از اینکه چرا در ایران انس و الفت بیشتری با آثار ترجمه شده فلسفه و اشاره به این موضوع که فلسفه مذکور الفتی با فرهنگ و اعتقادات و سرشت فرهنگی ما ندارد نافی جهانشمولی و نوعی بومی‌گرایی نیست؟ سوال دیگر اینكه بومی‌ بودن فلسفه برای جامعه‌ای که به زعم بسیاری هنوزی حتی مسئله‌ای برای اندیشیدن ندارد یعنی چه؟
 من اصل تفکیک فلسفه‌ها را قبول ندارم، زیرا فرهنگ‌ها مثل رودخانه‌های به هم پیوسته هستند. ما باید در اینجا واژه‌های «جهانشمول» و «بومی‌گرایی» را تعریف کنیم تا مشخص شود که منظورمان چیست. اگر منظورمان از جهانشمول ترجمه بی‌رویه آثار فلسفی غرب یا تفکری دیگر به زبان فارسی و تزریق آن به شریان‌های جامعه به بهانه تفکر جهانی است، باید بگویم که این تفکر تیشه ریشه‌های همه چیز ما خواهد بود. اگر منظور ما از نگاه جهانشمول گفتگوی برابر با آفاق فکری بسترهای فرهنگی متعدد جهان است، این کار بسیار ضروری و پسندیده است. در مورد بومی‌گرایی هم چنین است. اگر منظور این است که در و پنجره‌های کشور را ببندیم و فقط خودمان را ببینیم، باید معترف شویم که انتهای این جهانبینی مرگ اندیشه خواهد بود. من فکر می‌کنم که تاریخ فلسفه ایرانی ـ اسلامی یا اسلامی ـ ایرانی اگر درست بررسی شود، حرف‌های بسیار زیادی برای دردهای امروز انسان دارد. ما متأسفانه به علت امتناع تفکر و زانوزدن در مقابل کعبه تفکر غرب دندان‌های ذهن و مغز خود را کشیده‌ایم، گویی اراده‌ای در تولید فکر از خود نداریم و با این پیشداوری زندگی می‌کنیم که آن‌ها حرف آخر را زده‌اند و ما هرگز به پای آن‌ها نخواهیم رسید.

امروز دانشجویان فلسفه در ایران با نیچه، کانت، هگل، وبر یا دورکهایم بیشتر انس دارند تا با فارابی، ابن سینا، غزالی، سهروردی، ملاصدرا، علامه طباطبایی، مطهری یا فلاطوری. این طیف دانشگاهی یا روشنفکر دو قرن است که دنبال حل چالش‌های کشور با تکیه به فلسفه و تفکر غرب است. برآیند این تفکر حقیرانگاری فکری را می‌توان در نوع نگاه موجود در کشور به خوبی لمس کرد. ازخودبریدگی فکری یک مصیبت فرهنگی است که فروریختگی شخصیت تاریخی را به همراه دارد. اتفاقی که تا حدود زیاد افتاده است. من فکر می‌کنم که ما باید از این اجاره نشینی فکری دست برداریم و عقل خود را به فهم برسانیم و بپذیریم که تا به امروز خودمان را گول زده‌ایم و باید بیدار شویم و به خودمان بیاییم. نظام دانشگاهی ما برای عبور از فقر فکری که به خود تحمیل کرده  و به جان جامعه ریخته است، نیاز به یک جراحی عظیم و با بصیرت، بدون ملی‌گرایی افراطی یا ازخودانزجاری فرهنگی دارد.
 
فکر نمی کنید که تاکنون اقبالی که به فلسفه اسلامی شده، بیشتر از سوی شرق‌شناسان بوده است. آیا فیلسوفان غربی توجهی به فلسفه اسلامی دارند یا خیر؟ مقصودم بیشتر دپارتمان‌های فلسفی غرب است تا دپارتمان‌های شرق‌شناسی و اسلام‌شناسی.
 همانطور که گفتم، فلاسفه غربی بجز چند نمونه محدود مثل هانری کربن جملگی ما را قبول ندارند و در گفتگوها اگر حرف آ‌ن‌ها را تکرار نکنید، به تحلیل و داوری شما شک خواهند کرد. من در سی سال گذشته در این راستا تجربیات تلخی را در ذهن دارم. فلسفه اسلامی آنطور که ما آن را می‌شناسیم در دپارتمان‌های فلسفی تدریس نمی‌شود، اگر هم بشود، اساسا به عنوان یک فلسفه‌ای که دینی است و در هیچ زمینه‌ای از ارسطو و دیگران عبور نمی‌کند. آنها متأسفانه موفق شده‌اند، ذهن ما را به دینی بودن فلسفه بزرگان خود عادت دهند. ما نیز این پیشداوری را در دانشگاه‌ها تدریس می‌کنیم و به روح دانشجو ابتدا به ساکن تیر خلاص می‌زنیم. برآیند این انتقال پیشداوری پرورش غرب گرایان غرب ندیده است که به مرور زمان کشور را با چالش‌های جدی روبرو می‌کنند. این ازخوددورشدگی فرهنگی، دینی و علمی و تاریخی را می‌توان بخوبی در دانشگاه‌های کشور مشاهده کرد.
 
در غرب فلسفه پایههای فکری توسعه را ایجاد کرد آیا در فلسفه ابن‌سینا هم همچون فلسفه اسلامی ارتباط انسان با خدا صرفا برای ساختن آخرت است و انسان مد نظر ابن‌سینا هم کمتر از انسان بنا به تعریف فلسفه غربی به توسعه دنیا فکر می‌کند؟
 خیر اینطور نیست. تفکر ابن سینا به دین و فلسفه محدود نمی‌شود. ابن سینا در عین حال که فیلسوف برجسته است، یک پزشک نابغه هم هست که نگاهش تلفیقی از فلسفه و روانشناسی است. ما به علت شیوع امتناع تفکر توسط بخشی از روشنفکرهای کشورمان مثل آخوند زاده، طالبوف تبریزی یا میرزا آقا خان کرمانی و بعدها فریدون آدمیت‌ها مواریث فکری خود را به فراموشخانه برده‌ایم. ما نتوانسته‌ایم با تکیه و تحلیل انتقادی بزرگان علم و دانش خود گفتمان‌سازی در سطح گسترده کنیم و به تولید فکر بپردازیم. نگاه ما دو قرن است که به دست و دهان غرب است. اگر فلسفه ابن سینا را روی میز جراحی علم و دانش تشریح کنیم و ریز و درشت آن را تبدیل به گفتمان کنیم، خواهیم دید که چقدر می‌توان از دل تفکر او اندیشه درآورد. غرب هم با مواریث خود چنین کرده است و امروز این شده است. ما می‌توانیم با یک چرخش گفتمانی از تاریخ خود درس بگیریم و ایجاد توسعه و تحول کنیم. تشریح تفکر فلاسفه در غرب یک فرهنگ است. در مورد کانت بیشتر از پانصد هزار کتاب و مقاله وجود دارد. نتیجه آن را می‌توان در سبک زندکی و تفکر سیال جامعه مشاهده کرد. آنها با تفکر کانت دست به یقه می‌شوند و از او به خودش و از خودشان به او می‌رسند. این باعث شده است که تفکر و خردورزی در آلمان و غرب تبدیل به فرهنگ با ثبات شود. کاری که ما با مواریث خود نکرده‌ایم. بیشتر دهن‌کجی و بی‌اعتنایی کرده‌ایم تا پرداختن سیستمی و سیستماتیک به طول و عرض و عمق تفکر آن‌ها برای ایجاد تفکر، تحول و رهیافتهای کارآمد و به روز.
 
چرا ابن‌سینا با وجود اینکه در ميان همه حکيمان مسلمان در عمل سياسی‌تر بوده و حتی وزارت چند امير را تجربه کرده و به اتهام سياسی چند صباحی هم به زندان افتاده، در مقايسه با آثاری که در شاخه‌های مختلف فلسفه تدوين کرده است، کمترين سهم را به حکمت عملی بالاخص سياست مدنی داده و در اين زمينه هيچ کتاب يا رساله مستقلی ننوشته است یا نهایتا نوشته‌هایش در این حوزه صرفا آکنده از سياست نفس و منزل است نه سياست مدنی؟ چرا ابن سينا تا این حد به حکمت عملی و فلسفه سياسی کم اعتماد و بی رغبت است و مجموع قطعات سياسی پراکنده درآثار پرارزش او به اندازه يکی از رسائل سياسی فارابی هم نمی‌رسد؟
 اگر فلسفه سیاسی ابن‌سینا و فارابی را با هم مقایسه کنیم، قطعا خواهیم گفت که فارابی سیاسی می‌اندیشد، درحالیکه ابن سینا اینچنین نیست و این راه را ادامه نمی‌دهد. ولی این یک نگاه سطحی است. شما اگر میرداماد و ملاصدرا را در مکتب اصفهان در نظر بگیرید، متوجه خواهید شد که آن‌ها اهداف مشترک و همزمان سبک‌های متفاوت دارند. این در مورد ابن سینا و فارابی نیز مصداق دارد.

مبنای تفکر سیاسی ابن سینا اخلاق به عنوان یکی از پایه های محکم نگاه فلسفی است که امروز در تمام مکاتب مدرن مغرب زمین جایگاه ویژه دارد. ابن سینا به ما با اشاره به اخلاق راهی را نشان می‌دهد که غرب رفت و ما اصلا متوجه آن نشدیم. این بیان فقر و امتناع تفکر در ایران معاصر است. ابن سینا انسان را در مقابل عقل و شعورش قرار می‌دهد و اخلاق را در کنار آن می‌گذارد. این درهم تنیدگی در فلسفه عملی او تجلی پیدا می‌کند. بله درست است. او از سیاست کمتر و از اخلاق بیشتر می‌گوید. زیرا مبانی هرگونه تفکر سیاسی را اخلاق و نوع نگاه به انسان تشکیل می‌دهد، ضمن اینکه او طعم نابرابری و زندان را بعلت بی اخلاقی چشیده بود. ولی او دلیل این رفتار را بی اخلاقی می‌دانست که سیاست را نیز از اصل خود منحرف می‌کند. جایی که اخلاقیات رعایت شود، همه چیز سر جای خودش قرار خواهد گرفت. لازم به اشاره است که مبانی فلسفه اخلاق کانت هم بر عقل و اخلاقیات استوار است. عین این را می‌توان در کیمیای سعادت غزالی با بیانی قویتر مطالعه کرد. ابن سینا آنقدر اخلاقمدار بوده است که بیشتر آزمایش‌های پزشکی خود را روی خودش پیاده می‌کرده است تا از صحت آن یقین حاصل کند. جوزجانی که از شاگردان مقبول شیخ بوده است، به این موضوع و مرام اخلاقی او اشارات قوی دارد. لذا ابن سینا به سیاست بی‌اعتنا نیست، بلکه زاویه ورود او به این وادی در مقایسه با فارابی تأکید روی رابطه عقل و اخلاق است.
 
 
مسأله مهم‌ دیگر در فلسفه ابن‌ سینا که‌ می‌توان‌ آن‌ را محور اصلی‌ هستی‌‌شناسی‌ و نیز نظام‌ جهانی‌ وی‌ به‌ شمار آورد، تمایز یا فرق‌ میان‌ هستی‌ و چیستی‌ (وجود و ماهیت‌) است‌. سرچشمه اصل‌ سینایی‌ تمایز هستی‌ و چیستی‌ را در کجای اندیشه‌های او باید جست‌ و جو کرد؟
 مبحث وجود اساس هستی شناسی ابن سینا را تشکیل می‌دهد و همه آثار او با مبحث وجود درهم آمیختگی دارد. به همین دلیل این مبحث را بطور سیستماتیک در رسالات خود باز نمی کند. واقعیت هر آنچه که هست و می تواند باشد، در نگاه ابن سینا وجود آن چیز است. به بیانی دیگر همه صفات آن چیز یا هر آنچه که هست، از وجودش سرچشمه می‌گیرد. تمایز وجود و ماهیت در همین نقطه تجلی می‌یابد، درحالیکه جوهر همان ماهیت است. بطوریکه که می‌توان با کلام ابن سینا جهان و هر آنچه که هست را به نور خورشید و وجود را به خود خورشید تشبیه کرد که انرژی می‌دهد و در حرکت هستی دست دارد. هسته اساسی این تمایز برگرفته از نگاه ابن‌سینا به جوهر تفکر اسلامی است که در آن همه چیز در یک رابطه علت و معلولی قرار دارند. من فکر می‌کنم که اشتباه بزرگی که ما در دو قرن اخیر مرتکب آن شده‌ایم یا به دام آن گرفتار آمده‌ایم، این است که فلاسفه خود را از فارابی تا فلاطوری از دریچه تفکر فلسفه یونان و بعدها فلسفه مدرن غرب می‌بینیم.
 
انتظار شما از نظام دانشگاهی کشور با توجه به انتقاداتی که ایراد فرمودید، چیست؟
 بحث من سر انتظار نیست، بلکه فراموشی یک اصل غیرقابل انکار است. ما باید از خودمان انتظار داشته باشیم که بردگی فکری را زندگی خودم نکنیم و جرأت و شهامت اندیشیدن و خردورزی را در خودمان بیدارکنیم و بیدار نگهدارم و آن را به شاگردان خود انتقال بدهیم. این وظیفه یک استاد دانشگاه است. سیاسی دیدن یا سیاسی کردن مطالب مرگ روشنگری و تحول فکری را به همراه  خواهد داشت. استنباط عمیق من این است که بخش عمده امتناع تفکر در نظام دانشگاهی ما به همین دام تاریخی و تنبلی در وارد میدان تفکر شدن برمی‌گردد. ما خود را به‌گونه‌ای با بدآموزی فلسفی شرطی کرده‌ایم و همه چیز را از کانون فکری یونان و «نماینده» خودخوانده آن که مغرب زمین امروز است، بررسی می کنیم. این سم محلک پیشرفت و تحول است. این یک خودزنی تاریخی، اجتماعی و فرهنگی است که ما را ازخودبیگانه و به گونه ای یتیم علمی کرده است. من فکر می کنم که ما در تحقیر مواریث خود در دنیا شریکیم، زیرا قرائت‌های غرب را از همه چیز تبدیل به فرهنگ در جامعه خود کرده‌ایم. اگر موفق به رهایی خود از این زنجیری‌های مخرب و اغلب خودساخته شویم، نگاهمان به خود و تاریخ متحول خواهد شد. تفکر اروپا آن غولی نیست که ما در مخیله خود ساخته‌ایم. ما با آب خوردن مداوم و فکرنشده از پارچ آب علم و دانش غرب خود را همانطور که گفتم، شرطی کرده‌ایم.

اگر بخواهیم از این شرطی‌شدگی و اجاره‌نشینی فکری که طیفی از روشنفکران جامعه به شریان‌های جامعه تزریق کرده‌اند، رهایی پیدا کنیم، باید به خودیاری علمی همه جانبه دست بزنیم و با تاریخ خود دست به یقه شویم: با ابزار عقل و اندیشه و تحلیل سیستمی و ایجاد زمینه مناسب برای روش‌های متعدد و بادوام تحلیلی. دانشگاه باید تبدیل به مکانی برای تولید فکر و فن‌آوری شود. سیاست و دگرپرستی را باید از آن بیرون کرد. با این روش می‌توانیم پتانسیل‌هایی که در آتش اجاره‌نشینی فکری می‌سوزند، نجات بدهیم و دیروز خود را به امروز وصل کنیم و راه‌های جدید و ایده‌های بزرگ بوجود بیاورم. ایجاد کرسی‌های ابن‌سیناشناسی برای بازگشت به خود و تولید فکر و اندیشه به ما در سطح گسترده‌ای کمک خواهند کرد. ما باید امروز در مقابل ابن‌سینا شرمسار باشیم و برای معرفی درست و متحول او تلاش کنیم.

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 22
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • Belba ۱۶:۲۰ - ۱۳۹۸/۰۵/۳۰
    متاسفانه مواریث فکری و فرهنگی کشورمان در جامعه خودمان مظلوم و ناشناخته هستند و برخی ایران ستیز، دستاوردهای آنها را به متفکران غربی نسبت می دهند و این نهایت کم لطفی و ازخود بیگانگی فرهنگی است که نتیجه حاکمیت چندین دهه گفتمان روشنفکران غربگرای غربزده است که با ترجمه گسترده و غیرانتقادی آثار متفکران غربی، این موضوع را به جامعه القا کردند که ما ایرانیان هیچ تفکر و اندیشه ای نداریم و مهد تفکر و اندیشه فقط و فقط غرب است. همچنین در پایان، از جناب پرفسور یوسفی که قدمی برای شناخت بیشتر و دقیقتر مواریث فکری و فرهنگی ایرانیان برداشته اند بسیار سپاسگزارم.
  • ۱۶:۴۱ - ۱۳۹۸/۰۵/۳۰
    سلام و عرض ادب و تقدیر و تشکر از پرفسور عزیز در زمینه تالیف اراده و اندیشه و تفکر و رهایی از فرهنگ و تمدن غرب و برای این بزرگوار ارزوی توفیق روز افزون از خداوند خواستارم
  • azam ۱۶:۴۹ - ۱۳۹۸/۰۵/۳۰
    باسلام با نام و یاد ایزد دانا آغاز به سخن که می‌کنید از لابه‌لای کلماتتان طنین صدای انبیاء به گوش می‌رسد. تبار این کلمه‌ها به اندیشه‌هایی می‌رسند که خزانه‌دارشان لقمان حکیم بود. شما میراث‌دار گنجینه‌های حکمت هستید. آغاز به سخن که می‌کنید، کلمه‌ها به پرواز درمی‌آیند و بالا می‌روند و می‌پیوندند با کانون هرچه «کلمه طیبه» است. سخن بگویید تا چشم‌ها، از خواب ندانستن برخیزند، تا قدم‌های خشکیده توانی تازه بگیرند، تا حرف‌ها و گفته‌ها، مهمان‌مان کنند در لحظاتی چند. سخن بگویید تا حروف الفبا دانه دانه بر زمین باران‌ندیده جانمان ببارند و خوشه خوشه حدیث زندگی از وجودمان بروید. نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم به پاس اینکه عاشقانه به رویشمان کمر بسته‌اید مقامتان را ارج می‌نهیم و سلامتی و طول عمر و همواره استاد بودن را از خداوند متعال برایتان آرزومندیم.تشکروقدرانی میکنم از جناب آقای پرفسور دکترحمیدرضا یوسفی دانشمندارزشمند ایران وآلمان
  • azam ۱۶:۵۵ - ۱۳۹۸/۰۵/۳۰
    باسلام با نام و یاد ایزد دانا آغاز به سخن که می‌کنید از لابه‌لای کلماتتان طنین صدای انبیاء به گوش می‌رسد. تبار این کلمه‌ها به اندیشه‌هایی می‌رسند که خزانه‌دارشان لقمان حکیم بود. شما میراث‌دار گنجینه‌های حکمت هستید. آغاز به سخن که می‌کنید، کلمه‌ها به پرواز درمی‌آیند و بالا می‌روند و می‌پیوندند با کانون هرچه «کلمه طیبه» است. سخن بگویید تا چشم‌ها، از خواب ندانستن برخیزند، تا قدم‌های خشکیده توانی تازه بگیرند، تا حرف‌ها و گفته‌ها، مهمان‌مان کنند در لحظاتی چند. سخن بگویید تا حروف الفبا دانه دانه بر زمین باران‌ندیده جانمان ببارند و خوشه خوشه حدیث زندگی از وجودمان بروید. نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم به پاس اینکه عاشقانه به رویشمان کمر بسته‌اید مقامتان را ارج می‌نهیم و سلامتی و طول عمر و همواره استاد بودن را از خداوند متعال برایتان آرزومندیم. باسلام وتشکر از دانشمد بزرگ پروفسور دکتر حمید رضا یوسفی (ایران وآلمان)موفق باشید.
  • صائب ۱۷:۴۰ - ۱۳۹۸/۰۵/۳۰
    اینکه آقای دکتر همانند خیلی از اندیشمندان، متفکران، سیاستمداران و نخبگان جامعه ما تاکید می کنند ما نباید خودباخته اندیشه غربی باشیم مطلب ارزشمندی است اما ای کاش ایشان و دیگران متفکران جامعه ما در مورد نحوه گذار از این خودباختگی فرهنگی و فکری به خودیافتگی برنامه ارائه می مورد ملزومات آنمقاله دادنند دادنندو کتاب می نوشتند. البته انسان ایرانی و بطور کلی انسان مسلمان، امروزه در خارستانی زیست می کند که اگر بخواهد لحظه ای به آسمان نظری بیندازد باید پاهایش جور خارها را بکشند.
  • prvin ۱۸:۲۶ - ۱۳۹۸/۰۵/۳۰
    سلام ودرود فراوان حضورمسئولین محترم ایران امیدوارم که به دانشمندوپروفسوردکتر حمیدرضایوسفی که سالیان سالدور ازکشورعزیزشان بسرمی برندوطی این مدت بیش ۳۰ سال که آلمان تشریف بردن وازهیچ کمکی به ایران وتک تک ایرانیان دریغ نکردن حمایت وپشتیبانی کنند باآرزوی بهترین ها برای همه ی ایرانیان دور ازوطن ووطن عزیزم ایران بزرگ!!!!
  • محمود جاویدن ۲۰:۵۵ - ۱۳۹۸/۰۵/۳۰
    بهترین مصاحبه ای که در باره بدبختیهای تولید فکر در ایران تا به حال خوانده ام. ممنونم از این راهکار پر از اندیشه و عشق به علم و دانش. امیدوارم که بیدار شویم و کشورمان را پر از نور علم و دانش کنیم تا ملت عزیزمان مزه رفاه را بچشد.
  • رها ۲۲:۰۲ - ۱۳۹۸/۰۵/۳۰
    جای بسی تاسف است که شخصیت های علمی و فرهنگی بدینسان غنی در میان مردم کشور خودمان چنان ناشناخته اند که کمتر کسی از عقاید, دستاوردها و منش ایشان آگاهی دارند مگر در حد سریال های حوصله سربر و بی سروته. انقدر ما در مقابل بزرگانمان بی تفاوتیم که در اکثر کشورها حتی بزرگانی چون فارابی, ابن سینا وبیرونی را به عنوان دانشمندان عرب شناخته و معرفی می کنند.
  • ناشناس ۲۲:۲۵ - ۱۳۹۸/۰۵/۳۰
    به خاطر می آورم زمانی که در جوانی دانشجوی رشته فیزیک بودم اساتیدمان برای زنگ تفریح از زندگی و داستان های دانشمندان اغلب آلمانی و سوئدی برایمان نقل می کردند.. گالیله چنان کرد.. ارشمیدس فلان چیز را گفت در صورتی که تقریبا هیچ نامی از مشاهیر خودمان سخن به میان نیامد. این استراژدی غرب است ؛ بزرگ کردن و اغراق در دستاوردهای خود هنری که ما ایرانیان ازآن بهره ای که نبرده ایم.
  • رهبردار ۰۰:۳۹ - ۱۳۹۸/۰۵/۳۱
    نگاه متفاوت در خصوص اندیشه های ابن سینا در این گفت و گو به چشم می خورد . به دور از هرگونه تعصب و پیشداوری باید گفت اصول فلسفی ابن سینا بدان جهت ارزشمند است که دایره ی آگاهی و شناخت او وسیع بوده است. درست است که پایبندی به اصل تفکر و خردورزی نه تنها در افکار و اندیشه هایش بلکه در بعد رفتاری و عملکردی ابن سینا مشاهده می شود، اما تأکید بر این نکته ضروری می نماید که این وسعت فکر و جهان شمولی فلسفه اش متأثر از جهان بینی و ایدئولوژی وی که آن هم از پرورش روح اخلاق و کمال بر مدار انسانیت نشأت گرفته، بوده است. توجه به اندیشه های تفکرمدار و اصول اخلاق گرای ابن سینا در همه سطوح می تواند نخبگان و روشنفکران ایرانی را به سمت توسعه ی فکری و فرهنگی کشور هدایت نماید.
  • رسول هادی نژاد ۰۱:۳۵ - ۱۳۹۸/۰۵/۳۱
    با سلام تشکررر فراوان از حضور پروفسور یوسفی کاملا حق مطلب رو ادا فرمودند امیدوارم نظرات ارزنده ایشان چراغ راه آیندگان و جامعه دانشگاهی کشور عزیزمان باشد.
  • الهام ستوده ۰۱:۳۷ - ۱۳۹۸/۰۵/۳۱
    جوامعی که دیگری را به جای خود می نشانند در فرهنگ آن جامعه دیگر هضم میشوند انتخاب و اقتباس نمی کنند ،کپی میگیرند ، منفعل محض هستند دیگر نیازی به تهاجم فرهنگی ندارند در حالت تفاهم فرهنگی هم فرهنگ بیگانه کپی میشود که آسیب های فردی و اجتماعی فراوانی از این بحران متوجه افراد جامعه خصوصا جوانان می شود.
  • نازنین زهرا حسین نژاد ۰۱:۴۲ - ۱۳۹۸/۰۵/۳۱
    در تکمیل بحث حاضر چه خوب است یادی کنیم ازخمینی کبیرکه از پیشگامان بزرگ بازسازی هویت ملی ایرانی در مقابل سیل بنیانکن استحاله فرهنگی و از خودبیگانگی در عصر حاضر است که فرمودندتا این وابستگی فکری هست در ما که همة نظرمان به این است که ما همه چیزمان را از غرب باید بیاوریم و هروقت هم که هر عیبی پیدا می‌کنیم غرب باید این را معالجه بکند، تا این وابستگی هست، ما نمی‌توانیم استقلال پیدا کنیم. هیچ نحو استقلال حاصل نمی‌شود، الا اینکه ما خودمان را بشناسیم که ما خودمان هم فرهنگ داریم؛ خودمان هم همه چیز داریم و احتیاج به غرب در این امور نداریم
  • محمد صادق نظری ۰۲:۰۰ - ۱۳۹۸/۰۵/۳۱
    احسنت این نوع نگاه مصداق آیه شریفه : «قُلْ إِنَّ الْخَاسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ»(زمر: 15)؛ بگو زیانکاران واقعی آنانند که سرمایه وجود خویش را از دست داده اند.
  • کوروشی ۱۳:۵۶ - ۱۳۹۸/۰۶/۰۱
    مباحث بسیار ظریف و قابل تاملی را آقای یوسفی اشاره فرموده اند. پیشرفت در بازبینی گذشته علمی و باز تولید دانش متناسب با نیازهای امروز جامعه شرقی و ایران بعنوان جزیی از هم، بی تردید خیلی جای کار دارد. پیش نیاز تولید علم البته فضای دانشگاهی غیر ایدولوژیک است. الته جایی که بحث باز تولید تفکر و پرسشگری باشد مولوی میتواند به همان اندازه مولد دانش جدید باشد که تفکر فلسفی بو علی یا سهروردی.
  • شهباز محسنی ۱۰:۲۵ - ۱۳۹۸/۰۶/۰۲
    از تلاشهای جناب آقای دکتر یوسفی و همکارانشان در معرفی مفاخر علمی ایران به جهانیان جدا سپاسگزارم
  • شهباز محسنی ۱۰:۲۷ - ۱۳۹۸/۰۶/۰۲
    بسیار عالی. به نکات خوب و قابل تأملی اشاره فرموده اید
  • آزاده ۰۰:۱۴ - ۱۳۹۸/۰۶/۰۳
    با تشکر از پروفسور یوسفی گرامی دیدگاهی متفاوت و زیبا و عمیق و قابل تاءمل در مورد دانشمند و عالم بزرگی همچون ابن سینا. با آرزوی بهترینها برای این استاد توانمند و عالیقدر و ارائه مطالبی ارزشمند از این قبیل.
  • علیزاده ۰۱:۰۹ - ۱۳۹۸/۰۶/۰۳
    دکتر علی شریعتی: « غرب با بد معرفی کردن ما، و خوب نشان دادن خودش به ما، و همچنین با بد نشان دادن خود ما به ما، خودش را به صورت یک کلی، مطلق بی‌ نقص، بی‌ عیب، دارای نژاد برتر، دارای همه فضائل انسانی و دارای همه امکاناتی که نوع برگزیده و برتر انسان می‌تواند داشته باشد، معرفی کرد...»
  • حسن ۱۳:۳۱ - ۱۳۹۸/۰۶/۰۳
    دغدغه جناب پروفسور یوسفی ستودنی و بازروایت یک درد کهنه است. به تعبیر ایشان، درد «اجاره نشینی فکری» و «امتناع تفکر». یا درد نظاره‌گر بودن و شرح و تفسیر نوشتن بر آثار و اندیشه‌های دیگران و به‌طور خاص متفکران غرب و نشخوار کردن اندیشه‌های آنان. و از آن دردناک‌تر، درد غفلت از شرح نوشتن بر آثار و اندیشه‌های متفکران خود و حتی پی‌جویی شرح و تفسیر آثار و اندیشه‌های اندیشمندان خود نزد دیگران. همان‌طور که آقای پروفسور گفته‌اند موضوع، خودستایی و خودبسندگی مرزکشی فکری بین خود و دیگری نیست (این امری غیرعقلانی و محال است) بلکه موضوع، بیدار شدن، روشن کردن چراغ تفکر، شناخت داشته‌های فکری و فلسفی خود و حضور فعال در بازار تولید فکر و علم جهان است همانگونه که ابن سینا، مولانا، غزالی، ملاصدرا و ... بوده اند. البته آقای پروفسور یوسفی از افرادی نام برده و آنها را به خاطر غربزدگی شان، سرزنش کرده اند. به اعتقاد من شاید نیازی به این سرزنش نباشد. آنها در دوران خاصی زندگی می¬کرده اند. دوران اختلاف فاحش فکری، علمی و مدنی شرق و غرب. با ملاحظه آن شرایط، شاید سرزنش آنان خیلی موجه نباشد.
  • ملینا سلطان شاه ۲۲:۳۸ - ۱۳۹۸/۰۶/۰۳
    چ با عرض سلام خدمت پرفسور عزیز جناب حمید رضا یوسفی از این بزرگوار کمال تقدیر و تشکر را در جهت تالیف کتاب ابن سینا رو دارم شایسته است نام طبیب ایرانی ب عنوان پدر روان درمانی
  • سامان ۰۲:۴۹ - ۱۳۹۸/۰۶/۰۷
    از خواندن مصاحبه لذت بردم و بعد از اینکه روی حرفهای پرفسور یوسفی فکر کردم دلم گرفت. چرا باید با فرهنگ غرب پایبند باشیم و مرتب از آنها کپی برداری کنیم. خواهر کوچک من بینی و گونه هایش را عمل کرده تا مثل باربی باشد و موهایش را هم بلوند کرده. امروز که دیگه کسی در دنیا از باربی نمیگه بلکه از ایده های دیگه، خواهرم رنج می بره و دوست داره کسی دیگری بشه بجای باربی. حرفهای پرفسور یوسفی به من نشان داد که خواب نبودم تا به حال، بلکه خودم را به خواب زده بودم. شاید این سرنوشت خیلی از ما ایرانیهاست که به حکومت اسلامی ربطی نداره. خودمون را باید درست کنیم. از پرفسور یوسفی ممنون.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها