امیر خداوردی در نشست «ویژگیهای پیرنگ در داستانهای شاهنامه»:
در نگاه فردوسی، نژاد مهمترین عامل در شكلگيري شخصیت است
امیر خداوردی، داستاننویس در نشست «ویژگیهای پیرنگ در داستانهای شاهنامه» در تحلیل پیرنگ سیاوش در شاهنامه بیان کرد: در نگاه فردوسی و زمانه او، نژاد مهمترین عامل در شکل گیری شخصیت است.
خداوردی تصریح کرد: اگر حادثه و عمل داستانی را به معنای هر گونه کنش اعم از کنش درونی و بیرونی بدانیم، در این صورت عناصر هفتگانهای که برای ساختن پیرنگ لازم دانستهاند، همگی مصادیقی برای این مفهومِ کنش، حادثه، واقعه یا عمل داستانی است.
این داستاننویس به حادثههای پیرنگ که در ترتیبی زمانمند رخ میدهند، اشاره کرد و یادآور شد: اتخاذ هدف توسط شخصیت اصلی، نیروهایی که مانع رسیدن به هدف میشوند، دشوارترین تصمیم قهرمان، رویارویی نهایی با موانع و بازگشت به تعادل، همگی حادثههایی است که در ترتیبی زمانمند رخ میدهد.
نویسنده رمان «آلوت» در بخش دیگری از سخنانش به تحلیل پیرنگ سیاوش در شاهنامه پرداخت و بیان کرد: فردوسی قصه را از قبل از به دنیا آمدن سیاوش تعریف میکند تا شخصیتِ قهرمان داستانش شکل بگیرد. در نگاه فردوسی و زمانه او نژاد مهمترین عامل در شکلگیری شخصیت است. از این رو دختری که قرار است مادر سیاوش باشد، از نژاد فریدون معرفی میشود.
وی ادامه داد: اطلاعات ما در مورد دختر کامل نیست بلکه همین اندازه که دختری نیکوصورت و زیبا از نسل فریدون است، کافی است تا فرزندی به زیبایی و شجاعتِ سیاوش به دنیا بیاید. در اینجا فردوسی برایمان میگوید که این دختر از خویشان گرسیوز است. گرسیوز که در ادامه داستان خواهد آمد برادر شاه توران است و همین خویشاوندی در سلسله علتهای وقایع داستان به کار خواهد آمد.
خداوردی گفت: دختر از خانه گریخته و به مرز ایران وارد شده است. این یک واقعه است و مانند دیگر وقایع داستان باید برایش علتی وجود داشته باشد. فردوسی علت تک تک وقایع را ذکر میکند و همین جا میشود احساس کرد که چرا چنین مادری برای سیاوش انتخاب شده است. مادری که از قوم و قبیله خود فرار کرده و نه کسی از او حمایت میکند و نه کسی از فرزند او حمایت خواهد کرد.
نویسنده رمان «آمین میآورم» در ادامهی تشریح پیرنگ قصه سیاوش اضافه کرد: به این ترتیب سیاوش به دنیا میآید و کاووس میگوید تا اخترشناسان، اختر سیاوش را بجویند. پیشگویی اخترشناسان را میتوان تنها پیشدرآمدی در راستای آماده ساختن مخاطب و تعلیقی برای شنیدنِ ادامهی داستان سیاوش دانست.
وی افزود: بر این پایه، پیشگویی اخترشناسان در سلسه علتها قرار میگیرد و بهانهای میشود برای سپردن سیاوش به رستم تا از دربار کاووس دور ماند. البته این احتمال چندان که باید با متن شاهنامه موافق نیست.
نویسنده شایسته تقدیر در جایزه «احمد محمود» در ادامه گفت: به این ترتیب پردهی اول داستان سیاوش به شخصیتپردازی قهرمان اختصاص دارد و قهرمانی زیبا و دلیر را که دست پروده رستم است، به تصویر میکشد. این ویژگیهای شخصیتی که در وقایع بعدی نیز ابعاد دیگری از آن هویدا میشود، در به وجود آمدن سلسله علل و شکلگیری حوادث یا به تعبیر دیگر در پدیدار شدنِ پیرنگ نقش اصلی را ایفا میکند.
خداوردی پردهی دوم داستان نیز اشاره کرد و گفت: پردهی دوم داستان به فتنه و شیفتگی سودابه اختصاص دارد. زیبایی قهرمان علت عشق میشود و عشق فتنه آفرینی میکند و از این میان اتهام خیانت مطرح میشود و آزمون عبور از آتش.
وی اضافه کرد: سیاوش بعد از عبور از آتش مانع آن میشود که کاووس سودابه را مجازات کند. سودابه مورد حمایت قوم خویش است و کاووس نیز او را دوست میدارد. سیاوش برای گریز از هر ماجرای جدید شفاعت سودابه را میکند و اینجاست که مهمترین ویژگی سیاوش ظاهر میشود. صلح جویی و فتنه گریزی.
این منتقد ادبی تصریح کرد: در پردهی سوم جنگ با افراسیاب به صلح میانجامد. صلح جویی قهرمان دردسری بسیار بزرگ فراهم میکند. او زودتر از آنکه کاووس فرمان دهد، صلح را پذیرفته است. کاووس اما موافقت نمیکند و چنان عرصه بر سیاوش تنگ میشود که تصمیم میگیرد ایران را رها کرده و به سرزمینی دور مانند چین برود.
امیر خداوردی در مورد پرده آخر توضیح داد و افزود: در پردهی چهارم سیاوش برای رفتن به چین مجبور است از توران زمین عبور کند. افراسیاب از او پذیرایی میکند و دخترش را به ازدواج وی درمیآورد اما زیبایی، شجاعت و پهلوانی سیاوش علت واقعه ای دیگر میشود. حسادتِ گرسیوز.
خداوردی با مطرح کردن این نکته که در تمام این حوادث علتها و معلولها به دقت و درستی در جای خویش قرار گرفتهاند، تاکید کرد: تفاوت داستان و رمان با قصههای کهن این نیست که در قصههای کهن علت و معلول وجود ندارد. این کم لطفی است اگر قصههای کهن را فاقد سلسله علی معلولی بدانیم بلکه تفاوت به نکتههای دیگری بازمیگردد که توجه به جزئیات و از جزئیات به کلیات رسیدن یکی از آنهاست.
وی گفت: داستان در معنای امروزی جزیی نگر است و شبیه دوربین فیلمبرداری وقایع را نشانمان میدهد اما قصههای کهن کلینگراند. راوی قصههای کهن مانند کسی است که چیزی را دیده و برایمان تعریف میکند اما راوی رمان دوربین دست میگیرد و چیزها را با ظرایف و جزئیات نشان میدهد.
این نویسنده در پایان گفت: به این ترتیب قصههای کهن پیرنگهایی درخشان و دقیق دارند و بر شخصیت سازی استوارند هر چند در اجرای این پیرنگها به شیوه خود و با بیانی کلی قصه را روایت میکنند.
نظرات