این کتاب از زمره آثاریست که شاید نیاز است در کتابخانه هر عضو هیئت علمی باشد. کتاب درواقع روایتی از تجربه زیسته یک استاد است که با مسائل آموزش عالی دست و پنجه نرم میکند. توماس اچ پاول رئیس دانشگاه مونت سنت مری درباره این کتاب مینویسد: «در سال 1988 شیفته این کتاب شدم و از آن موقع تا اکنون چندین بار آن را خواندم، همیشه این کتاب را مانند خلوتی کوتاه میبینم که آدمی با خواندن آن گویی به سراغ دوستی میرود که نصیحتی به او میکند و خودش میداند که نصیحتی خوب و درست است.» این کتاب تا سال 2011 گویا 25 بار تجدید چاپ شده است. همه این موارد نشان از استقبال این کتاب در مجامع علمی است. در زمان انتشار این کتاب موافقان و مخالفانی نیز داشته است و چالشهای زیادی هم در برداشته اشت. برای بیشتر آشنا شدن با کتاب به سراغ مترجم آن رفتیم و درباره آن به گفت وگو نشستیم که متن این گفتوگو در ادامه آمده است.
در مقدمه ویراستار کتاب آمده است که در بیست و پنجمین سالگرد انتشار آن ترجمه شده که به نظر میرسد ابهام دارد لطفا در این باره توضیح دهید. از سوی دیگر وقتی کتاب را مطالعه کردم احساس کردم که هر عضو هیئت علمی نیاز است این کتاب را در کتابخانهاش داشته باشد چرا که بسیاری از فصول کتاب کاربردی بوده و نیاز هر هیئت علمی است. شما با چه انگیزهای به سراغ ترجمه این کتاب رفتید؟
ابتدا از پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی بابت انتشار و همراهیای که با اعضای هیئت علمی در راستای انتشار آثارشان انجام میدهد سپاسگزاری میکنم. در ادامه اینکه این کتاب بیست و پنج بار منتشر شده است و منظور از ویراستار چاپ بیست و پنجم بوده است. این کتاب حسب یک اتفاق به دست بنده رسید. در ابتدا وقتی عنوان کتاب را نگاه میکنید (Saints and scamps: ethics in academia) (فرشتگان و دیوان: اخلاق در آکادمیک) این تیتر برایم پرسش ایجاد کرد که چه چیزی را مطرح میکند و از آن تیترهایی بود که هر خوانندهای را به سمت خود میکشاند که ببیند چه میخواهد بگوید؟ وقتی کتاب را تورق کردم، با توجه به قلم شیوای نویسنده و توصیف مسائل بسیار انتقادی که در حوزه زندگی علمی یک عضو هیئت علمی وجود دارد، هرچه جلوتر میرفتم احساس کردم که کتاب حرفهای جدی دارد، بعضی جاها دچار شک میشدم که آیا ادامه بدهم یا خیر؟ چون متاسفانه برخی از مسائل در دانشگاههای ما به عرف تبدیل شدهاند. مثل اینکه دانشجویی با یک استاد مقالهای را کار کند و منتشر کنند، استاد هم بسته به میزان مشارکتش اسمش در ابتدا بیاید و گاهاً نویسنده مسئول هم باشد. یا در حوزه تدریس استاد کلاسش را به دانشجو واگذار کند، مانند سیستم کنفرانس دادن که بخشهای مختلف درس را بین دانشجویان تقسیم کند و استاد فردی بشود که نهایتاً نکاتی را گوشزد کند. وقتی که این چالشها را میدیدم در عین حال که مشتاقتر میشدم اما از طرفی این دلهره را داشتم که بازخورد همکاران در محیط آکادمیک چیست؟ الحمدلله با اتفاقاتی که شاهدم جایگاه خیلی خوبی پیدا کرده است. به نظرم میتواند دستمایهای برای همه اعضای هیئت علمی و افرادی که میخواهند یک زندگی آکادمیک سالم داشته باشند باشد، این کتاب راهگشاست و میتواند کاملا براساس یک اخلاق علمی کارش را به پیش ببرد.
در همان مقدمه کتاب مولف اشاره میکند که وظایف استادان چه هستند، سنجش استاندارد کدام است و میگوید که «یک هیئت علمی که از قدرت خود سوء استفاده کند مایه شرمساری و هیئت علمی فاقد اقتدار تبلور نوعی کلاهبرداری» است. دقیقا این واژهها رابه کار میبرد و در طول کتاب هم شاهدیم که مثلا میگوید که یک هیئت علمی که کلاس را واگذار میکند، کاری غیر اخلاقی میکند درواقع اینها تجربه زیستهای است که مولف بیان میکند. به عنوان یک آکادمیسین تجربه زیسته شما چه بوده؟
اینکه معلمی به عنوان شغل انبیا معرفی میشود بدون حکمت نیست. همه انسانها نمیتوانستند انبیا باشند بلکه عدهای این وظیفه و رسالت را دارند و در کنار آنها عدهای پیامبر اولوالعزم داریم. معلمی جز مشاغلی است که هرفردی نمیتواند عهدهدار آن باشد، با تاکید براینکه معلمی یک هنر است. به این معنا که در عین حالی که نسبت به دانشجویانت دارای قدرت هستی، اما نمیتوانی آدم بیتفاوتی نسبت به استانداردها باشی، مرز اینکه یک فرد مقتدر آکادمیک باشید و در کنار آن رأفت انسانی را هم داشته باشد و از اصول علمی هم کوتاه نیاید یک قاعده خاصی را میطلبد و هر کسی نمیتواند عهدهدار معلمی باشد. درواقع یک مختصات و ظرافتهایی را میطلبد. مثلاً یک معلم یا یک استاد در مقطع دکتری در کنار اینکه انتقال مطلب میکند و در کنار اینکه با رویکرد پداگوژیک افراد را به سمت خودراهبری در یادگیری و آموزش میبرد که میتواند از طریق تفویض تدریس به دانشجویان باشد باید این نکته را توجه داشته باشد که وظیفه اصلی در کلاس به عهده خودتان است. این هنر است و اینکه چگونه ارائه شود هم هنر است.
امروزه استاد بدون هیچ زمینه ذهنی ترم درسیاش را شروع میکند، هنوز درباره منابع درسیاش دچار تردید است و به نیمه ترم که میرسد کتاب عوض میکند یا اینکه منبعی را معرفی کرده که یا وجود ندارد یا اینکه اصلاً خودش هنوز آن را نخوانده است. اینها مسائل چالشی و اتفاقات ناگوار در سیستم آموزشی ماست. در این کتاب یکی از چیزهایی که خیلی جدی به آن تاکید میکند طرح درس است. معتقد است که استاد باید طرحنامه درسی داشته باشد و بعد وارد کلاس شود.
مولف در کتاب روی آزادی دانشگاهی بسیار تاکید میکند، گویی اساس دانشگاه را استاد و دانشجو تعریف میکند و شاید مهمترین مسئله را آزادی آکادمیک میداند و معتقد است دانشگاه باید از قید و بندهای بازار و دولت آزاد باشد، مولف میگوید اگر آزادی آکادمیک نباشد هیچگونه آزمون برای جذب استادان وجود ندارد این مسئله در جامعه دانشگاهی ما چگونه است؟
مفهوم آزادی علمی یک مفهوم چند ضلعی است، و آن را نمیتوان به سادگی تحلیل کرد. این مفهوم جز مفاهیمی است که پیوند نزدیکی با استقلال سازمانی دانشگاهی دارد، شاید مهمترین بعد استقلال سازمانی استقلال نهادی آن باشد. در آزادی علمی نکته این است که وقتی استاد میخواهد به تدریسش بپردازد این امکان باید برایش باشد که بتواند به نقد و تحلیل دیدگاههای مختلف و متضاد بپردازد و بتواند توصیفی از آنها داشته باشد. جالب است که در همین کتاب آمده که درست است که استاد میتواند تحلیل کند اما نمیتواند قضاوت خود را به دانشجو تحمیل کند. در نظام آکادمیک ما این امکان وجود دارد که افراد هرچیزی را انتقاد کنند، اما نکته در اینجاست که بعضا مشاهده میشود که استادان آن قضاوتی که خودشان دارند را به عنوان قضاوت مطلوب ارائه کنند و این جزء اصول اخلاقی است که استاد باید به آن توجه داشته باشد. وظیفه استاد این است که دیدگاههای مختلف را ارائه، نقد و تحلیل کند اما اینکه دانشجو کدام را بپسندد یا اینکه دیدگاه خودش چیست باید به خود دانشجو واگذار شود. در این بحثی که شما میفرمایید که استاد و دانشجو در کتاب پررنگ دیده شده است علیالقاعده بحث کتاب و محور آن بر استادان است. یعنی بخش عمدهای از کتاب بر این است که استاد در محیط دانشگاه چه نقشی را ایفا میکند. اما در حوزههایی مانند کارگزینی و ... هم مسائلی دارد. اما شالوده کتاب بر بحث استاد است و این طبیعی است چون رکن یک دانشگاه نیروی انسانی آن دانشگاه است ساختمان دانشگاه نیست. اگر استاد و دانشجو که ارکان اصلی یک دانشگاه است را از آن حذف کنید، دیگر چیزی از آن باقی نمیماند. لذا وقتی از لحاظ سیستمی هم به این توجه میکنید میبینید که استاد و دانشجو نقش کلیدی و مهمی مضاف بر اینکه چرا از آزادی علمی صحبت کرده است؟ به واسطه اینکه استاد درباره درس، کلاس درس، در همه نظامهای آموزش عالی و نظام آموزشی ما بالاترین و بیشترین قدرت را دارد. مثلاً آیا تا کنون دیدهاید که استادی دانشجویی را از یک درس مردود کند و او بتواند برود و از دیوان عدالت اداری رای بگیرد. یا اینکه تاکنون شده است که استادی نمره یک دانشجو را ندهد و او بتواند نمره بگیرد و... این ناشی از همان آزادی آکادمیکی است که فرد دارد که کلاس، مدیریت کلاس و شغل تدریس همه در اختیار معلم است. همانطور که گفتم بحث آزادی آکادمیک چند ضلعی است و استاد باید این امکان را داشته باشد که بتواند صداها و پژوهشهای مختلف را ارائه کند و درباره آنها این امکان را داشته باشد که به نقد وتحلیل و بررسی بپردازد. اما قضاوت نمیتواند بکند.
زمانی که کتاب منتشر میشود موجهای زیادی در مخالفت و موافقت با آن بوجود میآید آیا شما این موارد را در نظر گرفتید و بعد به ترجمه آن پرداختید؟
بله، برای ترجمه اولین قدم این است که مقدمه کتاب را میخوانم، به ویژه مقدمه نویسنده را میخوانید که ببینید چه میخواهد بگوید و شالوده کتاب چیست؟ نویسنده به همین امر یعنی مخالفین و موافقین اشاره کرده است طبیعتاً اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که کتاب حساسی است. کتاب انتقادی است و اگر ترجمه شود موافقین و مخالفین خیلی جدیای خواهد داشت. جالب این است که پیش از هر قسمت من بخش آموزش را ترجمه کردم و علاقهمند بودم که چه چیزی میخواهد بگوید. اما واقعیت این است که این کتاب مانند یک رمان خواندنی است، وجوه مختلف اخلاق و زندگی اخلاقی یک استاد را ترسیم کرده است. فارغ از نثر سلیسی که داشت اما این قصه برایم خیلی جالب بود که ما چکار میتوانیم بکنیم که این اصول اخلاقی به مبنای قضاوت و ارزشیابی درباره استادان قرار بگیرد آیا میتوانیم وقتی میخواهیم یک استاد را ارتقای مرتبه بدهیم یا آن را جذب کنیم آیا میتوان براساس شاخصهایی که در این کتاب آمده است ارزیابی کرد؟ در دانشگاه علامه طباطبایی که من هستم از این کتاب استقبال زیادی شد و معاون آموزشی دانشگاه آن را خوانده است و برخی از اصول آن را مورد نظر قرار داده است به گونهای که الان دانشگاه دارد به سمت این میرود که یک نظامنامه اخلاق در دانشگاه تدوین کند که یک وجه آن نظامنامه اخلاق استادی است و تاکید ایشان این بود که اصولی که در این کتاب آمده است را مبنا قرار بدهیم. هرچند نظامنامه ممکن است الزامات قانونی نداشته باشد اما به هر حال اینها فرهنگسازی است.
با توجه به مسئله فساد در سطح جامعه و همچنین دانشگاه و بالا بودن سطح فساد نسبت به سطح جهانی که نمونههای آن را هم در سطح جامعه به وضوح مانند فروش پایاننامه و غیره میتوان دید، این کتاب چقدر توانسته است به دانشگاهیان تلنگر بزند؟
حداقل در بین همکاران ما، در بین استادان صاحب نام در علامه وقتی این کتاب را تورق کرده و خواندهاند برایشان جذاب بوده است. یک مسئله و مشکل در نظام دانشگاهی ما این است که دانشگاه برای ما وارداتی بوده و هنوز نتوانسته است روی (بنیاد) پلتفرم واقعیاش سوار شود. پلتفرم واقعی درواقع مبانی، اصول و ارزشهای اجتماعی یک جامعه است. اگر بخواهیم دانشگاه را به عنوان یک نهاد در نظر بگیریم طبیعتاً باید با نهاد خانواده، نهاد فرهنگ، نهاد دین در ارتباط و تعامل متقابلی باشد تا بتواند کارکردهای اجتماعیاش را دنبال کند. نکته در این است که این دانشگاه بسیاری از چیزهایی که ما به عنوان مبانی و مباحث اخلاق از آنها صحبت میکنیم و میگوییم الزام است چه بسا برخی از استادان بالای ما گاهاً میگفتند مگر همچنین چیزی غیراخلاقی است، مثلاً اینکه اسم استاد ابتدا بیاید و بعد اسم دانشجو یا دانشجو در کلاس کنفرانس بدهد پذیرفته شده بود، یعنی اینها رویه است البته اینکه رویه وجود دارد حرفی نیست، اما اینکه ما چگونه به آن نگاه میکنیم اخلاقی است یا خیر؟ یک بحث دیگری است. این نکته مهمی است که باید به صورت جدی به آن توجه شود.
چشم اندازتان نسبت به جامعه دانشگاهی ایران در اینکه اخلاقیتر بشود چیست؟
اتفاقات خیلی خوبی در نظام دانشگاهی ما رخ داده است. اولاً ما یکسری زیرساختهای پایه فناوری نداشتیم دیگر اینکه نظام آموزشیمان در چند سال اخیر رشد عجیب و غریب و بی سابقه و به تعبیری قارچ گونهای داشته است، اما رویهها و فرایندهای ما برای اداره دانشگاه رویهها و فرایندهای سنتی بوده است، یعنی ما ویژگیهای یک دانشگاه مدرن را از لحاظ وسعت، تعداد وتنوع داریم اما رویهها و فرایندهای اداره آنها کاملا سنتی است. طبیعتاً وقتی اینها با هم همخوانی نداشته باشند فساد شکل میگیرد. دانشجو پایاننامه میخرد، یک استاد چگونه بفهمد که این پایاننامه کپی شده است؟ باید ابزار یا راهکاری وجود داشته باشد. خوشبختانه الان سامانه همانندجو وجود دارد که با همه نقاط قوت و ضعفی که دارد به اعضای هئیت علمی بسیار کمک میکند و درواقع جایی است برای محک پایاننامهها و مقالات. یا کمیتههای تخلفات دانشکده که تشکیل شده است، کدهای اخلاق شروع شده است که به مقالات کد اخلاقی داده میشود و... لذا چشمانداز بسیار روشنی را میبینم و طبیعتاً باید با شدت و حدت بیشتری حرکت کنیم و در امر پایهگذاری و رعایت اصول اخلاق در سطوح مختلف نباید تعارفی داشته باشیم. به نظرم فرایندی که شکل گرفته اگر با همین فرمان ادامه پیدا کند اتفاقات خیلی خوبی رخ خواهد داد.
اگر نکته خاصی درباره کتاب حاضر هست یا اینکه پروژه جدیدی در این باره دارید بفرمائید.
تاکیدم این است که ای کاش فرصتی فراهم شود که همه آن را بخوانند. اگر برای پژوهشکده این امکان وجود دارد که به صورت آنلاین و از طریق پایگاههای آنلاین به صورت متن پی دی اف فروخته شود و آن را بارگذاری کند و در اختیار علاقهمندان قرار دهد. فارغ از مسائل مالیاش پژوهشکده یک رسالت فرهنگی و اجتماعی را دنبال میکند. این اتفاق میتواند توسط این کتاب به خوبی رقم بخورد. پیشنهادم این است که این کتاب را حتماً برای دانشگاههای کشور معرفی کنید و برای آنها تخفیف خوبی بدهید که در اختیارشان قرار گیرد. اما با توجه به نقش اجتماعی- فرهنگی پژوهشکده میتواند کار بزرگی بکند. درباره آثار بعدیام با توجه به حوزه تخصصیام که سیاستگذاری در آموزش عالی است با همکاری یکی از همکاران در حال ترجمه اثری در حوزه سیاستگذاری در آموزش هستیم که امیدوارم بتوانیم آن را در بهار آینده تمام کنیم.
نظر شما