جناب فاضلی! شما کتاب زیاد میخوانید. اما بالاخره یکی از این آثار همیشه گل سرسبد میشوند؛ بهترین کتابی که سال 1398 خواندید چه بود و چرا توجهتان را جلب کرد؟
یکی از مهمترین و جذابترین کتابهایی که در سال 98 مطالعه کردم کتاب «سلطه و هنر مقاومت؛ روایتهای نهانی» نوشته «جیمز اسکات» بود که با ترجمه «افشین خاکباز» روانه بازار نشر شد. این کتاب البته دوسال پیش از آن یعنی سال 1396 از سوی نشر «مرکز» چاپ شد. نسخه لاتین آن نیز سال 1990 منتشر شده بود.
کتاب «سلطه و هنر مقاومت» اسکات از جهات گوناگون برای ما جذاب و خواندنی است. از آنجایی که نویسنده این کتاب انسانشناس است؛ به نوعی سبک نگارش، مفاهیم و دیدگاههایش برای من که رشته و دانش حرفهایام انسان شناسی است، آموزنده بود و به طور کلی خواندن این کتاب نوعی تمرین حرفهای برایم محسوب میشود. نکته دوم آنکه این کتاب، روایتی از امر سیاسی است که تا حدودی با موقعیتِ جامعه و سیاست در ایران نیز سازگاری دارد. به این معنا که من با چشمانداز اسکات این توانایی را پیدا کردم که برخی از مسالههای بنیادی جامعه و سیاست در ایران را بهتر بشناسم. مهمترین مساله «زیست دوگانه در ایران» است.
در رابطه با روایتهای نهانی که در این اثر به تفصیل بررسی شده و البته نسبت آن با جامعهای که ما در آن زندگی میکنیم توضیح دهید.
ببینید، دورهای که من در آن پرورش یافته و بزرگ شدم همواره برایم همراه با این احساس و تفکر بود که شهروندان ایرانی در موقعیتهای گوناگون از جمله خود من ناگزیر به استفاده از نقاب و ماسک بودیم. من این نقاب را به کمک مفهوم «روایتهای نهانی» که در این کتاب به آن اشاره شده برای خود توضیح دادم. مساله روایتهای نهانیِ جامعه ما مساله بنیادیِ مهمی است. شهروندان ما در نقشهای گوناگونی که ایفا میکنند؛ اعم از معلم، کارشناس، مدیر یا هر موقعیت و نقش دیگری از نوعی روایت نهانی یا «گفتمان پنهان» برخوردارند. روایت نهانی در مقابل روایت آشکار یا «نمایش عمومی» است. من این تجربه را داشتم که گروههای گوناگون را در فضاهای خودمانی و صمیمی دیدم، افرادی که دیدگاهها، حرفها و مسالههایی را طرح کردند که در موقعیتهای رسمی، درست نقطه مقابل آنها را بیان و دنبال میکردند.
این مساله یعنی وجود «روایتهای نهانی» و «نمایش عمومی» در جامعه ما به اندازهای رواج یافته که حتی روایتهای نهانی چندان هم نهانی نیستند، به این معنا که همه ما در روابط بین الاذهانی که داریم با این روایتها آشنا هستیم. نکته دیگر اینکه در سطح جهانی حتی در کشورهای توسعه یافته غربی و دموکراتیک نیز شکلهایی از روایت نهانی و نمایش عمومی وجود دارد. این کتاب به من کمک کرد تا به این دیدگاه برسم که «روابط قدرت» و «روابط سلطه» همه جا وجود دارد، اگرچه در کشورهای دموکراتیک محتوای روابط سلطه با کشورهای غیردموکراتیک و کمتر دموکراتیک تفاوتهای بارزی دارند.
از حیث نگارشی کتاب را چگونه یافتید؟
نثر و شیوه نگارش جیمز اسکات، فوق العاده جذاب، دقیق و دانشگاهی است. در فضای علوم اجتماعی و سیاسی ایران، کتابها اغلب به گونهای روایت و نگارش میشوند که خواننده برای خواندن این متنها باید نوعی سختی، رنج و اذیت و آزار را تحمل کند. سبک نگارش جیمز اسکات نه تنها اذیت و آزار نداشت که لذتبخش هم بود. به ویژه با ترجمه خواندنی «افشین خاکباز» که مترجم حرفهای و توانایی است. ترجمه او این امکان را به من به عنوان خواننده میداد که بدون دستانداز و سختی متن فارسی را بفهمم. ویژگی دیگری که خواندن این کتاب را برایم جذاب کرد «رویکرد میان رشتهای» تفکر حاکم بر کتاب و راهبردهایی است که اسکات برای خلق این «پژوهش میان رشتهای» انجام داده است.
در این اثر، مفاهیم علوم سیاسی با روش مطالعه تاریخی و استفاده از متنهای ادبی و حوزههای دیگر دانش به شیوهای معنادار و منطقی و جذاب تلفیق شدهاند. کار پژوهش میان رشتهای پل زدن و تلفیق کردن مفاهیم، روشها و رویکردها است. بنابراین از آنجایی که پژوهشهای میان رشتهای در ایران در حال گسترش است، این کتاب را میتوان «پژوهشِ میان رشته مساله محوری» دانست که به نحو موفقی از عهده این کار بر آمده است.
حال که به بحث به اینجا رسید و اشاره به نوع ورود ماهرانه جیمز اسکات به موضوع داشتید، اندکی در مورد او و پیشینه پژوهشیاش اشاره کنید.
جیمز اسکات، انسان شناس حوزه سیاسی است. در مدخل اسکات در ویکیپدیا، او به عنوان «انسانشناس سیاسی» معرفی شده است که در دانشگاههای متعدد ایالات متحده آمریکا تدریس کرده و اکنون به عنوان استاد برجسته فعال شناخته میشود. عمده فعالیت جیمز اسکات در دانشگاه ویسکانسین انجام شده است. برای فهم چگونگی جذابیت و ربط یا تناسب این کتاب با جامعه امروز ایران باید شخصیت فکری او را کمی بشناسیم. مهمترین ویژگی جیمز اسکات این است که نگاه میان رشتهای در فعالیتهای دانشگاهی خود دارد. اسکات به عنوان متخصص علوم سیاسی از روش «تحقیق کیفی» در کارهایش استفاده میکند، او مطالعات میدانی گسترده و طولانی در جنوب شرق آسیا به ویژه در میان روستاییان مالزی انجام داده است، اسکات در سال 1978 تا 1980 در یکی از روستاهای مالزی کار میکرد. او در میان روستاییان ویتنام نیز کار میدانی و مردمنگارانه انجام داده است.
اولین «کارمیدانی» اسکات با عنوان «اقتصاد اخلاقی روستاییان» در سال 1976 چاپ شد. در این کتاب او شیوههایی را روایت میکند که روستاییان مالزی در برابر قدرت، مقاومت میکردند. او در این کتاب نشان میدهد که روستاییان به روابط ارباب رعیتی که در آن اربابان و گروههای ثروتمند اخلاق حمایتگرانه دارند و از گروههای ضعیف تر حمایت کنند علاقهمندتر هستند. به همین دلیل او نام این الگو را «اقتصاد اخلاقی» گذاشت.
اسکات نشان میدهد که وقتی نوسازی و اصلاحات در جوامع روستایی انجام میشود این جوامع با ورود به «جامعه بازار» و جامعه سرمایه داری، در برابر تحولات ناشی از سرمایه دارانه شدن جامعه و اقتصاد شورش میکنند. این دیدگاه اسکات مورد توجه قرار گرفت و «ساموئل پاپکین» کتابی با عنوان «عقلانیت روستایی» نوشت و توضیح داد که برداشت اسکات درست نیست، چراکه اخلاق و روحیات روستاییان این طور نیست که اسکات توصیف میکند؛ بلکه آنها مثل شهرنشینان «کنشگران عقلی» هستند که تلاش میکنند مطابق قوانین بازار زندگی خود را سامان دهند.
آیا دیدگاه اسکات که در کتاب خود «اقتصاد اخلاقی روستاییان» مبنی بر استقبال روستاییان از مالکان و اربابان حامی رعیت مطرح کرد، دستخوش تغییر هم شد یا اینکه حتی با وجود نقطه نظرات مخالف، همچنان بر این دیدگاه پا بر جای ماند؟
در واقع اسکات در سال 1985 کتاب مشهور خود با عنوان «سلاحهای ضعیفان» را نوشت و در این کتاب دیدگاهش در مورد روستاییان را تغییر داد و نشان داد که چه طور گروههای فقیر و ضعیف در جامعه به اشکال مختلفی در برابر ثروتمندان، سلطه و صاحبان قدرت مقاومت میکنند. اسکات دیدگاهی که «آنتونیو گرامشی» با عنوان هژمونی مطرح کرده بود را به چالش می کشد. اسکات در واقع معتقد است این طور نیست که گروههای فرودست پذیرای ایدئولوژیها، ارزشها و دیدگاههایی باشند که گروههای مسلط حاکم تلاش می کنند که به گروههای فرودست تلقین کنند. این نگرش اسکات، زمینهای شد تا او در سال 1990، کتاب «سلطه هنر و مقاومت» را بنویسد.
جیمز اسکات در کتاب «سلطه و هنر مقاومت» دقیقا میخواهد چه نتیجهگیری از وضعیت جامعه و تقابل میان فرودستان و گروههای سلطه بگیرد؟
نخست آنکه اسکات را میتوان به عنوان متخصص «مطالعات مقاومت» دانست. او در کتاب «سلطه و هنر مقاومت» که به نوعی باید بگوییم در امتداد برنامه پژوهشی او برای شناخت روابط قدرت، شیوهها و راهبردهای مواجه گروههای فرودست یا گروههای تحت سلطه در برابر روابط سلطه است، تلاش میکند تا توضیح دهد که چگونه گروههای تحت سلطه از راهبردهای مقاومت استفاده می کنند. به اعتقاد او گروههای تحت سلطه سیاست مخصوص خودشان را دارند، چیزی که اسکات به آن «فراسیاست» میگوید. ایده اصلی اسکات آن است که گروههای تحت سلطه یا گروههای فرودست، از گفتمان یا روایتی برخوردار هستند که دراین گفتمان یا روایت، نقدهای خودشان را بیان میکنند، نقدهای شان به قدرت، به گروههای مسلط، به موقعیت خودشان، استثمار و ستمی را که به آنها روا داشته میشود.
اسکات برای این منظور ادعاهای مفهومی ارایه میکند که بسیار جالب هستند. او نشان میدهد که گروههای مسلط از نوعی «نمایش عمومی» (بنابر ترجمه افشین خاکباز) استفاده میکنند. اما در برابر این نمایش عمومی گروههای فرودست یا گروههای زیر سلطه، «روایتهای نهانی» را خلق میکنند. روایتهایی که به شیوههای پیچیده، پنهان، کاملا درونی و رایج درون گروههایی که زیر سلطه این مقاومت قرار گرفتند صورت میگیرد.
مراد اسکات از تعبیر روایتهای نهانی چیست؟
به اعتقاد او روایتهای نهانی، مقاومتهایی است که گروههای تحت سلطه در برابر اعمال سلطه انجام میدهند تا سلطه را تحملپذیر کنند. گاهی نیز این روند به سرنگونی هم میانجامد. سخن اسکات این است که گروههای مسلط (نیز) درون خودشان، روایت نهانی دارند.
بازنمایی اسکات از گروههای مسلط و گروههای زیر سلطه و روایتهای آشکار و پنهان این دو گروه در چه قالبی در این اثر مطرح شده است؟
ببینید در واقع مفهوم روایتهای آشکار و پنهان، روی صحنه و پشت صحنه مفهومهایی است که اسکات از «اروینگ گافمن» جامعه شناس کلاسیک شناخته شده آمریکایی از کتاب «نمود خود در زندگی روزمره»، گرفته است. گافمن توضیح داد که همه کنشهای اجتماعی انسان مانند صحنه تئاتر، دارای دو وجه خاص هستند. پشت صحنه و روی صحنه.
کنش انسانی بدون داشتن پشت صحنه نمیتواند روی صحنه ظاهر شود. نکته دوم شیوه نگارش اسکات در کتاب «سلطه و هنر مقاومت» است. نخست آنکه اسکات به عنوان آنتروپولوژیست با شیوه نگارش «مردمنگارانه» آشناست، این کتاب با شرح جزئیات پر شمار کنشها و معانی سلطه، در موقعیتهای مختلف، از روابط قدرت و شیوه زندگی «آشناییزدایی» میکند. یکی از دلایل جذابیت کتاب «سلطه و هنر مقاومت»، همین روایتگری و آشناییزدایی و سبک نگارشی این کتاب است. نکته دوم اینکه اسکات به عنوان دانشمند علوم سیاسی از تمام بایگانی دانش در علوم سیاسی استفاده میکند. چشمانداز علوم سیاسی در سراسر متن آشکار است و به شیوه دقیق و منسجمی، رویکرد خاص خودش به امر سیاسی را نشان میدهد.
نکته سوم درباره کتاب «سلطه و هنر مقاومت» آن است که اسکات، با اشرافی که به نظریه اجتماعی، علوم سیاسی، انسانشناسی و مطالعات فرهنگی دارد، روابط بینامتنی بسیار وسیعی را میان متنهای مختلف، دانشهای گوناگون و شیوههای مفصل بندی گفتمانها و مفاهیم اعمال و اجرا میکند.
ایدههای اصلی کتاب سلطه و هنر مقاومت چیست؟
اسکات پیشگفتار کتابش را با ارجاع به کتاب «سلاحهای ضعیفان» که سال 1985 چاپ کرده بود، شروع میکند و توضیح میدهد که کتاب «سلطه و هنر مقاومت» در امتداد آن تالیف است و اینکه در کتاب «سلاحهای ضعیفان» نیز تلاش میکرد تا روابط طبقاتی و «منطق موقعیتی» را آشناییزدایی کرده و بشناساند که در موقعیتهای قدرت و سلطه وجود دارد. اسکات مینویسد در روستاهای مالزی با این نکته آشنا شده که روابط قدرت و سلطه بر گفتوگوهای دهقانان تاثیر آشکار میگذاشته است. گفتوگوهایی که دهقانان داشتند هنگامی که با روابط قدرت رو به رو میشدند، چیزی که اسکات «روایتهای آشکار» مینامد؛ به این معنا که چه طور دهقانان درباره تمامی آیینها، جشنها و فعالیتهای رسمی اعم از فعالیتهایی که در مدرسه، رادیو، مطبوعات، سازمانهای دولتی انجام میشود تا فعالیتهایی که مالکان و اربابان انجام میدادند گفتوگو میکردند تا ایدئولوژی و منافع و قدرت و البته خودشان را تثبیت کنند.
از سوی دیگر پشت صحنه شرکت در این نوع آیین ها این بوده است که دهقانان، به مسخره کردن، ارزیابی کردن، بد و بیراه گفتن و به شیوههای مختلفی رمزگشایی از تمام کارهایی بپردازند که صاحبان قدرت میکردند و اینجاست که اسکات به این نتیجه میرسد که میتواند دو روی سکه روابط قدرت را از یکدیگر تشخیص دهد: یکی آن روی آشکار، یعنی جایی که «نمایشهای عمومی» است یا آن چیزی که به آن «نسخههای علنی» گفته می شود و یکی جایی که دهقانان و افراد تحت سلطه به شیوههای متفاوتی که اشاره کردم با شوخیها، ناسزاها و کارهایی از این نوع، به نقد عملکرد اربابان و صاحبان سلطه میپرداختند. اسکات مینویسد که اینجا متوجه شدم که ما با دو زندگی، دونسخه، دو روایت، دو گفتمان سر و کار داریم. او تلاش میکند تا نشان دهد که واکنشهایی که مردم در «موقعیت سلطه» انجام میدهند؛ چه آنجایی که این واکنشها در زبان و گفتمان ظاهر میشود و چه آنجایی که در کنشها و کردارهای متفاوت، آنها را با دقت تحت نظر قرار میدهد و روایتی از این «نسخه پنهانی» الگوهای مقاومت در زندگی روزمره را به دست میآورد.
کاری که اسکات میکند آنست که از مشاهده زندگی دهقانان، رویکردهای موجود به کل تاریخ اروپا، ایالات متحده بر اساس کتابهای تاریخی، رمانها، داستانها و دیدگاههای محققان درباره تاریخ قدرت، تلاش میکند تا از این سطح خُرد به سطح ساختارهای کلان پیوند زده و نشان دهد که چه طور ساخت قدرت، ترکیبی از نسخههای آشکار و پنهان است.
اسکات توضیح میدهد وقتی از «سلطه» صحبت میکند مقصودش همه اشکال سلطه اعم از بردهداری، نظام سرمایهداری، شیوههای ارباب و رعیتی و حتی در سطوح خُردتر مثل روابط پزشک و بیمار، روابط کارگر و کارفرما و شکلهای دیگری است که به هرحال سلطه اعمال میشود؛ سلطهای که هدف آن تصاحب دست رنج، کالاها و خدماتی است که افراد تحت سلطه آنها را خلق میکنند اما منافع نهایتا در جیب صاحبان سلطه میرود.
نکته کلیدی که اسکات تلاش میکند توضیح دهد آن است که وقتی به ظاهر امور نگاه میکنیم میبینیم که مردم تحت سلطه سر و صدایی نمیکنند، گویی آرام تسلیم شدهاند و گویی همه چیز بر وفق مراد حاکمان و گروههای مسلط است. اما اسکات، با مشاهدات و شواهد تاریخی که ارایه میکند نشان میدهد که نباید چنین گمان کنیم که کسانی که بر آنان قدرت داریم تسلیم ما شدهاند؛ نباید از رفتارهای ظاهری و علنی افراد این نتیجه را بگیریم که همه چیز خوب و آرام و مطابق میل صاحبان قدرت است. اسکات توضیح میدهد که همه گروههای فرودست و تحت سلطه از دردها، سختی ها، نگرانیها و فشارهایی که از سوی گروههای مسلط بر آنها وارد میشود روایت نهانی و گفتمان پنهانی را میسازند که به نوعی نقد قدرت حاکمان است اما در غیاب آنها.
ارزش کار جیمز اسکات در این اثر چیست و او تلاش میکند تا کدام وجه جامعه را بشناساند؟
ارزش واقعی کار او، همین نشان دادن «پیچیدگی» زندگی در موقعیتهای تحت سلطه است. به این معنا که میبینیم در تمام جوامعی که ساختارهای دموکراتیک ندارند مردم «زندگی دوگانه» دارند. اسکات مثالهای متعددی از کشورهای اروپای شرقی از جمله لهستان، روسیه، و دیگر کشورها نظیر چین و مالزی و ویتنام ارایه میکند. همچنین او از دوران بردهداری در آمریکا سخن میگوید. او نشان میدهد که چه طور بردهها، کاستهای فرودست در هندوستان، کشاورزان و دهقانان در مالزی و گروههای تحت سلطه در آمریکای لاتین، آفریقا و جوامع دیگر، همه کم و بیش «الگوی مقاومت» یا همان روایت نهانی را بر اساس الگویی نسبتا هم شکل دارند. اینکه در ظاهر تسلیم هستند و از امر و نهیها، ایدئولوژی رسمی، از دانش رسمی اطاعت میکنند، اما در پشت صحنه و در خانه، در حلقههای دوستی، در هرجایی که اندکی احساس امنیت و آزادی کنند، آن روایت نهانی خودشان را با جوکها، با ناسزاها و راهبردهای دیگر بروز میدهند.
اسکات توضیح میدهد که شایعات، صحبتهای درگوشی، داستانهای عامیانه، حالتهای چهره و از همه مهم تر «اشکال گوناگون کم کاری»، فریب دادن صاحبان کار، اشکال پیچیدهای از تخریب کردن، «پر هزینه کردن روابط قدرت» و شکلهای گوناگونی از «نافرمانی پنهان ایدئولوژیک»، علیه حاکمان و گروههای مسلط از سوی ضعیفان اعمال میشود و اسکات اسم آن را «الگوهای پنهان سازی نافرمانی» میگذارد.
اسکات توضیح میدهد که در مطالعات میدانی که در میان دهقانان و گروههای مختلف در مالزی و ویتنام دیده و همچنین از طریق مطالعه رمانها و کتابهای تاریخی متعدد به این نتیجه رسیده است که گروههای زیر سلطه داستانهای پیچیده و گستردهای در پس آن داستان رسمی و ظاهری و آن نمایش عمومی خلق میکنند. اسکات میگوید رفتار گروههای تحت سلطه در واقع، بیانگر این سخن «جورج الیوت» است که گفته بود «هیچ کاری بدون اندکی بازیگری میسر نیست». اسکات میگوید گروههای ضعیف «قواعد بازیگری»، «ریاکاری» و «دوگانه زیستن» را در نتیجه زندگی در موقعیت های تحت سلطه خوب فرا میگیرند. آنها مهارتهای لازم برای زندگی زیر سایه قدرت را یاد میگیرند و مهمترین مهارت آنها مدیریت احساسات شان است. این گروهها میآموزند که چه طور صراحت لهجه نداشته باشند، چه طور نقاب بر چهره بکشند و چه طور خود را از تهدیدهای خشونت بار گروههای مسلط در امان بدارند.
اسکات تلاش میکند تا به قول خودش «دیالکتیک تلبیس و تجسس» را که در روابط میان ضعفا و قدرتمندان حاکم است به خوبی بشناسد. او توضیح میدهد که گروههای تحت سلطه، نقابی بر چهره خود میکشند به ویژه وقتی که در حضور افراد صاحب سلطه هستند. یعنی کارگر مقابل کارفرما، یا مردم در جشنها و آیینهای ملی که حاکمان برگزار میکنند، آنها همواره با کشیدن نقابی بر چهره خودشان عملا نوعی سازگاری ظاهری را با سلطه انجام میدهند و ظاهرا انقیاد را تجربه میکنند. از دیدگاه صاحبان سلطه، حاکمان و کسانی که به هرحال قدرت را در اختیار دارند، این سازگاری، این نقاب به چهره زدن، پذیرفتنی است.
آنها البته آگاه هستند از اینکه مردم نقاب به چهره زدهاند و برایشان کفایت میکند، چون از نظر صاحبان سلط همین قدر که نظم برقرار شده و آنها در قدرت هستند کافی است، اما واقعیت آن است که اسکات توضیح میدهد که در این نقاب به چهره زدن نوعی «تجربه تحقیر شدن» و به تمکین درآوردن وجود دارد. به همین دلیل این تحقیر و تمکین کردن، در نهایت برای صاحبان سلطه گران میشود؛ چرا که گروههای زیر سلطه با روایتهای نهانی که میسازند، دسیسهها، شایعهپراکنیها، با لطیفهها، با کم کاری و دله دزدی و به طور کلی با اشکال گوناگون «به هم ریختن قواعد بازی»، کاری میکنند که سیستم با هزینه بالایی مواجه شود.
اسکات توضیح میدهد که البته سلطه شکلهای مختلفی دارد. در جوامعی که افراد صاحب سلطه ادعا میکنند که از برتری ذاتی برخوردارند، جایی که تصور میکنند از قدرتی ورای مردم مشروعیت خود را به دست میآورند، در این مواقع، نمایشهای پر هزینه، قوانین ممنوعیت آفرین، نمایشهای علنی کرنش و تمکین و ستایش فرودستان و میل به تلقین عادتهای تمکین، تولید و بازتولید سلسله مراتب، به کار بردن القاب و عناوین ستایش آمیز و تملق آمیز برای صاحبان قدرت، حاکمان و رهبران و راهبردهایی از این نوع، بسیار ضروری است و به کار میرود؛ چراکه در این نوع جوامع، سلطه به شیوه عریان اعمال میشود و صاحبان سلطه میدانند که نمیتوانند در ذهن و ضمیر و دل مردم جای داشته باشند. اما برای آنکه بتوانند این کمبود جایگاه خود را در زندگی و احساس مردم جبران کنند، نمایشهای عمومی پر سر و صدا و به کار بردن «سیاستهای فرهنگی نمایش و عرضه قدرت» را به طور روزانه برگزار میکنند.
اسکات توضیح میدهد که روایت نهانی که افراد تحت سلطه دارند برای گروههای مسط نیز وجود دارد. او میگوید در میان گروههای مسلط نیز درست است که نمایش بیرونی وجود دارد اما در پشت صحنه زندگی روزمره حاکمان در مهمانیهای شام، نشست و برخاستهای چند نفره، در کریدور نشستهای احزاب، در رفت و آمدهای خصوصی و خانوادگی، میان نمایندگان پارلمان و تمام موقعیتهای غیر رسمی دیگر، در این موارد نیز نیروهای مسلط زد و بندها و توطئه چینیهایی دارند. او برای مثال توضیح میدهد که خود نخبگان فرادست نیز در روایتهای نهانی شان شکلهای پیچیده از تجملات، امتیازات پنهانی، اختلاس کردن و ... انواع و اقسام روایتهای پنهای را دارند. در واقع اشکال نابه هنجاری و بی نظمیهای پنهان است که در میان فردستان و فرودستان وجود دارد. اسکات توضیح میدهد که دهقانان مالزیایی به شیوههای مختلفی به جای آنکه آشکارا علیه اربابان خود شورش کنند به شکار دامها و احشام ارباب میپرداختند، شخصیت ارباب را ترور میکردند، علیه آنها انواع شایعات را میساختند از فساد اخلاقی، دزدیها، ناتوانیها گرفته تا ناتوانی در انجام و ظایف و عملا دهقانان تا جایی که امکان داشت در دنیای خودشان به اربابان لطمه میزدند.
او میگوید از آنجایی که تمام این فعالیتها و شیوههایی که در روایت نهانی وجود دارد آزاردهنده بوده و تحقیر به حساب میآید و افراد احساس میکنند که به اجبار به کاری وادار شدهاند و از سوی دیگر از آنجایی که به هر حال حق حاکمان نمیدانند که چنین با آنها رفتار کنند در نتیجه همواره حس انتقام گرفتن و کینه عمیق نسبت به رهبران در دل گروههای فرودست وجود دارد.
گروه مقابل گروه فرودست یا همان گروههای مسلط در این بین چه رویکردی اتخاذ می کنند؟
مهمترین ابزاری که گروههای مسلط برای تداوم سلطه خود دارند ایجاد رعب و ترس و وحشت است. به همین دلیل از روشهای مختلف زندانی کردن، تجسس در زندگی خصوصی افراد، بدنام کردن افرادی که با آنها مشکل دارند، محروم کردن افرادی که تن به سلطه نمی دهند، استفاده میکنند. اسکات توضیح میدهد که این ترسها اگرچه اعمال میشود و افراد به هرحال از اینکه هتک حرمت شوند، ضرب و شتم بشوند یا اموال و داراییهاشان از آنها گرفته شود هراس دارند، اما به همان اندازه که این ترسها در دل اشخاص نشانده میشود به همان اندازه حس تنفر و انتقام در آنها رشد میکند و از آنجا که نمیتوانند در واقعیت انتقام بگیرند طبیعتا رفتارهای بسیار پیچیده و فرمهای فرهنگی و اجتماعی پیچیدهای از مقاومت به وجود میآید.
اسکات توضیح میدهد که مساله فقط برای گروههای فرودست این نیست که به منابع مادی، پول و نیازها و مایحتاج خود دسترسی پیدا کنند. مساله مهمتر چیزی است که او به آن «مساله کرامت و خودفرمانی» میگوید. این موضوع یعنی «کرامت انسانی و خودفرمانی» را اسکات در میان دهقانان مالزی و گروههای فرودست متعدد نشان میدهد.
اسکات نشان میدهد که صحنه زندگی و روابط قدرت مثل صحنه نمایش است. به همین دلیل اسم آن را «تئاتر قدرت» میگذارد که از هر دو طرف یعنی گروههای تحت سلطه و گروه قدرت اجرا میشود. او میگوید در تئاتر قدرت، احساسات نقش کلیدی دارد و گروههای مسلط تلاش میکنند که جو پر شور و با احساسی ایجاد کنند تا نظام سلطه مستقر بتواند تداوم پیدا کند و به اشکال مختلفی در واقع سعی میکند که احساسات مردم را کنترل کند، سعی میکند که انگیزههایی در مردم ایجاد کند و مردم را وادار به «تملق و چاپلوسی» کند و وادار کند که «نقاب دوگانه» خود را نگه دارند؛ چراکه در این ساختارها، دوگانگی، خود راهبردی برای تداوم حیات نظام سلطه است. اسکات اشاره میکند که در میان گروههای فرودست، خشم و عصبانیت از رایج ترین احساساتی است که وجود دارد. او علت را این گونه توضیح میدهد که خشم و عصبانیت فرودست ناشی از «اجبار آنها به حفظ رفتار عمومی برخاسته از تمکین، چاپلوسی و رفتارهایی است که برایشان تحقیر آمیز است».
او میگوید رهبران جوامع دارای ساختار غیر دموکراتیک افراد را وادار میکنند که آنان را با القاب و عناوین والا خطاب کنند. در این ساختار، «تملق» نمره بالایی میگیرد و هر نوع نقد کردن، عیب جویی کردن و حتی گله کردن با عناوینی مثل مخالفت، دشمنی، تمرد از قانون با مجازاتهای سنگینی رو به رو میشود.
اسکات واکنشهای گروههای فرودست را در چند بخش توضح میدهد. یکی از آنها «پنهان سازی» است؛ اینکه چه طور گروههای فرودست آن کارهای خودشان، آن روایتهای نهانی خودشان را میسازند؛ و از همه مهمتر «کم کاریها» و «اختلال ایجاد کردن در عملکرد سیستم» که از سوی آنها پنهان میشود. اسکات استراتژی دوم آنها را «تلطیف و بدنامی» میگذارد. نکته مهم در مورد «استراتژی تلطیف» آن است که در حالی که گروه های فروست، کارکنان سیستم را تخریب کردند و به وظایف خودشان عمل نکردند، اما هنگام گزارش به رئیس، خان و مالک به گونه ای رفتار می کنند گویی همه چیز خوب پیش میرود.
نظر شما