عبدالرحمان بدوی (درگذشته در سال ۲۰۰۲) یکی از مهمترین استادان فلسفه اسلامی و از سرشناسترین متفکران معاصر مصر بود که تالیفات پرشماری از خود برجای گذاشت که از میان آنها تصحیحات و همچنین کار فکریاش بر آثار و اندیشههای فارابی و ابنسینا در سطح جهان مشهور است. مجموعه عظیم «شفا»ی ابن سینا با تصحیح او در مصر منتشر شد و نسخههای آن به ایران نیز رسید و تا به امروز نیز در کتابخانههای مهم کشور تصحیح بدوی از این گنجینه مهم وجود دارد و مورد استفاده پژوهشگران و اندیشمندان است.
از این متفکر پیشتر کتابهایی چون «رابعه عدویه: شهید عشق الهی»، «فیلسوفان جهان اسلام: شرق و غرب»، «تاریخ اندیشههای کلامی در اسلام» و چند کتاب دیگر به فارسی ترجمه شده بودند، اما برخی از کتابهای تأثیرگذار او نیز تاکنون رنگ ترجمه فارسی را به خود ندیدهاند.
«در باب تاریخ الحاد در اسلام» درباره سه ملحد (معنای ملحد در ادامه این گزارش خواهد آمد) تاثیرگذار در تمدن اسلامی است: ابن مقفع، ابن راوندی و زکریای رازی. ابومحمد عبدالله ابن مقفع با نام اصلی روزبه پور دادویه معروف به اِبْنِ مُقَفَّع، مترجم ایرانی آثار پهلوی به عربی بود. مشهورترین اثر او ترجمه «کلیله و دمنه» است که در «باب برزویه طبیب» اندیشههای خود را نیز وارد کرد. او ساکن بصره بود و درباره او نوشتهاند که عقاید الحادی خود را پنهان نمیکرد. همچنین در منابع تاریخی نوشتهاند که او در ظاهر اسلام را مراعات میکرد و در باطن مانوی بود. نگاه او نسبت به اسلام را یک نگاه سلبی دانستهاند. او به طرز فجیعی در ۱۰۴ قمری در بغداد به قتل رسید.
ابن راوندی نیز ابتدا یک متفکر معتزلی بود که بعدها به دلیل طرد شدنش از جماعت معتزلی به الحاد گرایش پیدا کرد. او یکی از مهمترین چهرههای الحادی در قرن سوم است که تاکنون ناشناس مانده بود. کتاب معروف او «فضیحة المعتزله» نام دارد که در رد و طعن کتاب «فضیلة المعتزله» جاحظ است. نگاه انتقادی او به معتزله در این کتاب به عقاید شیعه نزدیک است. کتاب «زمرد» او که عقاید الحادیاش را در آن شرح کرده سالم به این عصر رسید. همچنین کتابی الحادی به نام «دامغ» دارد. زکریای رازی نیز از جمله دانشمندان مشهور تاریخ تمدن اسلامی است که چهره فلسفیاش چندان در میان مردم شناخته شده نیست. الحاد او البته سویه فلسفی داشته و صرفا نقد نظریه نبوت است. البته گروهی از پژوهشگران امروزی اعتقاد دارند که این برچسب را داعیان اسماعیلی به زکریا وارد کردهاند و او نقد نبوت نیست.
لازم به توضیح است که جملگی سرفصلهای کتاب به قلم بدوی نیست. فی المثل فصل «ابن راوندی» از این کتاب به قلم پل کراس است که بدوی آن را برای کتاب خود ترجمه و شرح کرده است. کراس درگذشته در سال ۱۹۴۴، شرقشناس اهل جمهوری چک که سالها در مصر اقامت داشت، تصحیح او و ماسینیون از «اخبار الحلاج» در ایران مشهور است. همچنین کتاب «مجموعه برگزیده رسائل جابر بن حیان» او نیز به فارسی منتشر شده است.
چرا نوشتن درباره ملحدان، مهم و در عین حال سخت است؟
به قول معین کاظمیفر مترجم کتاب، واژه «الحاد» از جمله مفاهیمی است که دلالت و شمول معنایی آن در طول تاریخ تغییر یافته و امروزه معنایی متفاوت با معنایی که گذشتگان از آن اراده میکردند به کار میرود. الحاد در معنای نخستش در زبان عربی مترادف با انحراف است و ملحد در این معنا به کسی اطلاق میشود که از یک راه یا آیین منحرف شده است. با این اوصاف اما الحاد رفته رفته در ادبیات اسلامی معنایی ثانوی پیدا کرد و بدل به یک اصطلاح شد. الحاد در این معنای اصطلاحی به معنای انکار ادیان به طور عام و یا انکار اسلام به طور خاص به کار رفت. الحاد در معنای امروزی آن نیز فراتر از انکار ادیان است و به معنای انکار خداوند به کار میرود، چیزی که در تاریخ تمدن اسلامی نمونه چندانی نداشته است. در این کتاب نیز منظور بدوی از الحاد به هیچ عنوان منکران وجود خدا نیست.
در سالهای ابتدایی تمدن اسلامی، به هر اندیشه مخالفی عنوان الحاد اطلاق میشد. بنابراین بسیاری از متفکران که نظام فکریشان با اندیشه رسمی عربی (فی المثل با تفکر اموی یا عباسی) مخالفت یا منافات داشت، با برچسب ملحد رانده شدند. به همین دلیل نیز نهضت شعوبیان که با ایرانیان و اندیشه ایرانی پیوند داشت، برچسب ملحد و زندیق خوردند. همچنین در همان دوران تفکر مانوی، نیز رواج داشت و هرچند که مانویها منکر خدا و نبوت نبودند (به هر حال در نظر آنان مانی یک پیغمبر بود) اما به همه آنها ملحد و زندیق اطلاق میشد. بنابراین پژوهش در تاریخ الحاد، میتواند راه را برای شناخت بسیاری از متفکران برجسته در دورههای اموی و عباسی باز کند.
اما چرا نوشتن درباره ملحدان سخت است؟ نخست اینکه متون و نوشتارهای آنها معمولا در طول تاریخ از بین رفته است و چیزی جز قطعات پراکنده در کتابهای مختلف ردیه، از آنها باقی نمانده است و البته برخی از این متون نیز در زمان پژوهش عبدالرحمان بدوی به صورت نسخه خطی بوده و چاپ نشده بودند مانند الاحتجاج طبرسی.
البته در این متون ردیه و حتی در سنت ردیه نویسی در جهان اسلام معمولا آرا و عقاید به درستی منتقل نمیشد، بنابراین اعتبار چندانی نمیتوان بر صحت آرا ملحدان و زندیقان درج در این کتابها، اطمینان داشت. معمولا ردیه نویسها برای اینکه تاثیر بیشتری روی مخاطبان خود بگذارند و پاسخشان به عقاید به زعم خود الحادی سفت و سخت باشد، این عقاید را بنا به تفکر خود تغییر میدادند.
زندیقان نخستین
در دوره عباسی بویژه در زمان خلافت مهدی حملات شدیدی به زندقه آغاز شد. او به عبدالجبار محتسب دستور داد تا همه زندیقان در سرزمینهای اسلامی را دستگیر کنند. ابوالفرج اصفهانی نویسنده «الاغانی» به عبدالجبار لقب «صاحب الزنادقه» را داده است. بر اثر همین دستور دادگاه تفتیش عقاید بزرگی راهاندازی شد و لقب ابوالفرج به عبدالجبار نشان دهنده سختگیری بسیار او دارد. در این دادگاه از زندیقان خواسته میشد که آب دهان بر تصویر مانی پیامبر بیندازند و اگر از این کار امتناع میکردند، به قتل میرسیدند. این نشان میدهد که زندقه نخستین معتقدان به آیین مانی را شامل میشد که ابن مقفع از چهرههای شاخص آنان است.
بدوی زندیقان پیشرو را به سه گروه تقسیم کرده است: نخست گروهی که صاحب الفهرست آنان را «پیشوایان مانویه در اسلام» نامیده است. دو دیگر «متکلمان» و سه دیگر «ادیبان: نویسندگان و شاعران». زندیقان از نظر انگیزه گرایش به زندقه نیز به سه دسته تقسیم شدهاند: نخست زندیقانی که واقعا به اصول عقاید مانوی ایمان صادقِ برخاسته از تمایلات دینی داشتند. این افراد حقیقتا در باور خود صادق بودند و در دین خود اخلاص داشتند.
دسته دوم زندیقانی که به مانویت به چشم میراث قومی مینگریستند. آنان زندقه را میراثی میدانستند که از پدرانشان به آنان رسیده بود بنابراین باید آن را پاس میداشتند. گرایش مانوی آنان نه به سبب نفس مانویت بود و نه به این دلیل که آن را شایسته ایمان میدانستند، بلکه انگیزه التزامشان به زندقه صرفا ارضای برتری جوییِ قومی و اشباع میل شعوبی بود. این افراد زندقه را موضوعی برای تفاخر میدانستند و به همین دلیل همه افراد این دسته از موالیان ایرانی بودند.
دسته سوم زندیقان شکاکی بودند که به زندقه به مثابه نوعی تفنن فکری مینگریستند. شکاکان همواره به چنین پناهگاههایی نیاز دارند تا از ورای آن عقاید رایج را به چالش بکشند و مجالی برای نزاعهای فکری فراهم آورند و این میان به یاری اندیشه کم طرفدارتر درآیند و آن را در برابر اندیشه مسلط تقویت کنند.
اما بدوی زندیقان نخستین را اینگونه معرفی کرده است: «بر اساس مجموعه اطلاعاتی که از منابع به دست میآید برجسته ترین چهرهها در بین زندیقان نخستین عبارت بودند از این چهار نفر: «ابوعلی سعید، ابوعلی رجا، ابویحیی و یزدانبخت.» در بین متکلمان زندیق نیز چند چهره از سایرین شناخته شدهتر هستند. سه نفر از آنها یعنی «ابوشاکر»، «ابن طالوت» و «نعمان» از استادان ابن راوندی بودند. صالح بن قدوس نیز یکی از افرادی است که نامش دربین زنادقه نخستین مطرح شده است.»
بدوی همچنین به «عبدالکریم بن ابی العوجا» متکلم و زندیق مشهور نیز اشاره میکند. ابن ابی العوجا زندیق مشهور عصر حضرت امام جعفر صادق (ع) است و جالب اینجاست که او همیشه این اجازه را داشت که به محضر حضرت راه یابد و با ایشان به مباحثه و گفتوگو بپردازد.
از میان شاعران و نویسندگان زندیق نیز بدوی به بشار بن بُرد اشاره میکند که شاعر برجستهای بود و تمایلات شعوبی داشت. او همچنین طبعی پوچگرا داشت و به همین دلیل نیز همه مسائل را به استهزا میگرفت. حمّاد عَجرَد، ابان بن عبدالحمید لاحقی (که زبان فارسی را نیز به خوبی میدانست) و ابونواس نیز از دیگر شخصیتهای برجسته این گروه هستند. بدوی اشاره خوبی دارد به اشتراکات شخصیتی این ادیبان در تحقیر عرب و پوچ انگاری که شعوبی بودن آنها را مشخص میکند.
تاریخ تطور و تحول مفهوم الحاد
بدوی در این کتاب به خوبی تبیین میکند که چگونه الحاد در اسلام تحت تاثیر عوامل غیرفکری آغاز، اما بعدها سهم اندیشگانی در آن بیشتر شد. نویسنده بحث مفصلی کرده که شخصیتهایی ماند بشار بن برد به سبب علایق نژادی و تعصب در دین پدران از جمله دین زرتشتی و دوگانه پرستی و مانویت به الحاد روی آوردند. گروه دیگر شاعران صرفا برای رها شدن از قید و بند تکالیف دینی و به منظور برخورداری از زندگی آزاد و آسان و بی قید به الحاد روی آوردند. بی آنکه الحادشان لزوما متاثر از شکِ فکری مشخصی باشد. در میان زندیقان نخستین اما ابن مقفع استثنا بود که در آرای الحادیش سویههای عقلانی بارزی وجود داشت. سهم اندیشگانی در روی آوردن مسلمانان به الحاد در ابن راوندی به اوج خود رسید.
انتخاب ابن مقفع، ابن راوندی و زکریای رازی به عنوان سه چهره برجسته اندیشههای متفاوت در این کتاب، با هوشمندی هرچه تمامتر صورت گرفته است. نویسنده این سه متفکر را که به ترتیب سرنمون جریانهای الحادی در قرون دوم، سوم و چهارم هستند، در نظر گرفته و درباره مساله الحاد نزد آنان بحث میکند.
بدوی با شرح نظام فکری ابن مقفع، ابن راوندی و زکریای رازی، ریشه و سمت و سوی نظریهای الحادی آنها را مشخص میکند و در نهایت نتیجه میگیرد که الحاد ابن مقفع جنبههای مانوی داشته و الحاد ابن راوندی واکنشی عاطفیاش به جهت طرد شدن از جامعه معتزلی بود، اما الحاد نزد زکریای رازی تحول پیدا کرده و تبدیل به دستگاه فکری مستقلی در رد ادیان میشود.
اما نظریه مهم عبدالرحمان بدوی در بحث پیرامون عقاید الحادی در این است که او ثابت میکند که علیرغم باور عموم، ملحدان در جامعه اسلامی موجب غنای اندیشههای دینی شدهاند. به عنوان مثال نظریه اعجاز قرآن در کلام اسلامی زمانی پدید آمد که شبهاتی از سوی ملحدان درباره قرآن مطرح شد. همچنین نظریه نبوت در کلام اسلامی نیز زمانی ابداع شد که ملحدانی پیدا شده و حاجت بشر به انبیا را مورد پرسش قرار دادند. در واقع واکنش متدینها به آرا ملحدان باعث غنای اندیشه دینی شده است. ملحدان (البته نه به معنای انکار کنندگان حضرت حق) با نظریهها و پرسشهای خود باعث شدند تا متکلمان و فلاسفه مسلمان به یک دستگاه دقیق حکمی در اثبات عقلانی اصول عقاید اسلامی برسند.
نظر شما