طنز ماجرا آن هم در یک داستان به ظاهر حادثهای خوب و بهجاست و علاوه بر تعلیق مناسب، لبخند و گاه گاه قهقههای را برای مخاطب به همراه میآورد.
ماجرا از آن جا آغاز میشود که یکی از شخصیتهای نوجوان داستان «پارادیس» تقاضای کمک میکند. او از پیدا شدن هیولاهایی خبر میدهد و به دنبال جنگجوهایی است تا او را در این راه دشوار یاری دهند. معلوم است که چند نوجوان از جمله «بنجامین» در کنار او قرار میگیرند تا به جنگ هیولا بروند اما نکته روانشناختی کار در این است که پیری خردمند و یا همان پدربزرگ اسطورهای در کنار آنهاست. البته پیرمرد داستان از لحاظ هیجان و کنجکاوی دست کمی از شخصیتهای نوجوان ندارد ولی همین گذاشتن ترکیب سنی نوجوان و کهنسال در کنار همدیگر از نکتههای جذاب و در عین حال آموزشی داستان است.
نکته مهم داستان این است که گروه همسالان یعنی چند نوجوان باید مشکل بزرگی را حل کنند. هر چه داستان به پیش میرود آنها متوجه ضعفها و قوتهایشان میشوند و سعی میکنند با تضعیف و تقویت آنها در مبارزه دشوارشان با شکست مواجه نشوند. آنها کم کم شناخت عمیقتری از گروه همسالان پیدا میکنند و از نقطه قوتهای همدیگر به خوبی استفاده میکنند. هیولاهای کتاب شاید به درونیات ما انسانها نیز نیم نگاهی دارد.
جادو به شکل خارقالعادهای در کار حضور دارد و همینطور ابزارهای جادویی برای مبارزه اما همه اینها مشروط به عقل و درایتی دارد که بتوان به موقع از آن استفاده کرد. ابزارهای جادویی مانند دستکش و زره و ...در این کتاب طبق قواعدی عمل میکنند که شخصیتها بتوانند با هوش و فراست رازهای استفاده از آن را کشف کنند و در مواقع لزوم بکار گیرند.
این کتاب از سری کتابهایی است با عنوان «بنجامین غول کش» که نشر هوپا آن را چاپ کرده است و سحر حدیقه با نثری روان و لحنی کودکانه آن را ترجمه کرده است و نوید حضور مترجمی دقیق و نکته بین را برای ادبیات کودک ایران میدهد.
نظر شما