ابراهیم حسنبیگی نویسنده رمان «محمد (ص)»از روزهای قرنطینه اجباری در خانه میگوید، از نایی که دیگر برای نوشتن نمانده، از سریال «پایتخت» و اینکه روح و روانش خانهنشینی را برنمیتابد.
کرونا بهار ناخوشایندی را رقم زد
* سال ۹۹ را چگونه آغاز کردید و چه برنامههایی مدنظر دارید؟
حسنبیگی: سال جدید، شروع خوبی نداشت. همانطور که سال قبل نیز پایانش خوش نبود. هر دو با «کرونا» شروع شد. با ویروسی که دیده نمیشود، اما دیدنی است و دیدنیهای پنهان زیادی را به رخ ما کشیده است. البته برای دیدن این دیدنیها باید چشم بصیرت داشت که بعید میدانم اغلب ما داشته باشیم!
ترس و اضطراب و مختل شدن چرخه زندگی، بهار ناخوشایندی رقم زد. اگر بپذیریم سالی که نکوست از بهارش پیداست، پس سال بدی در انتظار ماست. در سال جدید هنوز برنامه خاصی تدارک ندیدهام. فعلا نگران اوضاع پیش آمده هستم و نگرانتر نسبت به اوضاعی که پس از کرونا خواهیم داشت.
روح و روانم خانهنشینی را بر نمیتابد
* برای عبور از کرونا چه مواردی را رعایت میکنید؟
حسنبیگی: ماندن در خانه تنها برنامهای است که ذهن همه ما را به خودش مشغول کرده است. بسیاری مثل من دوست دارند در خانه بمانند تا کرونا راهش را بگیرد و گورش را گم کند. اما این در خانه نشستن، ساده و راحت نیست. دغدغههای خاص خودش را دارد و بیشترینش هم دغدغه درآمد و خرج زندگی است. به خصوص برای اکثریت مردمی که بدون کرونا هم دغدغهمند روزی خود بودند.
من هم مثل سایر مردم سعی میکنم با رعایت آنچه دولت میگوید، این دوران سخت و تلخ را سپری کنم، اما روح و روانم خانهنشینی را بر نمیتابد. در همین جا که نشستهام، سرک میکشم به خانوادههای چند هزار نفری که مُردند و به ما مردگی نیاموختند. همیشه فکر میکنیم مرگ برای همسایه است نه ما. مثل همه مرغهای همسایه که پیش از این غاز شدهاند. در خانه نشستهام و به هزاران خانوادهای فکر میکنم که بیش از کرونا ویروس، فقر و ناداری آنها را مبتلا کرده بود و حالا با کرونا صدای خرد شدن استخوانهایشان کسی را نگران و آشفتهحال نمیکند.
هر چه آرزوهایمان بزرگتر باشد امیدهایمان بزرگتر خواهد بود
* چه افق و برنامهای در ذهن دارید که هنوز محقق نشده است؟ چه آرزوی بزرگی دارید؟
حسنبیگی: داشتن آرزو، امید میآورد. هر چه آرزوهایمان بزرگتر باشد، امیدهایمان بزرگتر خواهد بود و به همان نسبت پوشالیتر. در جامعه کنونی ما که فاصله طبقاتی و فرهنگی و مدیریت افسار گسیخته و هزار فامیلی بیداد میکند، امید به آیندهای درخشانتر، خیالیتر از داستانهای تخیلی است که نویسندگان ما مینویسند. روزهایی در گذشته، امیدوار بودیم و آرزو داشتیم شاهکار ادبیمان را خلق کنیم؛ اما این سالها و این روزها دعا میکنیم فردایمان از این که هست بدتر نشود. هر چند نشانهای برای بهتر شدن هم دیده نمیشود.
در قرنطینهای بدطینت هستیم که سلامتی مردمان کل جهان را به مخاطره انداخته/ نای نوشتن نمانده
* هنوز و همچنان در خانه هستید؟
حسنبیگی: بله. هنوز هم در خانه هستیم. در قرنطینهای بدطینت که سلامتی مردمان کل جهان را به مخاطره انداخته است، قطعا این ایام فرصت مطالعه است و اندیشیدن. فرصت در کنار خانواده بودن. فرصتی برای نوشتن. اما در عصرگاه نمناک کهنگی و ماندگی، نای نوشتنمان نمانده است.
از هدیهای که اشتباه آمد تا رمانهایی که نیمه رها کردم
* از کتابهایی که در ایام تعطیلات مطالعه کردید، برایمان بگویید.
حسنبیگی: کتابهای خوبی در این ایام خواندم. اولین کتابی که خواندم «دو سال با بومیان کیش» نوشته رجبعلی مختارپور بود که کاری است پژوهشی و ارزشمند درباره تاریخ و فرهنگ جزیره کیش. کتاب «تاریخ ایران» را نشر ققنوس به اشتباه برایم هدیه کرد که خواندمش. کاری از دانشگاه اکسفورد درباره ایران. کتاب «روایت روزگار» نگاهی به کارنامه محمود دولتآبادی و چند رمان را هم نیم خوانده رها کردم.
سریال «پایتخت» را هم دیدم. خوشم آمد که عدهای با سرمایهای احتمالا گزاف، فهم و شعور ما را به سخره میگیرند. سریالی بدون داستان و قصه. سریالی کک مکی و به قولی آبکی؛ آخرش هم ابتر ماند و ناتمام، تمام شد.
نظرات