ابوالفضل طریقهدار ویراستار و نویسنده بیان کرد؛
در نگاه بابایی هیچ چیز بهاندازه آزادگی و اندیشهورزی برجسته نبود
ابوالفضل طریقهدار نویسنده و استاد ویراستاری در یادداشتی به بیان ویژگیهای منحصربهفرد زندهیاد رضا بابایی پرداخت و مهمترین وجه شخصیتی او را آزادگی و اندیشهورزی برشمرد.
آزادگی:
وی به هیچ رو، حاضر نبود آزادگی را به پای نام و نام و ارباب قدرت و ثروت و تعلقات دنیوی قربانی کند. آزادگی، دین او بود. پس زدنِ سمتهای پرزرق و برق و نپذیرفتنِ مبالغ سنگین برای نوشتن و یا سخن گفتن در عرصههایی که با آرمانهای او همخوانی نداشت، دلیلِ روشنی بر «آزادگی» او بود. هرکدام از آن پیشنهادها میتوانست رنجِ امرار معاش را از دوش او بردارد و زندگیاش را رونق بیشتری ببخشد، ولی به آسانی نپذیرفت.
سعدی در گلستان از آزادگیِ «سرو» این حکایت را آورده است: از حکیمی پرسیدند: چرا از میان درختان، «سرو» را آزاده خطاب میکنند؟ گفت: هر کدام از آن درختان در وقت و زمان معینی سبز میشوند، اما «سرو» همیشه سبز است و این، صفتِ آزادگان است که سردی و گرمی روزگار، در منش و رفتار آنان تأثیری ندارد.
درخت اندیشه و ذوقِ وی، میوههای آبدار و خوشگوار گوناگونی دارد، اما از ثمرات دنیا جز به اندازۀ عزت و آبرو برنچیده است؛ به قول سعدی در همان حکایت گلستان: به سرو گفت کسی میوهای نمیآری / جواب داد که آزادگان تهی دستاند.
باباییِ ما با همین دلیری و آزادگی و بی طمعی، صیقلِ آینه دلها و باعث خرمی و شادابیِ اهلِ اندیشه و قلم بود؛ به قول صائب تبریزی: صیقلِ آیینهی دلهاست، دست بی طمع / سرو از آزادگی، باغ و بهارِ مردم اســت
وفاداریِ قاطع او به آیینِ آزادگی، باعث شده بود تا گسترهی تواناییهای خود را دریابد و در همه ساحتهای آیین و عرف، شجاعانه غور کند.
حقیقت جویی:
رضا بابایی با روحی جستوجوگر، تشنه حقیقت بود. او پیوسته میخواند و میاندیشید و مینوشت تا روح حقیقتجوی خود را سیراب کند. مُدام در درون خود، سیر و سلوک داشت، با خود گفتوگو میکرد و یافتههایش را به محاسبه میکشید و در پذیرفتن حقیقت، به دنبال «دلیل» بود. وی مصداقِ «نَحنُ أبناء الدّلیل نمیلُ حیثُ یمیل» بود، از همین رو به «عقلانیت دینی» پای بند بود. وی همیشه میکوشید به فهمی از متون دینی دست یابد که مهم ترین ویژگی آن، سازوارگی با «عقل» و همخوانی با روح و اهداف ادیان بزرگ الهی و اندیشهی ناب بشری است.
بابایی در مسیر «حقیقت جویی»، دیدگاه «حیرت» و «مدارا» را که متعلق به گفتمانهای عرفانی است میپسندید و مینویسد: «حقیقت، آشکار و برای همه قابل مشاهده است، بلکه جز حق و حقیقت، چیزی مشهود و موجود نیست، اما هر یک از ما درجه و مرتبهای از حقیقت را درک میکنیم. بنابراین هیچ کس نباید گمان کند که همه حقیقت، نزد اوست. بر این پایه، هر جریان فکری، گوشهای از جمال حقیقت را دیده و مست آن شده است. مستانِ هیچ میخانهای نباید کلنگ به دست گیرند و دیگر میکدههای شهر را به جرم میخوارگی و مستی ویران کنند. نظریه عرفانی «حیرت» ظاهراً در عمل به «مدارا» میانجامد و برای تحمل همدیگر، مبنای قابل توجهی است.»
دینداری:
عشق به قرآن، نهج البلاغه و علاقه عمیق به سیره رسول خدا و دیگر پیشوایان معصوم در گفتار و نوشتار، رضا بابایی، موج میزند. همه کسانی که او را از نزدیک دیده بودند، خوب میدانند که قرآن و مثنوی و دیوان حافظ، کتابهای بالینیاش بودند. اما روشن است که وی، دینِ معیشت اندیش را به هیچ رو نمیپسندید و دائماً جمود و تعصب را نقد میکرد. او «اخلاق» را زیباترین جنبه دین داری میدانست و خود بدانها پایبند بود.
در نزد او «ایمان یعنی عقیده به خدا، معاد و پیامبران؛ اخلاق یعنی درست کاری و خنده رویی؛ شعائر دینی، از نماز و روزه و حج فراتر نمیرود؛ دین داری یعنی معنویتگرایی و گاهی مناجات با خدا و خلوت کردن با او»
وی خدای عارفان را برتر از خدای فقیهان، فیلسوفان و متکلمان میدانست و معتقد بود: «اثبات خدا از راه غایت مندی هستی- که پیشنهاد عارفان است- برای بسیاری (از جمله من) آسانتر است تا از طریق براهین فلسفی که گاهی از لای درزشان، درخت چنار میروید»
بابایی، دین را برای همگان ضروری میدانست و بر قدرت شگرف آن در معنابخشی به رنجها، اذعان میکرد: «دین به هیچ یک از رنجهای ازلی و ابدی انسان پایان نمیدهد، اما قدرت شگرفی در معنابخشی به آنها دارد».
سادگی:
سادگی در رفتار، اندیشه، هنر و همه عرصههای زندگی استاد رضا بابایی دیده میشد. او عاشقِ سادگی بود و دین و مظاهر آن را با صبغه سادگی دوست داشت. او «کعبه» را که میعادگاه همه مومنان و خداپرستان است، با همین سادگیاش دوست داشت و آن را چنین توصیف میکند: «همهی جمال و شکوه رؤیاییِ کعبه در سادگی آن است. هزار بار باید خدا را شکر کرد که دست تزیینگر بشر از آن کوتاه است و این سرای ساده را به هنرهای عجیب و غریب خود، نیالوده است. کسی پیش کعبه، احساس حقارت نمیکند و مثل هر انسان بیریایی، همیشه آمادهی دوستی و رفاقت است. چنین بنای ساده و بیریایی نمیتواند کار بشر باشد، چون آدمیان، عادت به آلودن و تزیین و ترکیب و رنگ آمیزی دارند، اما دست بشر تا کنون نتوانسته است این کلبهی سنگی را در هنر معماری و صنعت ساختمان سازی خود، غرق کند».
جنبه دیگر سادگیِ استاد بابایی در نثر جذاب و «ساده» اوست. بیتردید او استادِ سادهنویسی بود و مطالب خود را در عرصههای ادبیات و هنر، دین، سیاست، فلسفه و فقه و کلام، چنان آسان و روان مینوشت که هر خوانندهای را به خواندن، ترغیب میکرد و راه درست نیز همین است، زیرا هیچ آرایهای به اندازهی سادگی و صمیمیت، باعث زیبایی متن نمیشود.
این را به تأکید باید گفت که ساده نویسی به معنای پیش پانویسی یا غلط نوشتن نیست، بلکه ساده نویسیِ مطلوب آن است که همانند استاد بابایی، زیبا و درست و بدون غلط باشد. کتاب «بهتر بنویسیم» رضا بابایی، مرجعِ بسیار مهمی در درست نویسی، سادهنویسی و زیبا نویسی است.
او در انتقال اندیشههای خود، سادهنویسی را از مولانا جلال الدین بلخی آموخته بود و میگفت: «به سودِ نویسنده است که در نوشتن، پیرو مولوی باشد نه نظامی و خاقانی، چون مولوی در کار خود به دلدار (مقصود) میاندیشد و در چنبر قافیهاندیشی گرفتار نمیآید … نویسندهای که در نوشتن به نظامی و خاقانی و بیدل دهلوی، اقتدا کند باید برای هر جملهای که میسازد، پارهای از جان خود را به مزایده بگذارد و این شیوه، زودا که او را خسته و ناتوان کند».
باری، شعار سادگی این سرو آزاده در این بیت صائب تبریزی جلوه کرده است: مردم آزاده را یک جامه، چون سرو است و بس / کافرم در عـمر خود، گر تن به زینت دادهام.
صراحت بیان، استواری سخن، شیوایی، رسایی، سادگی، کمال و عزت، موجب ماندگاری و جذابیت نوشتههای او شده است؛ این نثرِ زیبای بابایی به ویژه در این سالها در فضای مجازی و پیام رسانهای گوناگون، طرفداران پرشماری پیدا کرد.
بدینسان، استاد رضا بابایی، آگاهانه و خودجوش، آرمانِ «زندگی اصیل» را برگزید و در هیچ یک از صحنههای زندگی از آن، هیچ تهدید و تطمیعی در او کارگر نیفتاده است. از نگاه او، قدر و قیمت هیچ چیز به اندازه آزادگی و اندیشهورزی نیست.
نظر شما