دوشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۹ - ۲۳:۱۵
تجربه اداره کتابفروشی در قرنطینه از زبان رمان نویس آمریکایی

آن پچت، رمان‌نویس امریکایی برنده جوایزی نظیر جایزه ادبیات داستانی زنان و فاکنر درباره این نوشته که فروشگاهی که در نشویل دارد چطور در این دوران برای رساندن کتاب به خوانندگان که حالا بیش از هر زمانی به آنها نیاز دارند برنامه‌ریزی می‌کند.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) به نقل از گاردین - روزی که همه فروشگاه‌های اطرافمان بسته شدند، ما هم کتابفروشی پارناسس را تعطیل کردیم. نمی‌توانم بگویم کِی بود، چون دیگر رابطه‌ای با تقویم ندارم. تمام روزها رسما مثل یکدیگرند. من و کارن، شریک تجاری‌ام با کارکنان صحبت کردیم و به آنها گفتیم اگر احساس راحتی نمی‌کنند می‌توانند نیایند و ما تا جایی که بتوانیم به پرداخت حقوق‌شان ادامه می‌دهیم. اما اگر با کار کردن در یک کتابفروشی خالی مشکلی ندارند، ما قصد داریم فرستادن کتاب برای خوانندگان را ادامه دهیم.
 
در هفته اول ما تحویل کنارجدولی داشتیم، به این معنی که مشتری می‌توانست با فروشگاه تماس بگیرد و بگوید چه می‌خواهد. ما اطلاعات کارت اعتباری‌اش را پای تلفن می‌گرفتیم و بعد کتاب‌ها را به پارکینگ منتقل می‌کردیم و آن را از پنجره ماشین تحویل می‌دادیم. تحویل کنارجدولی ایده خوبی به نظر می‌رسید اما مشکل اینجا بود که افراد زیادی تماس می‌گرفتند و کارکنان مجبور بودند برای ثبت سفارش‌ها دور صندوق فروشگاه جمع شوند. نه، راه خوبی نبود. دوباره ارزیابی کردیم و تصمیم گرفتیم تمام کتاب‌ها را پست کنیم، حتا آنهایی که مقصدشان یک خیابان پایین‌تر بود.
 
ما برنامه‌ریزی می‌کنیم. برنامه‌هایمان را تغییر می‌دهیم. برنامه‌های دیگری می‌ریزیم. این نظم جدید دنیاست.
 


کتابفروشی ما جادار و مرتب است، با نردبان‌های چرخ‌دار برای رسیدن به طبقات بالایی، یک مبل چرمی و یک بخش کودکانه شاد که نقاشی دیواری رنگارنگی دارد که یک قورباغه را در حال تعریف کردن داستان برای دسته‌ای از حیوانات خزنده نشان می‌دهد. اتاق پشتی نقطه مقابلِ فضای اصلی است، بازار شامی که میزها و کوهی از جعبه‌های شکسته در آن چپانده شده، جعبه‌های پر از کتاب‌های تازه منتشر شده، جعبه‌های کتاب‌هایی که باید پس فرستاده شوند و یک عالم وسیله دیگر. گاهی مجبور شدیم همگی آنجا به زور جا شویم، مکالمات خصوصی تلفنی همدیگر را بشنویم و عطر یکدیگر را استنشاق کنیم.
 
اما این چشم‌اندازِ فاصله‌گذاری اجتماعی نیست.
 
در غیاب مشتریان، آدم‌های اتاق پشتی به قسمت جلوی فروشگاه که بزرگ است آمده‌اند، میزهای تاشو را دور از یکدیگر قرار داده‌اند تا هر کس فضای اختصاصی خود را داشته باشد. صدای موزیک را بالا می‌بریم. کتاب‌ها را از طبقات پایین می‌آوریم. کف زمین دریایی از جعبه‌های مقوایی است از سفارشات تکمیل شده و سفارشاتی که هنوز منتظر یک کتاب دیگر هستند تا تکمیل شوند. شب‌ها قبل از ترک کردن کتابفروشی هیچ تلاشی برای مرتب کردن هیچ چیزی نمی‌کنیم. نه انگیزه این کار را داریم و نه انرژی‌اش. کارهای مهم‌تری برای انجام دادن هست. سفارشات بعدی با سرعت هرچه تمام‌تر می‌رسند.
 
به این فکر می‌کنم که در دنیای قبل از همه‌گیری چطور در مورد اهمیت خواندن و خرید و پشتیبانی از کتابفروشی‌های محلی حرف می‌زدم. این روزها فهمیدم که این تا چه اندازه درست است، حالا می‌فهمم که بیش از هر زمانی بخشی از جامعه‌مان هستیم و جامعه‌ی ما دنیاست. وقتی یکی از دوستانم که در آپارتمان کوچکش در نیویورک گیر افتاده بود به من گفت آرزویش این است که بتواند کتاب جدید لوییز اردریک را بخواند، من آن آرزو را برآورده کردم. فکر کردم من هیچ مشکلی را نمی‌توانم حل کنم، هیچ‌کس را نمی‌توانم نجات دهم، اما می‌توانم یک نسخه از «نگهبان شب» را برای پاتریک بفرستم.
 
حداقل الان این‌طور است. ما بخشی از یک زنجیره تامین هستیم که به ناشران برای نشر کتاب‌ها، توزیع‌کنندگان برای پخش و فرستادن آنها و خدمات پستی برای رساندن آنها به دست مشتریان متکی است. ما برای سالم ماندن و دور ماندن از یکدیگر به کتابفروش‌های اصیل خود اعتماد می‌کنیم. این اکوسیستم شکننده تا الان تاب آورده، هرچند می‌دانم که در فاصله نوشتن این متن و خواندنِ شما ممکن است همین هم از بین برود. امروز چیزی است که ما داریم، این روزِ آرام و ساکت که بالاخره وقت برای خواندن داریم. پس به کتابفروشی محل‌تان زنگ بزنید و ببینید هنوز برایتان کتاب می‌فرستد؟ به نظر می‌رسد جامعه کتاب‌خوان‌ها و کتاب‌ها جامعه‌ای است که در روزهای خوب گذشته به آن نیازمند بودیم و در روزهای سخت کنونی به آن نیاز داریم.
 
 
 

برچسب‌ها

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 9
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • ۲۳:۴۷ - ۱۳۹۹/۰۱/۲۵
    پس آن طرف ها هم داستان نویسانی کتابفروش هستند. یاد یوسف علیخانی و کتابفروشی آموت افتادم
  • ۲۳:۵۰ - ۱۳۹۹/۰۱/۲۵
    در ایران برخی از سیاست های غلط موجب نابودی کتابفروشی های کوچک و محلی شده است. دبجای تقویت کتابفروشی های محلی به نمایشگاه های کتاب و قاچاقچیان و ناشران دولتی رانت و سوبسید می دهند.
  • فرجی ۰۰:۰۴ - ۱۳۹۹/۰۱/۲۶
    کرونا ادم ها را چقدر شبیه و به هم نزدیک کرد.
  • ۰۰:۰۵ - ۱۳۹۹/۰۱/۲۶
    به نظر می‌رسد جامعه کتاب‌خوان‌ها و کتاب‌ها جامعه‌ای است که در روزهای خوب گذشته به آن نیازمند بودیم و در روزهای سخت کنونی به آن نیاز داریم.
  • ۰۰:۰۷ - ۱۳۹۹/۰۱/۲۶
    کتابفروش محام در اهواز همین طور است
  • ۱۳:۲۰ - ۱۳۹۹/۰۱/۲۶
    کتابفروش بوشهری کلی خلاقیت داشت. با دوچرخه کتاب به خانه ها می برد.
  • ۱۸:۱۹ - ۱۳۹۹/۰۱/۲۶
    با خانم پارسا هم گفتگو کنید و تجربیاتش درباره فروش در رزمان کرونا را منتشر کنید.
  • ۱۳:۱۲ - ۱۳۹۹/۰۱/۲۸
    اینجاست که اهمیت کتابفروش ها معلوم می شود. متاسفانه خیلی از کتابفروشی ها بجای کارشناس کتاب از کارگری ساده در کتابفروشی شان استفاده می کنند که حقوق کمتری بدهنید و مدام هم ناله می کنند.
  • سعید ۱۳:۵۳ - ۱۳۹۹/۰۱/۲۹
    تجربه کتابفروشی اسم در تهران در دوره کرونا را هم گزارش بگیرید. تجربه خوبی باید باشد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها