نویسنده در کتاب «شمنیسم: درمانگران، روحها، آیینها» ضمن توصیف حیات پارینهسنگی، شمنیسم را در واقع به عنوان پدیدهای در تامین عوامل بقای انسان یعنی سلامتی امرار معاش و زاد و ولد تعریف میکند.
محوریت این پدیده با شمن است که میان انسان و قوای روحانی پا درمیانی میکند و در نقش میانجی، توازن برهم خورده میان انسان و قوای روحانی پا درمیانی میکند و در نقش میانجی، توازن برهمخورده میان انسان، طبیعت و ارواح را مجددا برقرار میسازد.
شمینسم در مفهوم کلی و تعریف کلاسیک آن پدیدهای متعلق به شمال آسیا، سیبری و تا حدی آسیای مرکزی است. البته این پدیده دارای انواع متمایزی است که حوزه گسترش هرکدام از این انواع در کتاب پیش رو به دقت توصیف و بیان شده است. اصولا باید در نظر داشت که در نواحی قطبی که خاستگاه اصلی شمنیسم است، شرایط اقلیمی و محیطی منجر به بروز برخی مسائل اجتماعی و دشواریهای معیشتی و نیز سبب بروز حالات و ویژگیهای شخصیتی در بسیاری از افراد شده است.
نویسنده در این کتاب پدیده شمنیسم را بر پایه پژوهشهای موثق علمی به گونهای همه جانبه تشریح میکند. مترجم هم در مقدمه به مساله حضور یا عدم حضور شمنیسم در قلمرو فرهنگی ایران پرداخته و برخی نظرات و زمینههای موجود برای پژوهشهای بیشتر در این حوزه را یادآور شده است. شمنان انسانهای برجسته و متمایز گروه و جامعه خود بودهاند که در زمینه حرفه و نقش اجتماعی خود استعدادها و توانانیهای خاصی داشته و به ویژه با استفاده از فنونی که از استادان خود میآموختهاند از کار همنوعان و خویشان خویش ایثارگرانه گرهگشایی میکردهاند.
وظایف شمنها چیست؟
شمنها به ویژه نقش میانجی بین این جهان و آن جهان، بین انسانها و ارواح، و بین زندهها و مردهها (نیاکان) را داشتند. این امر برای هستی اجتنابناپذیر بود. چرا که هر دو جهان در کل مجموعه کاملی را تشکیل میداد و رفتار خوب یا بد هیچگاه اثرش بر یکی از آن دو محدود نمیماند. بلکه همیشه آن وجه دیگر یعنی کل طبیعت و شالوده و زمینه آن جهانی آن را نیز تحت تاثیر قرار میداد و از طرف دیگر همین امر در یک ارتباط متقابل مستمر به عکسالعمل معکوس منجر میشد.
وظایف شمن از این جایگاه ویژه کیهانشناختی منتج میشد. وظیفه اصلی او درمانگری بود. نه درمان جراحات سادهای که در اثر غفلتی پدید آمده بودند. بلکه چارهاندیشی برای مصائب سخت تهدیدکننده حیات و به ویژه مشکلات روانی که مرتبط با جادو، حمله ارواح یا در نهایت در ارتباط با یک معصیت بود. برای درمانگری نیاز به تشخیص عارضه و بیماری است. به این منظور شمن خود را به خلسه یا میتوان گفت به خوابی مصنوعی میبرد و روحش ـ یا همچنین ارواح یاریگرش ـ را به بیرون میفرستاد تا آنها دریابند که بیماری از چه نوعی و دلیل اصلی آن چه بوده و چه کسی عارضه را فرستاده است.
شمنها و زندگی روزمره
شمنان همواره خود از عهده امور معیشتی خود برآمدند. آنان به شکار میرفتند، ماهی میگرفتند، کشت و کار میکردند و مثل دیگران یک زندگی خانوادگی را سرپرستی مینمودند. فقط علاوه بر همه اینها باید وظایف کاریشان را نیز به انجام میرساندند و این امر زندگی آنان را به نحو بارزی تحت تاثیر قرار میداد. زیرا گاه مجبور بودند وظایف را به نحو بارزی تحت تاثیر قرار میداد. زیرا گاه مجبور بودند وظایف و مسئولیتهای خانوادگی را رها کنند یا دست کم به آن زیاد توجه نکنند.
هر وقت از آنان برای مداوای بیماری درخواست میشد میبایست آن درخواست را، شب یا روز فرقی نمیکرد، بلافاصله اجابت کنند. در غیر این صورت، آنها ارواحی را که چنین چیزی را از آنها خواسته بودند خشمگین میکردند و ممکن بود به همین دلیل خود مبتلا به کسالتی شوند. همچنین گاهی ارواح موقتا، مثلا برای چند روزی قبل از یک جلسه مهم، انجام هر فعالیت غیر دینی را برای آنان ممنوع میکردند.
به این ترتیب، شمنان یک زندگی پر از محرومیت فوقالعاده دشوار و واقعا محنتبار داشتند که چندان شایسته رشک بردن نبود و همواره نوعی انضباط روانی و جسمانی بالا و آمادگی برای ایثار و از خودگذشتگی را طلب میکرد. آنان در خدمت اجتماعشان بودند، خود را فدای آنان میکردند بدون اینکه _دست کم در مناطق گسترش شمنیسم بنیادی ـ توقع بهرهای از این کار را داشته باشند.
اما عامهپسندترین نظریه که از نظر محتوا بیشتر مبتنی بر حدسیات بوده و تقریبا یک ایده ادبی ـ تخیلی است و بخشی از آن با تکیه بر نظریه معروف «توحید آغازین» ویلهم اشمیت و بخشی نیز بر پایه کهنالگوها کارل گوستاو یونگ (1875 – 1961) شکل گرفته است، نظریه میرچا الیاده (1907 - 1986) دینشناس معروف رومانیایی، در کتابش شمنیسم و فنون کهن خلسه است. نظریه او مبتنی بر باور متداولی است که انسانهای اعصار کهن یک نوع زندگانی «بهشتی» خالی از معصومیت داشته و در ارتباطی بیواسطه با آفریدگار بودهاند.
تصوراتی چون درخت کیهانی، ریسمان آسمان (مثل نوعی گیاه بالارونده) یا پل کیهانی خاطراتی بازمانده از آن دوران و در اصل رموز اساطیری برای ارتباط بین جهان زمینی و جهان آسمانی که زمانی ممکن و به واقع قابل تجربه بوده است، هستند.
زمانی که شمنان شیاد لقب داده شدند
پس از انقلاب اکتبر، اگرچه ادله تغییر کرده بود، اما عدم سازش با شمنان و پیگرد آنها بر همان قرار باقی ماند. شمنان از آن پس در بهترین حالت به عنوان شیادان و حقهبازان و به این ترتیب، بر اساس عرف زبانی رایج در کشورهای کمونیستی به عنوان نمایندگان «بورژوازی» محلی که مزدور «طبقه اشراف» و «زمینداران بزرگ (در سیبری) بودند شناخته میشدند. بنابراین، آنان را به عنوان واپسگرایانی با خطری دوجانبه تلقی میکردند که ظاهرا هم آتش دشمنی میان گروههای قومشان را برمیافروختند و هم از نفوذ و اسباب ارعاب دینیشان در جهت منافع اربابانشان استفاده و به این ترتیب «روابط وابستگی و استثماری» موجود را حفظ میکردند.
نویسنده کتاب پروفسور کلاوس مولر، مردم شناس آلمانی است. او تحصیلات دانشگاهی خود را در حوزههای مطالعات موسیقایی، نمایش، فلسفه و مردمشناسی انجام داده و در نهایت به مطالعات تخصصی در اسلامشناسی و مطالعات مغول پرداخته است.
او از سالهای ۱۹۷۱ تا موعد بازنشستگی اش در سال ۲۰۰۴ استاد مردمشناسی دانشگاه فرانکفورت بوده است. علایق و زمینههای تحقیقاتی او تاریخنگاری مردمنگاری، انسانشناسی چالشهای جنسیتی و اشکال ابتدایی رفتارهای اجتماعی است. او در تألیف کتاب حاضر از منابع روسی، که برای تحقیقات شمنیسم اهمیت بسیار دارند، بهره فراوانی برده است. اگرچه بنا به شیوه مردم مرسوم در این سلسله کتابها به منظور ایجاد متنی یکدست برای خوانندگانی که تنها قصد آشنایی با این پدیده را دارند از ارجاع تکتک دادههای علمی به منابع آن اجتناب میکند.
کتاب «شمنیسم: درمانگران، روحها، آیینها» نوشته کلاوس مولر با ترجمه شاهرخ راعی در 168 صفحه از سوی نشر حکمت به بهای 25 هزارتومان منتشر شده است.
نظر شما