به جای آن خیام 90 ساله به خیامی 900 ساله فکر کنیم. عمربن ابراهیم خیامی را که در سدههای پنجم و ششم، حدود 70 تا 80 سال عمر کرده رها کنیم و به خیامی بیندیشیم که حدود 900 سال است که در ذهن و زبان ملت ایران جریان دارد. با مجموعهای از نگرشها و گزارهها که به «اندیشهی خیامی» نام برآورده است.
در نظر شما خیام در مقایسه با شاعران دیگر ایرانی در چه جایگاهی قرار دارد؟
سخنوران و سخنسرایان گذشته ایران هر کدام نقشی مهم و سهمی شایسته در سربلندی مردم ایران دارند. همچنان که بدن ما برای سلامت خود به انواع ویتامینها، پروتئینها و مواد دیگر غذایی نیاز دارد، بدن فرهنگی ما هم به انواع اندیشهها، آموزهها و نگرهها نیازمند است. هر کدام از این نگرهها و آموزهها بخشی از نیاز فرهنگی ما را پاسخ میدهند. ملت ما در برخی مواقع به حماسه نیاز دارد تا توانایی و هویت ملیاش را تقویت کند. فردوسی پاسخگوی شایستهای برای این نیاز است. به عرفان نیاز دارد تا درونش را پالایش کند و زلالتر شود، کسانی چون عطار و مولوی به این نیاز پاسخ میدهند به تغزل و عاشقانگی نیاز دارد، تا عواطف خود را صیقل بزند، شاعرانی چون سعدی و حافظ به این نیاز پاسخ میدهند.
به تامل و ژرفاندیشی نیاز دارد تا تنور چون و چراهای ذهنی خود را گرم کند، شاعرانی چون خیام به برآوردن این نیاز کمک میکنند. پس بدن اجتماعی و اندام فرهنگی ما هم به همه اینها نیاز دارد. کسی مانند مولوی در فرهنگ ما از ضعیف شدن سیستم ایمنی بدن فرهنگی ما جلوگیری میکند. ما برای سلامت اندام فرهنگیمان نمیتوانیم تنها مولوی داشته باشیم، یا فقط سعدی یا حافظ داشته باشیم. نمیتوانیم فقط فردوسی داشته باشیم. پیکره فرهنگی ما به همه اینها نیازمند است. و هرکدام بخشی از نیازهای ما را پاسخ میدهند. هنگامی که ما تنها و تنها به سعدی و حافظ بپردازیم و فردوسی و خیام را فراموش کنیم، بدن فرهنگی و اجتماعیمان دچار کمبود کلسیم میشود. یعنی استخوانبندی اندیشهمان ضعیف میشود؛ یعنی دچار پوکی استخوان میشویم. برای رشد متوازن باید همه اینها را با هم داشته باشیم.
خیام چندین وجه دارد. همچون منشوری چند ضلعیست: خیام منجم، خیام ریاضیدان، خیام شاعر و... با آنکه شعر خیام در برابر آثار علمی او بسیار اندک است اما آوازه شاعری خیام، بسیار بلندتر و گستردهتر از آثار دیگر او نام برآورده است. یک جریان اندیشگانی تاملبرانگیزی در فرهنگ ما جاری بوده و هست که به آن اندیشه خیامی میگوییم و آن برآمده از وجه شاعرانگی خیام است. درنگ خیام در علومی چون: ریاضی، هندسه و ستارهشناسی او را از عصبیتهای یكسونگرانه در امان داشته و درنگ اندیشمندانه او در حقیقت هستی، پرسشهای حیرتآلود و جسارتآمیزی بر زبان او روان كرده بود. پرسشهایی كه نشاندهنده هوشمندی شگفتانگیز او است و هر كدام میتوانست از یك سو برای قشریون تنگنظر، بهانهای مناسب باشد تا او را به كفر و الحاد متهم سازند و از سوی دیگر برای متفكران ژرفاندیش نمونهای از آزادی اندیشه باشد و او را خردمندی جستوجوگر بپندارند.
به نظر شما رباعیات خیام از نظر سطح ادبی چه کیفیتی دارند؟
درباره خيام، تاكنون، نوشتههاي فراوان پديد آمده است، اما توجه به اندیشههای خیام در رباعیات باعث شده وجه زیباییشناسانه این آثار ادبی چندان در کانون توجه قرار نگیرد. واقعیت این است که اگر رباعیات خیام از دید زیباییشناسی لاغر بودند، اینهمه ماندگاری نداشتند. با یک درنگ جدی در این سرودهها و توجه زیباییشناسانه به آنها میتوان دریافت كه دلربايي و دلاويزي اين سرودهها در شيوه انديشگاني شاعر نيست، بلكه در آن است كه اين انديشههاي بلند در كارگاه خيال شاعر تبديل به پديدههاي هنري شدهاند. رباعیات خیام ساده و دریافتنی هستند، آرایههای ادبی آنها معتدل و متعادل است به همین دلیل خیلی در چشم نمیآید. فرم و محتوا متناسب با هم است. تصویرهای آن زنده و خیالانگیز است. پیوند واژهها و قرینههای متعدد و متناسب موجب انسجام این رباعیات شده است. قرينهسازي يكي از مهمترين ويژگيهاي ساختاري و سبكي در رباعيات خيام به شمار ميرود و تكرار قرينهسازيهاي متنوع به شيوههاي گوناگون، از مواردي است كه خيام به آن دلبستگيِ ويژه داشته است. حتی میتوان آن را در کنار عوامل دیگر، یکی از راههای بازشناسی رباعیات خیام از رباعیات دیگر شاعران به حساب آورد.
بسیاری از رباعیاتی که بر سر زبان مردم میچرخد و به خیام نسبت داده میشود از خیام نیست. در پیوند با رباعیات اصیل خیام و رباعیات منسوب به او اختلاف نظر فراوان است. حتی درباره شاعر بودن و نبودن خیام ریاضیدان و منجم اختلاف نظر است. برخی خیام شاعر و خیام منجم را دو کس میپندارند. اما اکنون صدها رباعی سرگردان روی دست تاریخ مانده است که بسیاری آنها را از خیام نیشابوری میدانند. این رباعیات معمولا چند عنصر مشترک دارند که به اندیشه خیامی معروف است.
شما پیش از این در باره خیام 900 ساله سخن گفتهاید. منظور شما چه بوده است؟
همانطور که اشاره کردید من قبلا گفتهام میتوانیم گاهی به جای آن خیام 90 ساله به خیامی 900 ساله فکر کنیم. یعنی بیاییم –دستکم موقتا- عمربن ابراهیم خیامی را که در سدههای پنجم و ششم، حدود 70 تا 80 سال عمر کرده رها کنیم و به خیامی بیندیشیم که حدود 900 سال است که در ذهن و زبان ملت ایران جریان دارد. با مجموعهای از نگرشها و گزارهها که به «اندیشهی خیامی» نام برآورده است. اسناد تاریخی چندان آگاهی شایسته، استوار و درخور اعتماد در باره زندگی خیام به ما نمیدهند که خاطر ما را بهکلی جمع کنند. پس بیاییم از منظری دیگر به خیامی دیگر هم توجه کنیم.
عمربن ابراهیم خیام شاعر، هر کس که بوده و هر گونه که زیسته و هر کار که کرده، تمام شده و رفته است. اما مردم ما قرنها است که اعتراضهای هستیشناسانه و پرسشهای حیرتآلود خود را، بارها و بارها، در قالب رباعیهایی ساده ریختهاند و به حساب جاری شخصی به نام خیام واریز کردهاند. هر کس با هر سلیقهای بخواهد عمربن ابراهیم خیام را منکر شود، یا خیام و خیامی را دو کس یا بیشتر بپندارد، یا اینکه رباعیهای پدید آمده را بیارتباط با عمربن ابراهیم بداند و هر چیز دیگر مانند اینها؛ اما هرگز نمیتواند منکر وجود این همه رباعی تاملبرانگیز بشود که به نام خیام روی دست تاریخ مانده است. من گمان میکنم این خیام 900 ساله، تاملبرانگیزتر از آن خیام هفتادساله است. مردم ما در چگونگی پدیدآمدن آن خیام و کیفیت اندیشگانیاش نقشی نداشتهاند؛ اما این خیام 900 ساله را خود مردم با سلیقههای متفاوتشان ساخته و پرداختهاند.
آیا خیامشناسان معاصر در مورد چگونگی شخصیت شاعری خیام همنظرند؟
در باره خیام دیدگاههای مختلف وجود دارد. این اختلاف نظرها از همان دورههای نزدیک با زمان خیام پدید آمده است. برخی مانند ابن قفطی او را «امام خراسان» و «علامه دوران» نامیدهاند و بعضی همچون نجمالدین رازی او را «بیچاره فلسفي و دهري و طبايعي» خواندهاند که در بیابان گمراهی سرگشته بوده است. خیام پژوهان معاصر هم هر کس از زاویه نگاه خود به خیام نگریسته است: صادق هدایت که میتوان او را از بنیانگذاران خیامپژوهی معاصر به شمار آورد، خیامی را که تصویر میکند بیشتر شاعری پوچانگار، بدبین و بیاعتقاد است. این شیوه نگاه با کمی تعدیل در آثار کسانی چون: مجتبي مينوي، مسعود فرزاد، بزرگ علوي، عبدالحسين فرزاد، فردين شيرواني و حسن شايگان و مانند آنها دیده میشود.
این در حالی است که کسی چون عباس کیوان قزوینی در سال 1305كتابي در شرح رباعيات خيام مینویسد و رباعیات را بهکلی عرفانی معنی میکند و مدعی میشود که روح خیام را احضار کرده و این شرحها را با تایید او رسانده است. البته پیدا است که جامعه ادبی و فرهنگی از چنین رویکردی استقبال نکرد و روی خوشی بدان نشان نداد. این رویکرد عرفانی به رباعیات خیام پیش از این از سوی نیکلا (مترجم فرانسوی رباعیات خیام) در اروپا مطرح شده بود. و برخی از پژوهشگران هندی (مانند عبدالرزاق کانپوری) نیز چنین پنداری را در باره رباعیات خیام داشتهاند.
اما محمدعلی فروغی و کسانی چون او نگرشی متعادلتر دارند. فروغی بر دينداري خيام و حيرت او در كار جهان و معماي هستي تاكيد کرده است و «می» را در شعر خیام بیشتر نمادی برای بیان مطالب مورد نظر شاعر دانسته است. خیامپژوهانی مانند دشتي، يكاني، فولادوند، آقايان چاووشي، ذكاوتي قراگزلو نیز نظراتی همانند فروغی دارند. در کنار این پژوهشگران دیگرانی هم بودهاند که خیام شاعر و خیام ریاضیدان را دو نفر متفاوت دانستهاند. همچون: صدیقی نخجوانی و بعدها محیط طباطبایی از این دسته هستند.
نظر شما