امروز جمعه 26 اردیبهشتماه برابر با 21 رمضان مصادف با شهادت امام علی (ع) است.
امام علی(ع) در محراب مسجد کوفه در حال نماز به دست یکی از خوارج به نام ابن ملجم مرادی به شهادت رسیدند و مخفیانه در نجف به خاک سپرده شدند.
ابن ملجم، در سحرگاه نوزدهم ماه مبارک رمضان سال چهلم هجری و در مسجد کوفه، با ضربه شمشیر زهرآلودی، فرق مبارک حضرت امام علی(ع) را در حالی که در محراب عبادت در سجده بودند شکافت، خون از سر ایشان جاری و محاسنش به خون رنگین شد و در این حال فرمودند: "فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَة" (به خدای کعبه، رستگار شدم.)، سپس آیه ۵۵ سوره مبارکه طه را تلاوت فرمودند: "مِنْها خَلَقْناکُمْ وَ فِیها نُعِیدُکُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُکُمْ تارَةً أُخْرى" (شما را از خاک آفریدیم و به آن بازتان میگردانیم و بار دیگر از آن بیرونتان میآوریم).
امام متقین و پیشوای آزادگان(ع) در سن 63 سالگی، پس از سالها خدمت به دین خدا، مردم و برای سعادت بشریت و تحمل مظلومانه رنجها، مصایب، بیمهریها و پیمانشکنیها، به فیض شهادت رسیدند.
حضرت امام علی (ع) دارای کنیهها و القاب مختلفی هستند. از جمله، ابوالحسن، ابوتراب (به دلیل سجدههای طولانی که ایشان داشتند. همچنین در سال دوم هجری هم علی (ع) روی زمین خوابیده و مقداری گرد و غبار بر لباسشان نشسته بود. در این هنگام پیامبر اسلام (ص) بر بالین ایشان آمد و با خطاب "یا ابوتراب" حضرت را بیدار کردند. از آن زمان، به این کنیه نیز مشهور شدند. ابوریحانتین (این کنیه را هم پیامبر (ص) برای ایشان قرارداد و به معنای پدر دو ریحانه بهشت، امام حسن (ع) و امام حسین (ع)، مرتضی، امیرالمومنین، یعسوبالدین (مالک و رئیس و حاکم دین)، یعسوبالمومنین (آقا و رئیس مومنان)، اسدالله و اسدالله الغالب (شیر خدا)، حیدر و حیدر کرار (شیر بیشه ایمان)، سید العرب، سید المسلمین، امام المتقین، مولی الموحدین و کاشف الکرب (برطرف کننده غم) از دیگر کنیه و القاب ایشان هستند.
بنابر منابع شیعه و برخی منابع اهل سنت، حدود 300 آیه از قرآن کریم، در فضیلت ایشان نازل شده است. سر رشته بسیاری از علوم مسلمانان، از جمله نحو عربی، کلام، فقه و تفسیر به امام علی(ع) میرسد و فرقههای گوناگون، سلسله سند خود را به ایشان میرسانند.
کتاب معروف "نهج البلاغه" منتخبی از سخنان و نامههای ایشان است. این کتاب نفیس، ارزشمند و مقدس شامل مجموعهای از سخنان زیبای امیر کلام حضرت امام علی(ع) و برگزیدهای از خطبهها، نامهها و سخنان کوتاه و حکمتآمیز حضرت علی (ع) به عنوان یکی از نیازهای اساسی جامعه اسلامی در تمام اعصار است.
شاعران کلاسیک و معاصر در اشعاری به شخصیت والای امام علی(ع) ابراز عشق و ارادت کردهاند. همچنین کتاب و متون متعددی با محوریت شخصیت و زندگی ایشان نوشته و منتشر شده است.
عناوین بیست کتاب به چاپ رسیده درباره امام اول شیعیان:
1- "ترجمه الغدیر" عبدالحسین امینی ترجمه اکبر ثبوت
2- "خصائص امیرالمومنین علی بن ابیطالب" احمد بن علی نسائی و نصرالله آیتی مقدم
3- "ترجمه منظوم اشعار منسوب به امیرالمومنین" محمد محقق
4- "جاذبه و دافعه امام علی" شهیدمرتضی مطهری
5-"سیمای امام علی به روایت اهل سنت" هاشم بن سلیمان بحرانی ترجمه محمد امینی
6- "علی زیباترین سروده هستی" شهیدمصطفی چمران
7- "علی حقیقتی فراتر از اساطیر" حسن رحیمپور ازغدی
8- "مینای قلم" جواد محدثی
9- "ولایت علی در قرآن کریم و سنت پیامبر" سیدمرتضی عسگری
10- "امام علی(ع) از ولادت تا شهادت" سیدمحمدکاظم قزوینی ترجمه علی کرمی
11- "امام علی صدای عدالت انسانیت" اثر جورج جرداق ترجمه سیدهادی خسروشاهی
12- "مدینه المعاجز" هاشم بن سلیمان بحرانی ترجمه سیدغریب عساکره مجد
13- "اختصاصات حضرت علی(ع)" حسین عمادزاده
14- "امیرالمومنین در شعر شعرا از فردوسی تا امام خمینی" آیتالله علی دوانی
15- "امیرالمومنین علی بن ابیطالب" احمد رحمانیهمدانی
16- "پیام امام امیرالمومنین" آیتالله ناصر مکارمشیرازی
17- "ده مقاله در حکمت عملی یا اخلاق مرتضوی" آیتالله مهدی الهیقمشهای
18- "فروغ ولایت" آیتالله جعفر سبحانی
19- "نشانهای آن بینشان" یوسفعلی میرشکاک
20- "زندگانی امیرالمومنین(ع)" سیدهاشم رسولی محلاتی
نمونه چند شعر در وصف امام علی (ع):
از عشق کز اوست بر لبم مهر سکوت
هر دم رسدم بر دل و جان قوت و قوت
من بنده عشق و مذهب و ملت من
عشق است وعلی ذلک احیی و اموت
هاتف اصفهانی
اوصاف علی به گفتگو ممکن نیست
گنجایش بحر در سبو ممکن نیست
من ذات علی به واجبی نشناسم
اما دانم که مثل او ممکن نیست
میرزا ابراهیم آرتیمانی
ای ساقی عاشقان می ناب کجاست
ای خضر ره سوختگان آب کجاست
عمریست که بی تو تشنه خون خودم
آن خنجر مژگان سیه تاب کجاست
حزین لاهیجی
ای حیدر شهسوار وقت مددست
ای زبده هشت و چار وقت مددست
من عاجزم از جهان و دشمن بسیار
ای صاحب ذوالفقار وقت مددست
ابوسعید ابوالخیر
ای پسر تو بینشانی از علی
عین و یا و لام دانی از علی
تو ز عشق جان خویشی بیقرار
و او نشسته تا کند صد جان نثار
عطار نیشابوری
منم بنده اهل بیت نبی
ستاینده خاک پای وصی
حکیم این جهان را چو دریا نهاد
برانگیخته موج ازو تندباد
چو هفتاد کشتی برو ساخته
همه بادبانها برافراخته
یکی پهن کشتی بسان عروس
بیاراسته همچو چشم خروس
محمد بدو اندرون با علی
همان اهل بیت نبی و ولی
خردمند کز دور دریا بدید
کرانه نه پیدا و بن ناپدید
بدانست کو موج خواهد زدن
کس از غرق بیرون نخواهد شدن
به دل گفت اگر با نبی و وصی
شوم غرقه دارم دو یار صفی
همانا که باشد مرا دستگیر
خداوند تاج و لوا و سریر
خداوند جوی می و انگبین
همان چشمه شیر و ما معین
اگر چشم داری به دیگر سرای
به نزد نبی و علی گیر جای
فردوسی
کس را چه زور و زهره که وصف علی کند؟
جبار در مناقب او گفته: "هل اتی"
زورآزمای قلعه خیبر که بند او
در یکدگر شکست به بازوی لافتی
مردی که در مصاف، زره پیش بسته بود
تا پیش دشمنان ندهد پشت بر غزا
شیر خدای و صفدر میدان و بحر جود
جانبخش در نماز و جهانسوز در وغا
دیباچه مروت و سلطان معرفت
لشکرکش فتوت و سردار اتقیا
فردا که هر کسی به شفیعی زنند دست
ماییم و دست و دامن معصوم مرتضی
یا رب، به نسل طاهر اولاد فاطمه
یا رب، به خون پاک شهیدان کربلا
دلهای خسته را به کرم مرهمی فرست
ای نام اعظمت در گنجینه شفا
سعدی
طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف
گر بکشم زهی طرب ور بکشد زهی شرف
طرف کرم ز کس نبست این دل پرامید من
گر چه سخن همیبرد قصه من به هر طرف
از خم ابروی توام هیچ گشایشی نشد
وه که در این خیال کج عمر عزیز شد تلف
ابروی دوست کی شود دست کش خیال من
کس نزدهست از این کمان تیر مراد بر هدف
چند به ناز پرورم مهر بتان سنگ دل
یاد پدر نمیکنند این پسران ناخلف
من به خیال زاهدی گوشه نشین و طرفه آنک
مغبچهای ز هر طرف میزندم به چنگ و دف
بیخبرند زاهدان نقش بخوان و لا تقل
مست ریاست محتسب باده بده و لا تخف
صوفی شهر بین که چون لقمه شبهه میخورد
پاردمش دراز باد آن حیوان خوش علف
حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان به صدق
بدرقه رهت شود همت شحنه نجف
حافظ
از علی آموز اخلاص عمل
شیر حق رادان مطهر از دغل
در غزا بر پهلوانی دست یافت
زود شمشیری بر آورد و شتافت
او خدو انداخت در روی علی
افتخار هر نبی و هر ولی
آن خدو زد بر رخی که روی ماه
سجده آرد پیش او در سجدهگاه
در زمان انداخت شمشیر آن علی
کرد او اندر غزااش کاهلی
گشت حیران آن مبارز زین عمل
وز نمودن عفو و رحمت بیمحل
گفت بر من تیغ تیز افراشتی
از چه افکندی مرا بگذاشتی
مولوی
ای سجود باشکوه و ای نماز بینظیر
ای رکوع سربلند و ای قیام سربهزیر
در هجوم بغضها ای صبور استوار
در میان تیرها ای شکستناپذیر
شرع را تو رهنما، عقل را تو رهگشا
عشق را تو سرپناه مرگ را تو دستگیر
فرش آستانهات بوریایی از کرم
تخت پادشاهیات دستباقی از حصیر
کاش قدر سال بود آن شب سیاه و تلخ
آسمان! تو غافلی زان طلوع ناگزیر
بعد از او نه من نه عشق؛ از تو خواهم ای فلک:
یا ببندیام به سنگ یا بدوزیام به تیر
دست بیوضو مزن بر ستیغ آفتاب
آی تیغ بیحیا، شرم کن وضو بگیر!
لَختی ای پدر درنگ! پشت در نشستهاند
رشتههای سرد اشک، کاسههای گرم شیر
سعید بیابانکی
ماه میآید از خم کوچه، چهرهای دائمالوضو دارد
پینه بر دستهاش و نعلینش، اثر وصله و رفو دارد
مرد، تنهاست؛ مرد غمگین است، کمرش از فراق خم شده است
ساغر شادیاش اگر خالیست، بادة غم سبوسبو دارد
ضربان صدای او جاریست، با یتیمی به خنده مشغول است
سر تقسیم سهم بیتالمال، با صحابه بگو مگو دارد
باز امروز بغض نخلستان، تا به سرحد انفجار رسید
باز امشب به استناد کمیل، ماه با چاه گفتوگو دارد
کاهگلهای کوچه مرطوباند، اشک دیوار را درآوردهست
نالة خانم جوانی که هر چه دارد علی از او دارد
از دو دستش طناب بگشایید، مبریدش به مسلخ بیعت
دیگر او را کشانکشان مبرید، ایهاالناس! آبرو دارد
گرچه دربند غربت از این شیر، گرگهای مدینه میترسند
ذوالفقارش هنوز برّان است، باز شور "تقاتلوا" دارد
حب او از نتایج سحر است، باش تا صبح دولتش بدمد
آن صنوبردلی که میباید پیش او سرو سر فرود آرد
چارده قرن بعد خیلیها دم از او میزنند اما مرد
همچنان خار در دو چشمش هست، همچنان تیغ در گلو دارد
عباس احمدی
شب بود و اشک بود و علی بود و چاه بود
فریاد بیصدا، غم دل بود و آه بود
دیگر پس از شهادت زهرا به چشم او
صبح سفید همچو دل شب سیاه بود
دانی چرا جبین علی را شکافتند؟
زیرا به چشم کوفه عدالت گناه بود
خونش نصیب دامن محراب کوفه شد
آن رهبری که کعبه بر او زادگاه بود
یک عمر از رعیت خود هم ستم کشید
اشک شبش به غربت روزش گواه بود
دستش برای مردم دنیا نمک نداشت
عدلش به چشم بینگهان اشتباه بود
همصحبتی نداشت که در نیمههای شب
حرفش به چاه بود و نگاهش به ماه بود
مولا پس از شهادت زهرا غریب شد
زهرا نه یار او که بر او یک سپاه بود
وقتی که از محاسن او میچکید خون
عباس را به صورت بابا نگاه بود
"میثم!" هزار حیف که پوشیده شد ز خون
رویـی کـه بهـر گمشـدگان شمـع راه بود
غلامرضا سازگار
نظر شما