نویسنده کتاب «رسانه اجتماعی اینستاگرام» مطرح کرد:
استفاده از برند «آرات» برای تشویق همنسلانش به مطالعه
حسین حسنی مولف کتاب «رسانه اجتماعی اینستاگرام (زندگی روزمره و فرهنگ دیداری)» میگوید: میتوان از برندهایی نظیر آرات برای تشویق همنسلانش به مطالعه و کتابخوانی بهره برد.
البته این شبکه مجازی هم از برخی از آسیبهای موجود در امان نمانده و سرشار از عکس یا ویدئوی کودکانی شده است ـ که بیخبر از همه جا ـ شیرینزبانی میکنند و نمیدانند که بازیچه دست بزرگترها شدهاند. این روزها کودکی شش ساله به نام «آرات» و پدرش مشهور به «بابای آرات» در شبکههای مجازی سر و صدای زیادی کردهاند. کودکی تنها از طریق اینستاگرام حرکت ورزشی زیبایی را به نمایش گذاشت و توانست به یک سلبریتی و شاخ مجازی تبدیل شود. هدف این گفتوگو قضاوت درباره این کودک و پدرش نیست، میخواهیم به طرح این مسئله بپردازیم که آیا نمیتوان بچهها را به سمتی پیش برد که به جای رفتن و موج روپایی زدن در فضای مجازی و گرفتن فیلم، این رقابت را در خواندن کتاب و تشویق به مطالعه داشته باشند. حسین حسنی نویسنده کتاب «رسانه اجتماعی اینستاگرام (زندگی روزمره و فرهنگ دیداری)» است. این پژوهشگر در این باره معتقد است، بعد بصری اینستاگرام، تعداد زیاد مخاطب و سهولت برندسازی در مجموع برخی افراد را به سمت استفاده از ابزارهای گوناگون برای راهاندازی کسب و کار سوق داده است که سرمایهگذاری بر روی کودکان که استعداد ویژهای دارند یکی از این ابزارها است.
جامعه در دوران کرونا گرایش زیادی به فضای مجازی و به خصوص اینستاگرام پیدا کرد. این موضوع چه آسیبها و چه مزایایی توانست برای ما داشته باشد؟
البته این یک پدیده جهانی است و صرفا منحصر به جامعه ما نبوده و نیست. افزایش مصرف اینترنت، افزایش مصرف تماشای ویدئو در پلتفرمهای خدمات ویدئوی آنلاین و افزایش گفتوگوی تصویری در ابزارهای چت ویدئویی و گرایش عمومی به رسانههای اجتماعی تصویری بخشی از روند جهانی زیست در دوران قرنطینه بودند. این موارد همه مستند هستند و آمارهای آنها قابل دسترسی است. گرایش به رسانه اجتماعی تصویری اینستاگرام در جامعه ایران از دو منظر قابل تحلیل است؛ نخست اینکه کرونا انسانها را در پشت دیوارهای خانههایشان محبوس کرد. یک میل ذاتی انسان به تماشاگری و دیدار جهان پیرامون آن است. طبیعی است که در چنین شرایطی رسانههایی که مجرای دیدار جهانی هستند که از حضور و دیدارش محروم شدهایم بیش از پیش مقبولیت پیدا کنند. از طرف دیگر، در جامعه ما تنها رسانه اجتماعی به معنای واقعی کلمه که بدون هیچ محدودیتی در دسترس همه قرار دارد اینستاگرام است. با محدودسازی دسترسی به سایتهای شبکه اجتماعی محبوب جهانی نظیر فیسبوک و توئیتر تنها رسانه اجتماعی که عموم شهروندان و کاربران ایرانی به آسانی قادر به عضویت، تولید و اشتراکگذاری محتوا در آن هستند اینستاگرام است. به جای تحلیل از منظر آسیب و مزیت، من از این نظر منظر به قضیه نگاه میکنم که اوجگیری مصرف اینستاگرام بیش از پیش ما را به تعبیر فیلسوف آلمانی بیونگ چول-هان وارد یک جامعه نمایشی میکند که همه چیز ارزش آیینی خود را از دست میدهد و چیزها باید نمایش داده شوند تا وجود داشته باشند. جامعه نمایشی الزاما با رازداری و هاله بیگانه است و نوعی هرزهنگاری در آن نهفته است که هر نوع فاصله و حصارکشی در آن امری منفی است. به همین دلیل است که بیش از پیش برخی افراد به منطق جامعه نمایش میپیوندند؛ چون وجود، سبک زندگی و هویت شان تنها در بعد نمایشیاش معنادار میشود. به نظرم این خطرناک است.
ما با محدود کردن رسانههای اجتماعی دیگر و آزادسازی یک رسانه اجتماعی تصویر - محور، که مصرف آن در دوران قرنطینه خانگی افزایش یافت، بیش از پیش جامعه را به یک جامعه نمایش-محور تبدیل میکنیم که نزول ارزشهای اخلاقی، سطحیشدگی، ابتذال، به حاشیه رانده شدن امور عالی و خردمندانه و سلطه باورها، اندیشهها و سبک زندگی نازل مشخصه اصلی آن است. ما اکنون توئیتر را بستهایم و جز اقلیتی خاص از مسئولان و خبرگان کسی در آن حضور ندارد. توئیتر اکنون کانون دیپلماسی جهانی و عرصه منازعه در راستای حمایت و مخالفت با نظامهای سیاسی است. این باور نادرست که توئیتر به دلیل ماهیت سیاسیاش باید به روی عموم بسته باشد اما اینستاگرام چون موضوع آن تصویر و ویدئو است و ذاتا ربطی به قدرت ندارد تصور کاملا نادرستی است و بنا به دلایلی که گفتم سلطه انحصاری اینستاگرام ما را در معرض مخاطرات فرهنگی شدیدتری نسبت به مخاطرات سیاسی مفروض توئیتر قرار میدهد.
یکی از آسیبهای دوران کرونا به خصوص در دوره قرنطینه اعتیاد بیش از حد به شبکه اجتماعی اینستاگرام بود. این موضوع در گروههای سنی به خصوص نوجوانان تا چه اندازه خطرناک است؟
این موضوع هم در راستای سلطه جامعه نمایشی قابل تحلیل است که با فضا دادن به سلطه انحصاری یک رسانه اجتماعی تصویرمحور ناخواسته در خدمت آن قرار گرفتهایم. دوره نوجوانی دوره بسیار مهمی از منظر هویتیابی است. ما در دورانی به سر میبریم که ارزشها و الگوهای سنتی نسلهای پیشین و الگوهایی که نظام سیاسی به عنوان معیار و استاندارد تعریف میکرد و تمایل داشت نوجوانان به عنوان مدل از آن تبعیت کنند بسیار متزلزل شدهاند. نوجوانی دوره فهم جهان و درک جایگاه خود در جهان و یافتن شیوه روش عقلانی و خردمندانه شیوه زیستن است. اینستاگرام دارد تابوها را میشکند، از بسیاری از امور عالی و امور پنهان و مستور رازدایی میکند. اینستاگرام بستری را فراهم کرده که امیرحسین مقصودلو (تتلو) لشکری از هواخواهان نوجوان خود را تشکیل دهد و به امور اخلاقی عالی و ارزشهای اجتماعی بتازد. این نسل که الگویش تتلو در اینستاگرام است و موسیقی نازل او را شبانهروز گوش میدهد میخواهد سازنده آینده جامعه ما باشد. سرگرمی، جنجال و ترند شدن امور سطحی، از مشخصههای اینستاگرام است که همه اینها میتواند در شکلگیری نسل نوجوان خردورز، دینمدار و دارای جهانبینی متعالی را در معرض تهدید قرار دهد. این بدان معنا نیست که اینستاگرام یا هر رسانه اجتماعی دیگری باید فیلتر شود. این نازلترین و دمدستیترین سیاست برخورد در مقابل رسانههای اجتماعی است. زیستن در عصر رسانههای اجتماعی یک امر ناگزیر است و دوران محرومسازی دههها است که دیگر کارایی خود را از دست داده است. منظور من این است که وقتی ما جمع نوجوانان را از ابزارهای رسانههای اجتماعی دیگر محروم میکنیم و آنها را به درون رسانه اجتماعی اینستاگرام با محوریت ارزش نمایشی میرانیم، برنامهای برای تولید پلتفرمهای رسانههای اجتماعی جایگزین با تمامی قابلیتهای فنی و زیباشناختی مطلوب و مورد پسند نوجوانان نداریم، باید متوجه تبعات آن بر هویت، هنجارها، شخصیت و باورهای آنها و در نتیجه آینده جامعهمان باشیم.
در دوران کرونا با تکثر و پدیدهای به نام «لایو» روبرو بودیم. بسیاری از متفکران و روشنفکران که در فضای حقیقی شاید برای گفتوگو آماده نیستند، در این لایوها با مخاطبان خود به گفتوگو نشستند و به اصلاح قبیلههای مجازی خودشان را در در این فضا تشکیل دادند. آیا این پدیده یک خاستگاه جدید در جامعهشناسی است؟
به نظرم این موضوع از دو نظر قابل تحلیل و تبیین است؛ نخست اینکه متفکران و روشنفکران پیش از شیوع کرونا محفلهای شخصی و جمعهای محدود خود را داشتند و برای آنها سخن میگفتند. اساسا اندیشه باید انتشار یابد و در جریان گفت و شنود است که مفهوم متفکر و اندیشمند شکل میگیرد. متفکران یک جمع محدود خردمند و اهل اندیشه را به انبوه خلق سطحینگر ترجیح میدهند اما موضوعی که اتفاق افتاد این بود کرونا امکان این جمعهای روشنفکرانه کوچک را هم از بین برد. این فقدان مخاطب برخی متفکران را خواسته یا ناخواسته واداشت که به اجبار فشار افکار عمومی تن بدهند و وارد عرصه گفتوگوی رسانهای شوند که البته حوزه مخاطبان آنها محدود بود. پس میل به گفتن و فشار اجتماعی برای همراهی با روند عمومی جامعه که همان دیده شدن مساوی است با وجود داشتن، در این امر میتواند مؤثر باشد.
چرا جامعه به سمت لایوهای سلبریتیهایی مانند تتلو علاقه بسیاری نشان میدهد، اما لایوهای متفکران، مولفان، مترجمان و ... از بازدید زیادی برخوردار نیست. آیا این از سطح تفکر پایین جامعه نشات میگیرد؟
اصلاً اینگونه نیست، این روند در جوامع مختلف کم و بیش به یک شکل است. شما نگاه کنید اسلاوی ژیژک فیلسوف برجسته معاصر حدود یازده و هزار پانصد دنبالکننده در اینستاگرام دارد. در اصل اینستاگرام پلتفرم سرگرمی، وقتگذرانی و تماشاگری سریع انبوه محتواهایی است که باید به سرعت مصرف شوند و به فراموشی سپرده شوند. نگاه کنید در اینستاگرام چه موضوعاتی برجسته و اصطلاحا ترند میشوند. مخاطب در اینستاگرام به دنبال این نوع محتواهاست و نه محتواهای جدی و عمیق. بنابراین، تعداد محدودی از افراد هستند که در اینستاگرام صرفا به دنبال محتواهای جدی میگردند و آنها نیز در صفحههای ویژه این موضوعات گردهم میآیند.
در اینستاگرام شاهد پدیدههایی مانند سندرم «پدر آرات» بودهایم که به عنوان مثال کودکی را ابزار شهرت خود میکنند. چرا اینستاگرام به این بستر تبدیل شده و چرا به این مرحله نرسیده که کودکی کتاب را میان همسالان خود ترویج و تبلیغ کند تا این اندازه مورد توجه واقع شود و کودکان از این موضوع الگو بگیرند.
برخلاف جامعه ما پلتفرمهای رسانههای اجتماعی در اصل ابزار سرمایهداری، راهاندازی کسب و کار و بازاریابی و برندسازی هستند. بعد بصری اینستاگرام، تعداد زیاد مخاطب و سهولت برندسازی در مجموع برخی افراد را به سمت استفاده از ابزارهای گوناگون برای راهاندازی کسب و کار سوق داده است که سرمایهگذاری بر روی کودکان که استعداد ویژهای دارند یکی از این ابزارها است. جدا از رویکردهای مختلف منفی یا مثبتی که به این شیوه از بازاریابی و برندسازی شخصی یعنی تکیه بر تواناییهای خاص کودکان وجود دارد، اینکه کودکی بتواند مثلا به تبلیغ کتابخوانی بپردازد لازمهاش این است که آن کودک در ابتدا با گردآوری تعداد قابل ملاحظهای دنبالکننده به جایگاه یک فرد مشهور یا شبهسلبریتی اینستاگرامی دست پیدا کند و سپس به تبلیغ یک کالا یا خدمت باارزش همانند مطالعه کتاب بپردازد. من کار پدر آرات را نه محکوم میکنم و نه از آن دفاع میکنم. اما به نظرم میتوان از برندهایی نظیر آرات برای تشویق همنسلانش به مطالعه و کتابخوانی بهره برد. توسل به چهرههای مشهور برای بازاریابی و بازاریابی اجتماعی مختص اینستاگرام نیست و یک اصل جاافتاده در حوزه تبلیغات و بازاریابی است.
در کتابتان اشاره کردهاید یکی از پدیدههای اینستاگرام در ایران اشتراکگذاری سبک زندگی اسرافگونه و همراه با ولخرجی است. این موضوع تا چه اندازه در فرهنگ ایرانی و زندگی واقعی افراد تاثیر گذاشت؟
نمیتوان دقیقا میزان تاثیر آنرا سنجید و یا بیان کرد اما به هر حال میتواند موثر باشد. مصرف تظاهری که در آرای تورتسن وبلن مفهومپردازی شده، یک بعد اساسی آن نمایش دادن است. بنابراین مصرف امری جمعی و تصویری است. اینستاگرام به عنوان یک رسانه «اجتماعی» و «نمایشی» در عصری حضور دارد است که مصرف تصویر یک کالا از مصرف خود آن کالا اهمیت بیشتری پیدا میکند. ما خانوادههای بسیاری را در اینستاگرام مشاهده میکنیم که عموما از طبقه مرفه هستند و زندگی روزمره خود را که شامل مصرف انبوه کالاهای تجملی است به طور دائم به نمایش میگذارند و بیش از صدها هزار دنبالکننده نیز دارند. این پدیده میتواند در تغییر نگرشها و ارزشها و میل به ارزشمندشماری مصرفگرایی نقش تعیینکنندهای داشته باشد و سبب تغییر در نگرشها و ارزشهای افراد شود.
تصور میکنید در دوران پساکرونا، جایگاه رسانه اجتماعی اینستاگرام در فرهنگ زندگی مردم چگونه خواهد بود؟
به هر حال اینستاگرام اکنون تنها رسانه اجتماعی بدون محدودیت دسترسی در ایران است. در کنار برخی پیامرسانها که برخی به اشتباه آنها را شبکه اجتماعی قلمداد میکنند، مصرف و استفاده از اینستاگرام در دروان خانهنشینی ناشی از کرونا در ایران افزایش قابل ملاحظهای پیدا کرد. قابلیت تماس ویدئویی و نیز لایو در توسعه کاربرد اینستاگرام مؤثر بود. با توجه به اینکه فرهنگ ایرانی یک فرهنگ متن-محور یا نوشتاری نیست و نوعی فرهنگ شفاهی بر آن حاکم است، تصور میشود اینستاگرام بیش از پیش سبب سلطه فرهنگ نمایشی بر جامعه ما میشود که الزاما پیامدهای مثبتی در پی ندارد. به نظرم وقتی با دست خودمان تعداد انبوهی از شهروندان را به خدمت اینستاگرام درمیآوریم، و تنوع دسترسی را محدود میکنیم، خودمان در رواج سطحینگری و ابتذال نقش ایفا میکنیم. به نظرم باید دسترسی به رسانههای اجتماعی دیگر همانند فیسبوک و توئیتر با مقابله با پیامدهای رواج فرهنگ تصویری هرزهنگارانه فراهم شود.
در کتابتان اشاره کردهاید اینستاگرام بیش از هر چیز ابزاری برای سهیم کردن دیگران در باورها، عقاید، احساسات و نیز زندگی شخصی افراد است. در دوران کرونا و پسا کرونایی بسیاری دچار این بحران شدند. اینستا به عنوان یک جامعه مجازی چگونه میتواند افراد را به هم نزدیک تر و بخشی از خلا جامعه را در این باره پر کند؟
اینستاگرام یک اجتماع مجازی متشکل از کاربران گوناگون است. افراد دایرههایی از دنبالکنندگان تشکیل دادهاند که یا آنها را در دنیای واقعی میشناسند یا ارتباط و رابطه آنها کاملاْ باواسطه است. تماشای پستهای یکدیگر که میتواند مربوط به روالهای زندگی هرروزه و رویدادهای خانوادگی باشد، پسند کردن، گذاشتن اظهار نظر و نیز تماس ویدئویی و حتی امکان تماشای مشترک عکسها در حین چت ویدئویی که اینستاگرام در دوران قرنطینه آنرا امکانپذیر کرد، کمک میکند تا افراد نوعی بودن در کنار هم را حس کنند. البته این رابطه نمیتواند جایگزین رابطه واقعی در دنیای واقعی و به شکل چهره به چهره باشد که طی آن احساسات گاه به شکل بدنی ابراز میشوند. نباید محدودیتهای صفحه کوچک نمایش تلفن همراه و سرعت پایین اینترنت را که نوعی اختلال در برقراری رابطه مؤثر است فراموش کرد.
نظر شما