سیدمحمد طباطبایی با اعلام خبر انتشار کتابی درباره مرتضی کیوان گفت:
باید برای ادای دین به مرتضی کیوان کاری میکردم/ نام کیوان هیچ وقت حذف نمیشود
نویسنده کتاب «هفت نامه به مرتضی کیوان» در توضیح دلایل نگارش این کتاب اظهار کرد: مرتضی کیوان، آدم بسیار مهمی در حوزه ادبیات معاصر ماست؛ با این حال آن طور که باید و شاید شناخته نشده؛ از این رو فکر کردم شاید برای ادای دین به مرتضی کیوان و شناساندن او به جامعه باید کاری کنم.
66 سال از مرگ مرتضی کیوان میگذرد و نام او در تاریخ ادبیات معاصر ماندگار شده است؛ با این حال نسل امروز کمتر از او شنیده؛ چه شد که به سراغ مرتضی کیوان رفتید؟
مرتضی کیوان، آدم بسیار مهمی در حوزه ادبیات معاصر ماست؛ با این حال آن طور که باید و شاید شناخته نشده و ما نیز قدر او را ندانستهایم. متاسفانه بسیاری از همنسلان ما مرتضی کیوان را نمیشناسند. آنهایی هم که میشناسند در حد یک اسم است و زمانی که از آنها سوال میکنیم که مرتضی کیوان را میشناسی؟ میگوید بله میشناسم؛ اما واقعیت این است که نمیشناسد. اگر بخواهیم به اهمیت جایگاه مرتضی کیوان بپردازیم تا متوجه آن شویم بهتر است که به سراغ مصاحبههای نجف دریابندری برویم؛ مجموعه مصاحبههایی که مهدی مظفری ساوجی با نجف دریابندری گرفته و در کتابی از سوی انتشارات مروارید منتشر شده است. در کتاب «مرتضی کیوان» که مرحوم شاهرخ مسکوب گردآوردی کرده، نیز یک مصاحبه و نوشتارهایی از مرحوم نجف دریابندری و دیگران درباره مرتضی کیوان آمده است که در آنها به جایگاه و نقش مرتضی کیوان پرداخته شده است.
متاسفانه از مرتضی کیوان اثری باقی نمانده تا نسل امروز قضاوت کند. آیا این تاثیرگذاریای که شما از آن صحبت میکنید در آثار همنسلان او مشهود است؟
بله. شاعران بسیار زیادی برای مرتضی کیوان و غم فراق او شعر سرودهاند. مهدی اخوان ثالث، شاملو، نیما یوشیج و سیاوش کسرایی از این جمله هستند که شعر «سال بد» شاملو از همه مطرحتر است. اگر به خاطرات هوشنگ ابتهاج در کتاب «پیر پرنیان اندیش» هم نگاه کنیم از کیوان روایت میکند و هنوز که هنوز است عکس مرتضی کیوان بر دیوار اتاق آقای سایه هست و هنوز که هنوز است هر جا صحبتی درباره مرتضی کیوان میشود (که آخرین بار در نکوداشت پوری سلطانی بود) صریح میگوید که هنوز داغ مرتضی را بر دل دارد.
چرا هیچ اثری از این شخصیت تاثیرگذار بهجای نمانده است؟
اینکه اثری از مرتضی کیوان وجود ندارد، به دلیل آن نیست که او اثری نداشته است. متاسفانه بسیاری از آثار او وقتی دستگیر میَشود، از بین میرود و پیگیریهای پوری سلطانی هم به جایی نمیرسد. باز هم میگویم که مرتضی کیوان آدم تاثیرگذاری بوده که ناشناخته مانده است.
همانطور که مطرح کردید، نیروهای پهلوی تمام آثار او را میبرند و نابود میکنند. در میان این آثار رمان یا مجموعه داستان کاملی هم وجود داشته است؟
مرتضی کیوان هیچ وقت خودش را شاعر یا داستاننویس نمیدانست و همیشه صراحتا اعلام میکرد که من شاعر یا داستاننویس نیستم. البته در کتابم به این موضوع اشاره کردم که او یک طرح رمان مفصلی داشته و شعرهای زیادی هم داشته که همه از بین رفته است.
آیا شما در کتاب خود سعی در معرفی مرتضی کیوان و نقش او در ادبیات معاصر داشتهاید؟
من علاقهمند به شخصیت مرتضی کیوان هستم، او فردی است که در 33 سالگی اعدام میشود و به جایگاهاش نمیرسد. یک ویژگی مرتضی کیوان که برای من خیلی جذاب است، علاقه شدید او به نامه نوشتن است. او به نزدیکان خودش، حتی آنها که گاهی میدیده نامه نوشته است. مثلا مرتضی کیوان نامههای زیادی را برای سایه نوشته است در حالی که سایه دوست صمیمی و نزدیک او بوده و هفتهای چند بار او را میدیده. مرتضی کیوان نامه برای پوری سلطانی نوشته، در حالی که آنها با هم نامزد بودند و بعدا ازدواج میکنند. همچنین مرتضی کیوان نامههای زیادی را برای احمد شاملو نوشته است. البته بیشتر از همه برای مرحوم ایرج افشار نامه نوشته؛ بیش از ۱۰۰ نامه. همه اینها بیانگر علاقه او به نامه نوشتن دارد و میخواهد این نکته را بیان کند که او دوست داشته حرفهایش را در قالب نامه بیان کند. من فکر کردم شاید برای ادای دین به مرتضی کیوان و شناساندن او به جامعه باید کاری کنم. البته باید دور میشدم از شیوههای کلیشهای پژوهش که حاصلش کتابهای خستهکنندهای میشود که نسل امروز آن را نمیخواند و با آن ارتباطی برقرار نمیکند. فکر کردم که شیوه معرفی مرتضی کیوان باید به شکلی باشد که جذابیت داشته باشد. بر همین اساس رسیدم به آن چیزی که مورد علاقه مرتضی کیوان بوده است؛ یعنی نامه. فکر کردم که خوب است که بیایم و 66 سال پس از مرگ مرتضی کیوان برای او نامه بنویسم. در این نامهها ضمن معرفی مرتضی کیوان برای نسل امروز یک روایتی هم از امروز بیان کنم. درواقع نامهها هم گزارشی است به مرتضی کیوان و هم معرفی مرتضی کیوان برای نسل امروز است.
در این نامهها به چه موضوعاتی اشاره کردید؟
محور نامهها، موضوعاتی است که مرتضی کیوان به آن علاقه داشته است. برای مثال یکی از موضوعات کافه است. کیوان خیلی به کافهنشینی و دورهمیها علاقه داشته و جلسات کافهای آنها جلسات مهم ادبی بوده است. شما فکر کنید که در جلسات کافهنشینی آنها پوری خانم سلطانی، سایه، شاملو، حسین محجوب و این دست آدمها بودند و در آنجا نقد شعر میکردند. یکی دیگر از موضوعات نامهها، زندان قصر است، یعنی جایی که در آنجا کیوان اعدام میشود. یکی دیگر به پوری خانم سلطانی میپردازد؛ کسی که نام مرتضی کیوان را زنده نگه داشت. پوری خانم فقط چهار ماه با مرتضی کیوان به طور رسمی زندگی کرد اما بیش از ۶۰ سال به پای آن عشق نشست؛ چراکه عشق برای او تکرار شدنی نیست و تنها یک بار اتفاق میافتد. یکی دیگر از نامهها به ادبیات میپردازد؛ موضوعی که مورد علاقه مرتضی کیوان بود. یکی دیگر از آنها به نبود اثر از مرتضی کیوان میپردازد. همان موضوعی که شما به آن اشاره کردید.
چرا او تا این حد گمنام مانده است؛ فقط به دلیل نداشتن اثر؟
نه. به نظر من ابر و ماه و خورشید و فلک دست در دست هم دادهاند تا مرتضی کیوان نیست شود. شهربانی وقتی به منزل او یورش میبرد همه دستنوشتهها، آثار و کتابهای او را میبرد و نابود میکند و اجازه باقی ماندن هیچ چیزی را نمیدهد. دوستانش نامهها و آثاری که کیوان نوشته بوده را از ترس اینکه به دست نیروهای پهلوی نیفتند از بین میبرند و این اتفاقی است که باعث میشود هیچ چیزی از مرتضی کیوان باقی نماند. نکته دیگر اینکه قبر مرتضی کیوان در جایی است که چند سال بعد پارک میشود و سایه میگوید که «ساحت ِ گور ِ تو سروستان شد، ای عزیز ِ دل ِ من تو کدامین سروی؟» بعد از آن هم پارک خراب میشود و ساختمان میسازند و از این رو میتوانیم بگوییم که هیچ چیزی از مرتضی کیوان به یادگار نمانده است.
آیا تلاشی برای حفظ خانه او و تبدیل آن به خانه موزه وجود دارد؟
او خانه مشخصی در تهران نداشته؛ هیچ نشانی از خانهای که با مادر و خواهرش در چهارراه مولوی در آن زندگی میکرده نیست. بعد از ازدواج هم که خانه مشخصی نداشته چراکه او فقط چند ماه با همسرش زندگی کرد و بعد اعدام شد. پس خانهای هم از او نمانده است. با همه این اوصاف، معتقدم که نام مرتضی کیوان هیچ وقت حذف نمیشود. او همیشه هست؛ چراکه برخیها باید بمانند و جاودانه شوند و مرتضی کیوان هم یکی از آن اشخاص است. او از آن دست افرادی است که ماندگاریاش ربطی به آثارش ندارد. من در یکی از مصاحبههای مرحوم نجف دریابندری خواندم و تنها نقل میکنم که وی میگوید: «اگر مرتضی کیوان نبود، خیلیها مترجم، نویسنده و شاعر نمیشدند، از جمله خود من.» به نظر میرسد که او حرف بیربطی نزده است. بنابراین تاثیری که مرتضی کیوان بر ادبیات ما گذاشته باعث ماندگاری او میشود و من در این کتاب سعی کردم با نامه نوشتن به مرتضی کیوان او را به نسل جدید معرفی کنم و بگویم که او چنین تاثیری در ادبیات معاصر داشته است.
این پایان فعالیتهای شما روی شناخت مرتضی کیوان است یا تازه در ابتدای راه هستید؟
اگر خدا یاری کند، قرار است که روی شخصیتهای فرهنگی و هنری که مثل مرتضیکیوان جوانمرگ شدهاند کار کنم. مثلا داریوش رفیعی، میرزاده عشقی و خود مرتضی کیوان.
نظرات