عشقنامه ایرانی سومین مجموعه داستان کیهان خانجانی است پس از «سپیدرود زیر سیوسهپل» که در ششمین دوره جایزه ادبی مهرگان تقدیر شد و «یحیای زاینده رود» که رتبه اول جایزه داستان مازندران را به دست آورد.
در این کتاب عشق با همه جنبههایش خود را نشان میدهد. راننده عصبانی در داستان «طریقک مسدود مسدود» نمیتواند هدیهای برای همسرش بگیرد و دق دل خود را سر مسافری نگونبخت خالی میکند. در داستان «بلال بلال» استاد ساز و آواز را به زندگی با معشوق خیالی ترجیح میدهد. در داستان «ای مرز پرگهر» نویسنده با ظرافت در زیرلایههای متعدد نشان میدهد که چرا مرد مانند خاکش سترون شده است.
از برجستهترین ویژگیهای این مجموعه تناسب موضوع عشق، شیوه روایت و زبان آنهاست. نویسنده با تجربهای که در قصهپردازی دارد، اجازه میدهد که خواننده بدون کمک مستقیم راوی از لذت کشف ماجرای واقعی داستان بهره ببرد، مثلا در داستان «شمسالعماره». و با تسلطی که بر زبان و تکنیک و فرم دارد «مردی که میسوخت» را در شهر رشت میچرخاند، به همراه تاریخ مکانهایی چون «باغ سبزهمیدان» و «باغ محتشم» و «باغ قُرق کارگزاری» به خواننده معرفی میکند و پس از سوختنش زندگی دوباره به او میبخشد.
در روزگار پرمشقتی که کدورت مانع از عشق ميشود، نویسنده با عشقي ذاتي به مردم و زندگي، كدورت را ميزدايد و خواننده را با عشق مأنوس ميكند. او گويي منشوری در دست گرفته وجوه مختلف عشق را جلوی چشم خواننده قرار ميدهد؛ دوازده داستان از دوازده شكل عشق.
زبان داستانها گرچه به سبب آشنايی نويسنده با اقوام مختلف ایران گاه در قسمتهايي گیلکی میشود و گاه كوردي و لري و عربی و تهرانی و اصفهانی، اما در آخر كار، خواننده فقط زبان عشق را به خاطر ميسپارد. نویسنده با تسلط بر فرهنگ و ادبیات اقوامي كه داستانشان را ميسازد، در هر روايت ترانههايي از لالهزار و فولکلور و تصنیف بنان و حسن زیرک و مظهر خالقی و کامکارها و مسعود بختیاری و حتی ترانه «قاریهالفنجان» با صدای عبدالحلیم حافظ خواننده مصری و شعر نزار قبانی شاعر سوری را با مضمون عشق به خواننده میشناساند.
داستانهاي اين مجموعهگويی هركدام شناسنامهای دارند، مانند فرزندان يك خانواده با نامها و شخصيتهای خاص و منحصربه فرد اما پدر و مادر و خانهای مشترك. نامهای غالب داستانها از ترانهها انتخاب شدهاند و با زيرعنوان «روزي روزگاری ایران، تهران، كردستان، کرمانشاه، آذربایجان غربی، چهارمحالوبختیاری، خوزستان، اصفهان و گیلان به استقبال داستان ميروند. نويسنده در طول داستان با آوردن ترانهای مناسب، خواننده را در زمان و مكان مورد نظرش نگاه ميدارد. جدا از مضمون مشترك عشق كه اغلب در لايه بیرونی داستانها رخ مينمايد، خواننده شاهد لايههای ديگري است كه به قصه عشق شخصیتها عمق بيشتري ميدهند.
عشق در داستانهای این کتاب مسیر دشوار و سنگلاخی را میپیماید، گاه بروکراسی توتالیتر مانع وصل میشود در داستان «گولنیشان» و گاه فقر اقتصادی به جان عشق میافتد در داستان «طریقک مسدود مسدود» و «آقاجانآقا»، گاه خرافه چشمهای عاشق را میبندد در داستانهای «طلسم غایب» و «آقاجانآقا»، گاه سانسور مانع کار نمایشنامهنویس عاشق میشود در داستانهای «سه صحنه سایهها» و «مردی که میسوخت»، و گاه تنگناهای سیاسی گلوی عشق را میفشارد در داستانهای «ههوری لار» و «شیرین شهمامه»، اما اینها سبب نمیشود که بوی عشق از داستانها به مشام خواننده نرسد.
در نخستین داستان این مجموعه با نام «ای مرز پرگهر» نویسنده با خلق موقعیتی خاص وارد زندگی مردی نوشتافزارفروش و عریضهنویس میشود که با طنازی و زیرکی، برای رهایی از مخمصهای که ظاهراً در اثر یک سوءتفاهم به آن دچار شده، همه مشکلات زندگی خود و جامعهاش را با زاویه دید تکگویی بیرونی بازگو میکند. او با زبان یک ملانقطی روایت میکند که سالها پیش قیمت خودکار پس از سیزده سال تغییر نکرد، اما حالا خودنویسها بیجوهر شدهاند و زبان تلخ عیال جانش از بیجوهری و بیاستقامتی جسم او شکوه میکند. توسل به خرافه در لایه عمیقتر داستان، حکایت عقیم شدن خاک را بازگو میکند.
داستان «شمسالعماره» روایت جذاب دختری ترشیده در جنوب تهران است. این داستان از زبان «دلبر» آنقدر شیرین و پرکشش روایت میشود که خواننده حس نمیکند در حال خواندن یک مونولوگ باشد. «پا شم یه دستی به سر و روم بکشم برم چارپایه بذارم پشت درِ حیاط بشینم تا مچ این اَسد سُپور رو بگیرم که باز سطل آشغال رو با آشغال ندزده. بهترین وخته امروز. نمیدونم سرِ صُب، بعدِ نمازِ مسجد، کجا رفته ننه؛ نیست یهریز غر بزنه به جونم که: هی دلبر! چهل سالت شده، اینقدر وسواسی و سگصلح و هاپارتی نباش. بذار یکی درِ این خونه رو بزنه. دختر بیشوهر به سنِ تو برسه شیرینعقل میشه.» نویسنده در این داستان از نگاه این دختر زندگی مادرش را میبیند و روابط دختر و پسر دانشجوی مستأجرشان را و «دلبر» عاشق سپور محل میشود. خواننده در پایان این داستان که فضای امنیتی آن روزها را روایت میکند، میماند که از درک دنیای ساده دلبر لذت ببرد یا حسرت عشق بیفرجام او را بخورد.
نویسنده در این مجموعه به خوبی از پس خلق فضا و ترسیم مکانهای مختلف داستانهایش برآمده است. او گاه با توصیفی نو از یک محله یا کوچه آن را در ذهن خواننده ماندگار میکند، مثلا در داستان گولنیشان: «محله قطارچیان سنندج، با آن کوچه پسکوچههای تنگ که بعضی جاهای سربالاییش حیاط خانهها را میتوانی ببینی و بعضی جاهای سرازیریش حس میکنی خانهها میافتند دنبالت.»
او با بهرهگیری از زبانی پیراسته و خوشآهنگ کاری میکند که خواننده در چنگ چند حس همزمان اسیر شود. در داستان «ههوری لار» حکایت عشقی معصوم در زندان با زبانی زیبا روایت میشود، آنگونه که دیگر مهم نیست این داستان را عاشقانه بنامیم یا سیاسی. «گویی قصه شَرمین و شوان هم چون قصه سیگار اُشنو و شهر اُشنویه، قصهای از دوران قدیم بود، آنطور که او آنروز توی هواخوری زندان تعریف کرد: شَرمین هنر میخواند، تهران. دانشگاهها را که تعطیل کردند، برگشت شهرمان عکسهای مستند بگیرد...»
در داستان «بلال بلال» نویسنده با اعتماد به درک خود از معنای زندگی هنرمندی عاشق، ساعتی شیرین از زندگی استاد «بهمن علاءالدین» را در قالب داستانی عاشقانه به خواننده میچشاند. زن و مردی عاشق روبهروی هم ایستادهاند، مرد اگرچه به ساز و آواز عاشقتر است اما نمیتواند دل از زن بکند. اینجا هم شیرینی و حسرت توأمان بر جان خواننده مینشیند. «استاد گفت: تو درد ئیکشی، من مرگ؛ پاییز دنیا آمدم پاییز مُردم. این میان، زندگی فقط آن پاییز بید که تو رو دیدُم و شعرت رو گفتُم و آوازت رو خوندُم. زن گفت: همیشه دوتا بیدی. دوتا نوم: بهمن علاءالدین و مسعود بختیاری، دوتا استان: خوزستان و چهارمحالوبختیاری، دوتا زندگی: بیزن و بازن، بیمن و بامن. بیخود نی که مردمون برات افسانه ساز ئیکنن.»
داستان «مردی که میسوخت» از بالاترین خلاقیت زبانی نویسنده بهره برده است. کیهان خانجانی در این داستان متفاوت، با زبانی پرشور، زندگی نمایشنامهنویسی عاشق را روایت میکند. او به زیبایی زمان را کُند میکند تا لحظه لحظه دردهای نمایشنامهنویس تنها را در میانه آتشی خودخواسته درک کنیم، اما پس از آن او را از زیر خاکستر جملات سوخته، ققنوسوار بیرون میکشد و یادآورمان میشود که کلمه نمیمیرد چون عشق نمیمیرد. «مردی که میسوخت از میان آتشِ فرونشسته تا زانوها، پا به بیرون گذاشت. یقه کت را برگرداند و صاف کرد و تکدکمهاش را بست و راه افتاد در خیابان منتهی به میدان شهرداری رشت که آفتاب از بالای عمارتش سر میزد. گویی نمایشی خیابانی را به پایان برده است، مردمان سوت زدند و هورا کشیدند و دست زدند. حالا از میان درختان دو سوی خیابان که شاخههایشان گویی به شکل تعظیم خم شده بودند و برگهایشان کف میزدند و در آسمان صبحگاهی تکانتکان میخوردند، مردی که میسوخت، که دیگر نمیسوخت، میرفت و میرفت.»
مجموعه داستان عشقنامهی ایرانی نوشته کیهان خانجانی از سوی نشر چشمه منتشر شده و در 122 صفحه با قیمت 23500تومان به بازار کتاب عرضه شده است.
نظر شما