یکشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۹ - ۱۴:۰۸

حمیدرضا شاه‌آبادی می‌گوید: نویسنده‌های ما کمتر سراغ مسائل واقعی نوجوانان می‌روند و برای نوجوانانی می‌نویسند که ساخته ذهن‌شان هستند.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) این نویسنده ادبیات کودک و نوجوان در گفت‌وگو با ایسنا، در پی اتفاقی که برای «رومینا، دختر ۱۴ساله تالشی» رخ داده است و کشته شدن او به دست پدرش، درباره پرداختن به مسائل نوجوانان و نقش ادبیات بر جلوگیری از خشونت‌های خانگی اظهار کرد: خیلی از رفتارها هستند که باید آن‌ها را به عنوان مهارت  آموخت. گاهی اوقات تصور می‌کنیم خیلی از  مهارت‌های لازم برای زندگی به شکل طبیعی و اتفاقی خودشان حاصل می‌شوند. همیشه  فکر می‌کنیم که رانندگی و آشپزی را باید یاد بگیریم، اما هیچ‌گاه به این فکر نمی‌کنیم که عشق  و مهرورزی‌ را هم به عنوان یک مهارت باید آموخت، به همین دلیل و  در بیشتر موارد نوجوانان و جوانان در موضوعات مرتبط با عواطف، احساسات، مهرورزی و عشق دچار  مشکل می‌شوند؛ مشکلات متعددی که گاهی اوقات زندگی آن‌ها را از هم می‌پاشد.
او افزود: هرکدام از انسان‌ها در دروه‌هایی از زندگی‌شان پیش می‌آید  که عاشق هستند، اما معشوق ندارند. شاید بتوان گفت نوجوانی مهم‌ترین دوره‌ای است  که چنین شرایطی رخ می‌دهد. یک نوجوان پر از  احساسات و عواطف دگرخواهانه می‌شود و دلش می‌خواهد آن را به کس دیگری تقدیم کند،  به همین دلیل در  اولین فرصت، اولین کسی که حداقل شرایط را از خود بروز بدهد به عنوان هدف مهرورزی خود انتخاب می‌کند و نتیجه این می‌شود که در بسیاری موارد می‌بینیم یک دختر ۱۴ ساله با مردی  ۳۰ساله و حتی ۵۰ساله رابطه عاشقانه برقرار می‌کند.  دلیل این موضوع این است که  این دختر مهرورزی و عشق را به عنوان یک مهارت و کنترل احساسات خود را نیاموخته است. او یاد نگرفته است چطور زمانی که پر از احساس می‌شود، آن را کنترل کند و  یاد نگرفته که چطور مورد مناسب‌تری را برای ابراز عشق خود انتخاب کند و ماجرا به این‌جا می‌رسد که می‌بینیم فجایع مختلفی رخ می‌دهد. مورد «رومینا» آمیزه‌ای است از فقدان آموزش مهارت عشق،عدم آشنایی والدین با مهارت‌های فرزند پروری،خشونت خانگی،باورهای غلط اجتماعی و نبود قوانین حمایتی.
شاه‌آبادی در ادامه بیان کرد: گاه خانواده‌ها هم بلد نیستند چطور بچه‌های خود را دوست داشته باشند و چطور  به آن‌ها مهر و علاقه نشان دهند. خیلی از خانواده‌ها فکر می‌کنند اگر به روی بچه‌شان بخندند ممکن است پررو شود. گاهی تا آن‌جا که می‌توانند از موضع بالا و  سختگیرانه با بچه‌های‌شان برخورد می‌کنند. پدر و مادرها پیش بچه‌ها به‌هم ابراز محبت نمی‌کنند و همه این‌ها باعث  می‌شود بچه‌های ما مهرورزی و عاشق شدن را یاد نگیرند و نفهمند معشوق چه ویژگی‌هایی باید داشته باشد و نفهمند خودشان در یک رابطه عاشقانه در کجا قرار می‌گیرند. معمولا به شکل سینه‌ به سینه و نسل به‌ نسل همه ما باور کرده‌ایم معنای عشق فدا شدن، از بین رفتن و به نفع دیگری کنار کشیدن است. بلد نیستند در یک رابطه دوطرفه کاملا برابر عشق‌ورزی کنند و همیشه احساس می‌کنند در برابر کسی که دوستش دارند باید سر تعظیم فرود بیاورند.
او خاطرنشان کرد: اگر بپذیریم مهرورزی مهارت است باید بپذیریم این مهارت را باید آموخت. بچه‌ها باید در خانواده کنترل احساسات، احترام به خویشتن و مهرورزی را یاد بگیرند و خانواده‌ها هم خودشان باید مهرورزی صحیح را به بچه‌های‌شان یاد بدهند. این بچه‌ها باید از کجا یاد بگیرند؟ قطعا یکی از منابع درست می‌تواند کتاب و ادبیات باشد. در  ادبیات می‌توانیم این مسائل را به بچه‌ها آموزش بدهیم، حتی در خانواده‌ها آموزش بدهیم و جلو خیلی از فجایعی را که ممکن است رخ بدهد، بگیریم.
نویسنده «دروازه مردگان» افزود: همه تلاش پدر و مادر در تربیت فرزندان در یک کلام خلاصه می‌شود؛ «دوست داشتن». چون بچه‌های‌شان را دوست دارند شب تا صبح  بالای سرشان بیدار می‌مانند  و  برای‌شان تلاش می‌کنند. پدر و مادرها هم باید یاد بگیرند خشم‌شان را  کی کنترل کنند و چطور  مهرشان را  ابراز و حتی کنترل کنند، گاهی اوقات مهرورزی بیش از حد والدین می‌تواند مشکل‌ساز باشد.  همه ما نیازمند آموزش هستیم؛ این‌که چطور ارتباطات خودمان را بر اساس قواعد و  قوانین منطقی  تنظیم کنیم و ارتباط درست را یاد بگیریم. اگر چنین امکانی فراهم باشد قطعا هیچ دختر ۱۴ساله‌ای  با مرد ۳۰ساله طرح دوستی نمی‌ریزد. دختری این کار را می‌کند که به مهر  پدری نیاز دارد. او  فکر می‌کند دنبال معشوق می‌رود، این در حالی است که دنبال مهر پدری است؛ چیزی که ممکن است از او دریغ شده باشد و  آن نوجوان می‌خواهد این احساس را بازتولید کند.  نیاز خود را به عشق به جنس مخالف تبدیل می‌کند، در حالی که این عشق  به جنس مخالف نیست و این انعکاس میل سرکوب‌شده اوست که خود را به این نحو نشان می‌دهد.
او همچنین درباره کتاب‌هایش «وقتی مژی گم شد» و «لالایی برای دختر مرده» که درباره ارتباط خانواده و فرزندان و مسئله فرار از خانه است، گفت: من  برای چاپ و انتشار این کتاب‌ها با مشکلی مواجه نشدم؛ نه مشکل ارتباط با ناشر و نه مشکل ممیزی وزارت ارشاد. مسئله این بود که احساس می‌کردم ورود به این موضوع یک جسارت است. قبل از خودم ندیده بودم که دیگران به موضوع فرار از خانه و مشکلاتی که برای  بچه‌ها پیش می‌آید بپردازند. چون فکر می‌کردم موضوع، موضوع حساسی است قطعا با حساسیت  و دقت‌نظر  آن‌ها را نوشتم که عکس‌العمل منفی‌ای ایجاد نکند. از این جهت می‌توانم بگویم خیلی دقت می‌کردم. اما حس می‌کنم کار کمی است و  هنوز می‌توان کارهای مختلفی درباره ارتباط دختران در خانواده و بیرون از آن انجام داد.
حمیدرضا شاه‌آبادی درباره عوامل کمتر پرداختن به این مسائل نیز اظهار کرد: نویسنده‌های ما  کمتر سراغ مسائل واقعی نوجوان می‌روند. نویسنده‌های ما  معمولا به نوجوان‌هایی که در ذهن خود ساخته‌اند می‌پردازند و  نوجوانان واقعی را نمی‌بینند. گاهی فکر می‌کنم  ممیزی  می‌تواند یک بهانه باشد برای ننوشتن.  ما احتیاج داریم که نوجوانان واقعی اطراف‌مان را ببینم و مسائل واقعی آن‌ها را بشناسیم و انعکاس دهیم. گاهی اوقات تصویری که از  مخاطب خود داریم حداکثر تصویر نوجوانی خودمان است، چیزی که به  سال‌های گذشته مربوط می‌شود و با آن‌چه در امروز اتفاق  می‌افتد خیلی فرق می‌کند. فکر می‌کنم از سرِ درد نوشتن ضروری‌ترین اتفاقی است که باید بیفتد و اگر نویسنده‌ای  از سرِ درد سراغ قلم برود مسائل متعددی را می‌بیند که می‌تواند به قلم بیاورد، در غیر این صورت ممکن است خیلی چیزها از نگاهش دور بماند.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها