محمدعلی کیهانی از معدود ورزشکارانی است که این دغدغه را داشته و خاطرات و مشاهداتش را در قالب یک سفرنامه ورزشی نوشته است. وی متولد 1370 است، سابقه 9 سال عضویت در تیم ملی شمشیربازی ایران در اسلحه اِپه را دارد و 9 مدال بینالمللی ازجمله طلای تیمی قهرمانی آسیا در سال 2012، کسب مدال نقره دانشجویان آسیا و مدال طلای جام باشگاههای آسیا را نیز برای ایران به ارمغان آورده است.
این قهرمان ملی از سنین پایین طراحی هنر را آغاز کرده و از 17 سالگی آنرا تدریس میکرد. در دانشگاه مهندسی معماری خواند و در چند هنرستان معماری به تدریس این رشته پرداخت که سنت معلمی را هنوز به انجام میرساند. کیهانی که مسئولیت فرهنگی فدراسیون شمشیربازی ایران را نیز برعهده دارد، در گفتوگو با خبرنگار ایبنا درباره دغدغههای فرهنگی و محتوای این کتاب که در ماههای آینده راهی بازار نشر خواهد شد، سخن گفت.
بسیاری از ورزشکاران بهویژه ورزشکاران ایرانی در سالهای اوج ورزشی خود بیشتر دغدغه تمرین، رکورد، قهرمانی و کسب شهرت دارند و پس از آن نیز بیشتر آنها به دنبال فعالیتهای اقتصادی میروند. در این میان تعداد کسانی که با دغدغههای فرهنگی، دست به قلم ببرند، اندک است. این انگیزه چگونه در شما ایجاد شد که شرح خاطرات و تجربیات ورزشی خود را بنویسید؟
از نخستین مسابقه قهرمانی جوانان آسیا در سال 2011 که 9 سال از آن میگذرد به توصیه پدرم و علاقهمندی خودم، برایم جذاب بود که خاطرات و تجربیات سفرهایم را بنویسم که مقایسهای از فرهنگ ورزشکاران ایرانی با ورزشکاران دیگر کشورهای حاضر در رویدادهای آسیایی و جهانی است. مثلا در یک مسابقه در سطح جهانی، فرهنگهای مختلف کنار هم قرار میگیرند و جدا از هدف اصلی که همان رویداد ورزشی بود، مراودات و ارتباطهایی با هم داشتند که برایم جذابیت داشت.
حس کردم ورزشکاران ما کمتر به سراغ نوشتن خاطرات و تجربیات سفرهای ورزشی خود میروند. سرپرستان تیمهای ورزشی کشورهای دیگر همیشه پس از سفرها یک سری گزارشهایی ارائه میدهند، ولی به طورکلی ما بیشتر بر مبنای سیستم شفاهی کار میکنیم و در برخی حوزهها بهویژه ورزش این نقص بیشتر دیده میشود و زندگینامه ورزشی مکتوب ورزشکاران ایرانی تقریبا وجود ندارد. در دنیا زندگینامه ورزشکاران بزرگ یا از سوی خودشان یا دیگران نوشته شده و با استقبال نیز مواجه شده است. یکی از بانوان رومانیایی شمشیرباز که قهرمان جهان نیز هست، کتاب خاطرات خود را تدوین و چاپ کرده است. این فرهنگ در دیگر کشورها وجود دارد و در کشور ما نیز این کتاب میتواند شروعی در این راه باشد.
ابتدا که قصد نوشتن این کتاب را کردم، یک سری سفرنامههای پرفروش و پرمخاطب ورزشی را خواندم و سبک کار آنها را بررسی کردم. در این کتاب تجربیات مربوط به تمرینات ورزشی و ... ارائه نشده، بلکه یک دید کلی از سفرهایم به دست میدهد. به قدر توانم تلاش کردم یک دید جامعهشناسانه و عامهفهم داشته باشم. دغدغهام بیشتر مقایسه سبک زندگی و فرهنگهای ورزشکاران و مردم کشورهای مختلف بوده و خیلی از تکنیک ورزش سخن نگفتهام. در کل به این کتاب دید بازاری نداشتم. چون ما فرهنگ شفاهی داریم، ورزشکاران تجربیات و نقاط ضعف و قوت را ننوشتهاند تا برای نسل جدید بهعنوان الگو مورد استفاده قرار گیرد. زمانی که باید این تجربیات و خاطرات نوشته میشد، صورت نگرفته و امروز تجربه نوشتهشدهای نداریم که از آن برای جلوگیری از تکرار اشتباهات استفاده کنیم.
براساس آمار موجود ما بهطور کلی جامعه کتابخوانی نیستیم و مطالعه یک ضرروت در زندگی ایرانیها محسوب نمیشود. کتاب و مطالعه در زندگی ورزشکاران ایرانی چه جایگاهی دارد؟
همیشه یکی از دغدغههای اصلی من در حوزه فرهنگ، بحث کتابخوانی بوده است. در خاطراتم هم نوشتهام که گاهی انسان چیزهایی را میبیند که باورپذیری آن سخت است. مثلا در مسابقات جایزه بزرگ قطر در سال 2016 که امتیاز آن برای ورودی المپیک محسوب میشد، تیم فرانسه که در اسلحه اِپه در دنیا بهترین است، دو نفر از ورزشکارانش کتاب میخواندند. درحالیکه ما یا کتاب نمیخوانیم یا برای مطالعه باید محیطی آرام در اختیار داشته باشیم، ولی آن دو ورزشکار در آن شرایط پراسترس، به کتاب پناه پرده بودند. به نظر من، این مسأله از فرهنگ آن کشور نشأت میگیرد. یا مثلا اردویی در کمپ تیم ملی فرانسه در حومه پاریس داشتیم، برای اولی بار دیدم آدمی در راه رفتن در خیابان کتاب میخواند. قبل از آن اگر کسی به من چنین چیزی میگفت، برایم خندهدار بود. اگر بخواهیم مقایسه کنیم، بخشی از زندگی آنها به مطالعه و کتاب اختصاص دارد. در سبک زندگی، تفاوتهایی با کشورهای پیشرفته داریم که میتواند برای ما الگو باشد.
در کتاب، یک مقایسهای بین سفرهایمان به شرق آسیا مانند هنگکنگ و چین و ژاپن و کشورهای اروپایی مثل فرانسه و آلمان داشتم. هواپیمایی که از ایران یا امارات و ... به سمت شرق آسیا میرود، بیشتر مسافران در حال بازی کردن با موبایل و تبلت هستند، ولی در هواپیمایی به مقصد آلمان یا دیگر کشورهای اروپایی، بیشتر مسافران در حال خواندن کتاب هستند. این مسأله دیدی به ما میدهد تا نگاهمان را عوض کنیم و همین نگاه متفاوت وارد عمل و سبک زندگی ما شود.
یکی از چالشهایی که همواره درباره جامعه ورزشکاران مطرح میشود، مسأله فرهنگ و اخلاق است. از نظر شما که دغدغه فرهنگ دارید در مقایسه با ورزشکاران دیگر کشورها، سطح این فاکتورها در میان ورزشکاران ایرانی چگونه است؟
گاهی درباره مباحث مختلف ازجمله مباحث اخلاقی و فرهنگی، به جامعه ورزشی انتقادات زیادی وارد میشود، درحالیکه گمان میکنم جامعه ورزشی، برآیند همین جامعه است. در یکی از جلسات کمیته ملی المپیک، یکی از مسئولان اظهار کرد که ورزشکاران ما اخلاقمدار نیستند. معتقدم این سخن اشتباه است، چراکه این ورزشکاران مشتی نمونه خروار هستند. اگر برخی از ورزشکاران که نماینده ایران هستند در عرصههای داخلی و بینالمللی با اخلاق رفتار نمیکنند، از دل همین جامعه بیرون آمدهاند با این تفاوت که در اوقات فراغتشان هم به جای روی آوردن به سمت اعتیاد یا ...، ورزش و تمرین کردهاند. اتفاقا معتقدم ورزشکاران از خوبهای جامعه هستند. اگر مشکل فرهنگی وجود دارد، به کلیت جامعه، سیستم آموزشی و ... برمیگردد.
کتابی را با عنوان «معلم ژاپنی به مثابه رهبر» خواندم که به فارسی هم ترجمه شده است. این معلم ژاپنی، تجربیات 30 سال معلمی و مدیریت در مدارس ژاپن را در این کتاب برای ایرانیها بیان کرده است. این کتاب به توصیه یک استاد ایرانی در ژاپن نوشته شد. این معلم در یکی از بخشهای جذاب کتاب نوشته که در سال 1976 برای مدرسه ما مدیر جدیدی آمد که سیستم آموزشی مدرسه را تغییر داد. مثلا زمان کلاسها را کوتاهتر و زنگهای تفریح را بیشتر کرد و برای بچهها بازی گروهی گذاشت و هدفش این بود که خلاقیت بچهها پرورش پیدا کند. ولی ما هنوز هم در سیستم آموزشیمان چنین چیزهایی را کم داریم. در همین کتاب آمده که با روش این مدیر خیلی مخالفت میشود و بعد از سه سال که از مدرسه میرود، دوباره سیستم را به حالت قبلی برمیگردانند، ولی مجموعه کارهای این مدیر و دیگر مدیران بعدها جواب میدهد.
مربی تیم ملی فوتبال ژاپن در جام جهانی 2010 در خاطرهای مطرح میکند که در مسابقه با دانمارک، قصد تغییر تاکتیک تیم را داشته که در شلوغی استادیوم، نمیتوانست صدای خود را به بازیکنان برساند. ولی بعد از بازی متوجه میشود که بازیکنان آنقدر از نظر آموزشی تاکتیکها و شرایط مختلف را تمرین کرده بودند که در زمین مسابقه خودشان این تغییر تاکتیکی را انجام داده بودند. ما با چنین رویکردی فاصله زیادی داریم. ما فرهنگ تفاهم در کار تیمی را نداریم. نمونه آن در ورزشهای تیمی ما دیده میشود. ما در کار تیمی بجای تفاهم و همدلی و حرکت به سوی یک هدف مشترک، بیشتر دنبال مقصر میگردیم، درحالیکه اگر اشتباه یا موفقیتی هست، متعلق به همه تیم است.
باشگاههای مطرح و موفق دنیا در رشتههای مختلف در کنار تیم اصلی، آکادمی، فعالیتهای اقتصادی، آموزشی و فرهنگی و کتابخانه دارند، کارهای عامالنفعه و خیریه نیز انجام میدهند. ولی در سردر باشگاههای ما عنوان فرهنگی ورزشی بیشتر نمادین است. بهنظر میرسد باشگاههای ما بیشتر تیمهای ورزشی هستند.
در کنار اردوهای ورزشی ازجمله تیمهای ملی شمشیربازی چقدر کارهای فرهنگی صورت میگیرد تا در زمان حضور ورزشکاران ایرانی در سطح بینالمللی، فرهنگ ایرانی به نمایش گذاشته شود؟
ما اصولا چیزی به اسم آشنایی با فرهنگ کشور مقصد نداریم. اگر ورزشکار ما با مختصات و فرهنگ کشوری که قصد سفر به آنجا را دارد، آشنا باشد، در رفتار او تأثیر خواهد داشت. عملکرد ورزشکاران ایرانی در عرصههای بینالمللی، به حساب فرهنگ ایران نوشته میشود نه خود آن ورزشکار. کار فرهنگی نیاز به یک بستر زمانی دارد، ولی بیشتر کارهایی که برخی فدراسیونها و باشگاههای ما انجام میدهند، مقطعی و ابتدایی است. همه چیز ما تقریبا فردی است و در کار تیمی ضعف بسیاری داریم.
کدامیک از فدراسیونهای ورزشی ما کتابخانه دارند تا ورزشکار بداند در رشته تخصصیاش در دنیا چه خبر است؟ جدیدترین تمرینات، مباحث علمی روز دنیا و مسائل تغذیهای چگونه است؟ ورزشکاران تحصیلکرده و اهل مطالعه، نمیتوانند در قالب تیمها بگنجند، چون تناسبی وجود ندارد. چقدر به دانش روز دنیا در رشتههای مختلف مسلح هستیم؟ مربیان ما چقدر این دغدغه را دارند که بتوانند به ورزشکاران منتقل کنند؟ ما هنوز برنامه زمانبندی ساده و روتین را درست نمیتوانیم پیاده کنیم. نمیدانیم برای چند هفته بعد چه برنامه مشخصی داریم.
توجه به ورزش بهعنوان عاملی برای سلامتی مهمتر است یا صرفا پلکانی برای رسیدن به قهرمانی؟ جامعه ما به کدامیک بیشتر نیاز دارد؟
یکی از موضوعاتی که در کتاب به آن پرداختهام و سر کلاسهای درس هم به شاگردانم گفتهام، این است که در برخی فرهنگها به افراد میآموزند که تکبُعدی نباشند، درحالیکه جامعه ما بیشتر انسانهای تکبُعدی را میپسندد. بیشتر والدین میخواهند تا فرزندشان با یادگیری مهارتهای مختلف، در نهایت در یکی از آنها دیده شود و خیلی به این موضوع توجه نمیشود که در کدامیک از این شاخهها خوشحالتر است.
در کتابم مثالی از یک ورزشکار نروژی آوردهام که او را با ورزشکاران اُکراینی مقایسه کردم که روزی سه نوبت تمرین میکردند، درحالیکه ورزشکار نروژی یک معلم بوده که روزی یه نوبت عصرها بعد از پایان کارش تمرین میکرد. در جریان مسابقات المپیک، ورزشکاران اکراینی همه حذف میشوند و ورزشکار نروژی به مقام دوم میرسد. تحلیل من این است که این ورزشکار از کشوری آمده که ورزش یکی از جنبههای زندگیش شده بود.
نظرات