در واکنش به یادداشت محمد شریفی، مولف کتاب «نردبان آسمان» که روز چهارشنبه در خبرگزاری ایبنا منتشر شد، کریم زمانی یادداشتی نوشته و در اختیار این رسانه قرار داده است.
در ادامه محمد شریفی طی یادداشتی درباره صحبتهای کریم زمانی، نکاتی را متذکر شد. در پاسخ به یادداشت محمد شریفی جناب کریم زمانی یادداشت دیگری در اختیار ایبنا قرار داده است. شرح کامل این یادداشت را در ادامه میخوانید.
هین سخن تازه بگو ...
بنده در پاسخ به سؤال خبرنگار محترم خبرگزاری کتاب عرض کردم که مثنویپژوهی گرفتار حلقه بسته تکراری ملالآور است و از باب نمونه به کتاب اخیرالانتشار نردبان آسمان آقای محمد شریفی با ویراستاری آقای محمدرضا جعفری از نشر نو اشارتی کردم. جالب است بدانید در سالهای اخیر تا جایی که من اطلاع دارم لااقل پنج شرح دیگر منتشر شده است که مثنوی را بیت به بیت به نثر گزارش کردهاند. که البته این پنج شرح، بعد از شرح بنده نگارش یافته است. و اخیرا نردبان آسمان هم بر آنها افزوده شد! ببینید چه غوغایی است از تکرار !
و اما چند نکته :
۱. آقای شریفی! حال که در مقام پاسخ بر آمدهاید از جواب، فرار نکنید. حرف روشن بنده این بوده و هست که استفاده کلان و غیر متعارفی که سبب مدیونی شما شده ایجاب میکرد که اخلاقا و قانونا ناشر و نویسنده شرح جامع مثنوی را از همان آغاز کارتان آگاه میکردید. چون ناشر - مؤسسه روزنامه اطلاعات - در صفحه شناسنامه شرح جامع مثنوی قید کرده است: (هرگونه اقتباس کلی و جزئی از این کتاب بجز برای نقد و بررسی، آن هم فقط در گیومه، بدون مجوز کتبی از مؤلف و ناشر ممنوع و غیر قانونی است) آیا شما این قاعده را رعایت کردهاید؟
و تازه اگر هم این قید را نمیآوردند نیز وظیفه وجدانی شما و نشر نو بود که قصدتان را با ناشر و نویسنده در میان بگذارید و سر و ته قضیه را با گفتن یک ( مدیونم) هَم نیاورید!
۲. آقای محترم! شما همراه با جناب محمدرضا جعفری با نمونهای و بخشی از کتاب نردبان آسمان آمدید منزل ما. اما چه وقت؟! وقتی که به قول خودتان سه ماه مانده بود به انتشارش. یعنی کتاب شما تقریبا در آستانه صحافی بوده. با این حساب، آمدن تان به قصد رعایت حقوق ناشر و نویسنده شرح جامع مثنوی نبوده است. و چه در سَر و سِرّ داشتید، نمیدانم، والله علیم بذاتِ الصُدور. به ادعای شما کتاب نردبان آسمان ده سال زمان برده است. بنابراین اگر قصدتان بر رعایت آداب نشر بود میبایستی ده سال پیش میآمدید ، نه ده سال بعد. مطلب خیلی روشن است!
۳. آقای محترم! به بنده گفتهاید چرا در شرح برخی از ابیات گفته ام: الله اعلم. پس چه بگویم؟ بگویم خودم اعلم هستم؟! من که با اعلم بودن خدا مشکلی ندارم. دیگران، خود دانند. و تازه این جمله را پس از تکاپو و مراجعاتی چند به منابع و راضی نشدنم از معنای به دست آمده گفتهام. این جمله چه ایرادی دارد؟ و گفتن این جمله بهتر است یا گفتنِ «این است و جز این نیست!»؟ ولی ای برادر ! از آنجایی که تاب شنیدن ایرادتان را ندارید از سر خشم این حسن را هم عیب دیدهاید!
۴. آقای شريفى! شما فرمودهاید کریم زمانی از انتشار هیچ اثر مرتبط با مثنوی خوشحال نمیشود! من در آن مصاحبه به خبرنگار محترم عرض کرده بودم که جریان مثنوی پژوهی در حلقه بسته تکرار است الّا ما شذَّ و نَدَر.
اگر جناب شریفی معنی جمله (الّا ما شذَّ و نَدَر) را در مییافتند چنین قضاوتی نمیکردند. با عرض پوزش از محضر اهل فضل و سواد این جمله را ترجمه میکنم تا جناب شریفی پندار خود را راست گرداند. معنی تحت اللفظ جمله این است: (مگر آنچه که اندک و نادر است). پس آقای شریفی! منظور بنده این شد که کثیری از منشورات در عرصهء مثنوی پژوهی، تکراری است، مگر نوادری از آثار که محققانه نگارش یافته و طبعا خوشحال کننده نیز هست .
۵. آقای محترم ! فرمودهاید که کریم زمانی خاتم شارحان مثنوی نیست. بله، هرگز چنین ادعایی نداشته و ندارم. من خاتم شارحان مثنوی نیستم، ولی دعا میکنم که شما خاتم نردبان تراشان باشید!
۶ . فرمودهاید کریم زمانی، مثنوی را ملک طلق خود میداند! آقای شریفی! برای این ادعای خود یک نمونه بیاورید. البینه علی المدعی. این درویش قلندر یک لا قبا کجا؟ و ملک طلق کجا ؟! «ماییم و کهنه دلقی کآتش در آن توان زد».
۷. جناب شریفی! شما در بیان مجد و عظمت نردبان آسمان تان فرمودهاید که: (شک دارم که این کار از کریم زمانی هم ساخته باشد) ولی بنده خدمت شما عرض می کنم که اگر شما شک دارید من یقین دارم که این قماش کارها از بنده بر نمیآید، چون هر قلمی را شأنى است و هر کسی را جایگاهی! خداوند را شاکریم که چنین استعدادی نداریم!
۸. فرموده اید که کریم زمانی شرح خود را فصل الخطاب مثنوی میداند. برای این ادعایتان نیز نمونه و شاهدی بیاورید! هاتوا برهانکم إن كنتم صادقين! باید بگویم این از بدیهیات است که معنای لایه در لایه مثنوی تمامی ندارد که فصل الخطابی داشته باشد. ولی نردبان آسمان شما تکرار مکررات است. «هین، سخن تازه بگو...»! . اگر کسی ولو به تصادف کتاب شما را با شرح بنده مقایسه کند، میبیند که قدم به قدم همان حرفها را تکرار کردهاید. ولی از آنجا که در کتاب نردبان آسمان هیچ ردّپایی از شماره ابیات بر جای نگذاشته اید، کار مقایسه کننده سخت و دشوار میشود و امکان این مقایسه به حداقل ممکن می رسد! حالا به چه سببی ابیات شماره گذاری نشده نمی دانم، با اجازه آقای شریفی: الله اعلم!
۹ . جناب شریفی سخنی فرمودهاند بدین مضمون که (در طول گذر زمان فهمهای جدیدی از متونی همچون مثنوی ضرورت پیدا میکند) بله درست است. ولی اکنون سخن، بر سر مصداق است. گاهی پیش میآید که از مقدمهء صحیح، استنتاجِ غلط میآورند. آیا نردبان آسمان فهم جدیدی از مثنوی است؟! فهم جدید متون رمزی و سمبلیک تا آنجا که این بندهء هیچ ندان از اهل فن شنیدهام، آشکار کردن لایههای پنهان یک متن است که وارد بحث هرمنوتیک میشود که با نردبان آسمان تان هیچ سنخیتی ندارد. بینهما بُعدالمَشرقین ! کار شما فقط تکرار است، چه ربطی به فهم جدید دارد ؟!
۱۰ . بنده هرگز خود را بینیاز از نقد نمیدانم و همیشه در ابتدای کتابهایم از خوانندگان خواستهام هر گونه ایراد مرا گوشزد کنند و هیچ ایرادی را چشم پوشی نکنند، چون ما انسانیم و انسان هم آمیزهای است از ضعفها و قوتها. و بنده نیز، خود، بیش از دیگران، نقّاد آثار خود هستم. چنان که ترجمه و تفسیر روشنگر قرآن کریم را در هر چاپ، ویرایش کردهام و همانطور که به خبرنگار محترم عرض کردم در یکی دو سال اخیر فرصتی دست داد و دفتر اول و دوم مثنوی را ویرایش نمودم که بزودی منتشر میشود. کدام گام نخستین است که با دشواری ها و تنگناها و اُفت و خیزهایی همراه نباشد؟!
۱۱. همانطور که قبلا به اشارت گفتم جناب شریفی بجز تکرار مطالب شرح بنده، حتی در پاورقیها بسیاری از افاداتشان را بدون ذکر مأخذ آوردهاند و خواننده میپندارد که این مطالب از خود ایشان است! فقط از باب مشت نمونه خروار چند موضوع را در آن مصاحبه ذکر کردم که ایشان انکار کردند. اکنون برای آنکه راه مغالطه بسته شود از ایشان میخواهم آن موضوعات یعنی "تنقیح مناط" و "دق الحصیر" و... را عینا از صفحات شرح اینجانب و صفحات کتاب نردبان آسمان شان به صورت تصویر در رسانه منعکس کنند تا در معرض داوری عموم قرار گیرد و عیارها آشکار شود!
۱۲. سخن پایانی : هرآنچه گفته آمد و نظری که در باره وضعیت مثنوی پژوهی اظهار شد ، اعتقادِ من است. و آنچه شرط بلاغ است، گفتم ، خواه دیگران پند گیرند، و خواه ملال .
نظرات