صادق چوبک، نویسنده، نمایشنامهنویس و مترجم بوشهری، نویسندهای خلاق و نوگرا بود که در روزگار خود با خلق آثاری خواندنی با شخصیتهای ملموس و نمایش تیرهروزیهای جامعه خود طرحی نو در ادبیات داستانی ایران انداخت.
چوبک ۱۴ تیر ۱۲۹۵در بوشهر به دنیا آمد. پدرش بازرگان بود. او تحصیلات ابتداییاش را تا کلاس سوم در بوشهر و سپس شیراز گذراند و از کلاس ششم به کالج امریکایی تهران رفت. با پرویز ناتل خانلری و مسعود فرزاد و سال بعد با صادق هدایت آشنا شد. این آشنایی وی با هدایت به دوستی عمیقی انجامید که تاثیر سرنوشتسازی در زندگی و نویسندگی او داشت. چوبک در سال ۱۳۱۶ ازدواج کرد و در همین سال به استخدام وزارت فرهنگ درآمد. وی سپس به انگلستان رفت و پس از چندسال اقامت در آنجا، درنهایت به امریکا رفت و تا پایان عمر در نزدیکی شهر برکلی در ایالت کالیفرنیا بهسر برد.
چوبک بهدلیل استفاده از شگردها و تکنیکهای تازه و وام گرفتن از زبان محاورهای در داستانهایش سبک نویی را در داستان ایرانی درانداخت که از این نظر در نویسندگی با نویسندگان بزرگ جنوب امریکا چون ویلیام فاکنر پهلو میزند.
فاكنر در بیشتر آثارش شخصیتهای داستانهای خود را از میان طبقات گوناگون و غالبا پایین اجتماعی كه در جامعه استعماری و سرمایهداری مدرن، دچار فقر و تبعیض و بهرهكشی هستند، برگزیده است و با همدلی و طرفداری كردن از آنها ارزشهای رایج در جوامع غربی را نقد میكند. در بیشتر آثار داستانی صادق چوبك نیز با چنین دید ناتورالیستی و عینینگری مواجه میشویم كه در آنها نویسنده با توصیف دقیق و صادقانه رفتار و برخوردهای شخصیتهای داستانهایش به تحلیل روحیات و پیامدهای كنشهای آنها میپردازد.
با بررسی و مطالعه داستانهای صادق چوبک مشخص میشود که او انسانگرایی واقعبین و رئالیستی تمامعیار بود که در داستانهایش تنها به بیان واقعیت و ترسیم زشتیهای و پلیدیها و تیرهروزیهای طبق فرودست جامعه میپردازد و برخلاف هدایت با شخصیتهایش همدردی نمیکند.
محمدعلی دستغیب در کتاب «نقد آثار صادق چوبک» در این باره مینویسد: «صادق چوبک بیشتر رویدادهای اجتماعی و عواطف انسانی را میبیند و همین نکته است که راه او را از راه صادق هدایت جدا میکند. هدایت در هنگام تصویر زشتیها و پلیدیها به حال بیچارگانی که اسیر فساد شدهاند، دل میسوزاند و همراه با رنجها و گرفتاریهای آنان و بیدادگریهایی که بر آنها وارد میشود، رنج میبرد و صادقانه میگرید. چوبک زشتی و فساد را ترسیم میکند و خود را کنار میشود. گویی تمام کوشش او در همین تجسم فساد خلاصه میشود و به محکوم کردن عوامل تباهی نمیپردازد.»
دستغیب در ادامه این کتاب مینویسد: چوبک در بیشتر داستانهای خود بهویژه در «سنگ صبور» همچون ناظری بیطرف نمایان میشود و ما را به دالان تیرهای میبرد که در آن سوی آن نه پرتویی از زیبایی به چشم میخورد و نه راه رستگاری به چشم میآید... گرفتاری چوبک این است که نمیخواهد رویداد داستان و هیجان و اندیشه آدمهای داستان، در گذر طبیعی خود پیش برود و رویدادهای اجتماعی را چون رشتههای زنجیری با دیدی انتقادی بنگرد و این بهدلیل دیدگاه ناتورالیستی ویژهای است که دارد و از این دیدگاه رویدادها را مینگرد.
یکی از مولفههای نویسندگی چوبک، استفاده از شخصیتهای بومی و اغلب بدنام است؛ شخصیتهای چوبک با زبانی صحبت میکنند که عامه مردم از آن در گفتارهای روزانهشان از آن سود میجویند. در واقع چوبک را باید در ادبیات داستانی ایران، از نخستین افرادی بهشمار آورد که از زبان محاورهای در نقل قولها و گفتوگوها استفاده کرد. این نوع استفاده به نحوی استفاده طبیعی نویسنده از زبان است. زبان در داستان بیانگر چگونگی زیست هنری و اجتماعی نویسنده است. چوبک همانگونه که میاندیشید، داستان مینوشت.
چوبک نویسندهای تصویرگر است که داستانهایش را با جزئیات خلق میکند؛ جزئیاتی که خود واقعیت هستند. او اغلب برای بیان رویدادهای تلخ داستانهایش از طنز وام میگیرد. در حقیقت هزل و طنز، یکی از شاخصترین و پرسایهترین تمهای مورد نظر چوبک است.
در داستانهای چوبک، شخصیتها کسانی هستند که نویسندگان پیش از وی و حتی پس از او جرات پرداختن به آنها را نداشتند؛ فاحشهها، معتادین، مردهشوها و ولگردان و... شخصیتهایی هستند که در داستانهای چوبک جان گرفتند و روایتکننده تیرهبختیهای خویش شدند. شاید درس عمدهای که چوبک از مکتب ناتورال و مکتب رئال امریکایی بهویژه فاکنر گرفته باشد، همین کند و کاو در حقیقت جامعه باشد. اگر فاکنر، از شخصیت یک عقبافتاده کر و لال استفاده میکند، چوبک ابایی ندارد که از دزد و معتاد در داستانهایش سود ببرد! چوبک جسورانه زندگی فواحش را به تصویر میکشد.
آنچه چوبک را در ترسیم تصاویر عینی از جنبههای مختلف پلشتی و پستی زندگی آدمهای آثارش موفق میکند، بینش ناتورالیستی اوست. چه اینکه ناتورالیسم بر پایه عینیگرایی رشد مییابد. چوبک میکوشد با توصیفهای کامل از جامعه و انسانها به ترسیم هرچه واقعیتر زندگی بپردازد. چوبک میخواهد جامعه را آنطور که هست تصویر کند؛ هرچند که گاهی دیدِ ناتورالیستی او مانع از انجام درست این کار میشود؛ چراکه میبینیم وی در توصیف بدیها و پلشتیها آنقدر پافشاری میکند که تمام واقعیت را میپوشانند. انگار تمام جامعه را افراد معتاد و فاحشه دربرگرفتهاند.
منوچهر آتشی در این خصوص با اشاره به پلشتیهای موجود در جامعه آن روزگار بوشهر تحت تاثیر حضور استعمار انگلستان در جنوب گفته بود: «چوبک انسانی آرام، بزرگوار، پرهیزگار و بهدور از از همه فسادها؛ اما او نقاش بود؛ نقاش جامعهاش و گریزی نداشت جز اینکه واقعینگری تلخ خود را به جامعهاش نشان بدهد.»
به عقیده محمدعلی دستغیب، بینش چوبک در داستانهایش کاملا سوگنامهای است. او در داستانهایش نشان میدهد که داستان از نظر او بحث و استدلال اجتماعی نیست؛ بلکه کوششی است برای شکل بخشیدن و بهم رستن ردیف رویدادها یا تاثیرات فردی... چوبک به متافیزیک و الهیات اعتقادی ندارد و این بیباوری بهویژه در جریان ذهنی «احمدآقا» در «سنگ صبور» بهخوبی نمایان است.
چوبک از آغاز جوانی نمیتواند با الهیات کنار بیاید و از این رو ارزشهای اخلاقی را به باد انتقاد میگیرد. عموما شخصیتهای داستانش بیشتر جنبه فردی دارند اما نمایانگر وضعی ویژه هستند که اغلب به صورت نشانهها و وضعیت ترسناکی رخ عیان میکنند.
حسن میرعابدینی در کتاب «صد سال داستاننویسی ایران» در این خصوص میگوید: «چوبک اعماقِ جامعهای بیمار و اسیرِ خرافات را میکاود و تصویری هراسناک از آن به دست میدهد. در جهانِ داستانی او جایی برای عشق و شفقت نیست. هیچکس به دیگری اعتماد ندارد. تنها هراس و فساد و مرگ است که واقعیت دارد.»
صادق چوبک با همه اینها نویسندهای خلاق و نوگرا بود که در روزگار خود با خلق آثاری خواندنی با شخصیتهای ملموس و نمایش تیرهروزیهای جامعه خود طرحی نو در ادبیات داستانی ایران انداخت. او فعالیت حرفهای خود را در عرصه نویسندگی با نوشتن مجموعه «خیمهشببازی» آغاز کرد و در ادامه آثار قابل توجهی را خلق کرد که از میان آنها داستانهای «چرا دریا توفانی شده بود»، «انتری که لوطیش مرده بود»، «قفس» و... رمانهای «تنگسیر» و «سنگ صبور» وی نگاه مخاطبان و صاحبنظران ادبی را به خود جذب کرد.
او دستی در نمایشنامهنویسی و ترجمه داشت و آثاری چون «آدمک چوبی»، «آلیس در سرزمین عجایب»، «غراب»، «پیش از ناشتایی»، «مهپاره؛ داستانهای عشقی هندو» را ترجمه و منتشر کرد.
صادق چوبک با اینکه در واپسین سالهای زندگیاش بینایی خود را از دست داد اما همچنان دست از نوشتن برنداشت، وی سرانجام در سن ۸۲ سالگی درگذشت و بنا به وصیت او، پیکر و یادداشتهای سالهای آخر عمرش سوزانده و به خاکستر تبدیل شد.
نظر شما