روایت شاعر تالشی از تاثیرپذیری شعرش از اقلیم جنوب؛
سرودن شعر سپید بهدشواریِ ماهیگیری از رودخانه بدون استفاده از قُلاب است
«حسین علیاکبریهرهدشت» شاعر تالشی ساکن بوشهر میگوید: سرودن شعر سپید مانند آن است که بدون قُلاب و نخ و چوبِ ماهیگیری و با دستهای خالی از رودخانه ماهی بگیرید؛ این، اصلا کار راحتی نیست.
بهعنوان نخستین سوال، بفرمایید چطور شد سیر خود را در وادی شعر آغاز کردید؟
علاقهمندی من به شعر در کلاس پنجم ابتدایی آغاز شد، آن هم با خواندن شعر «پریا»ی احمد شاملو؛ لحن ساده و ریتم روان این شعر با بیانی کودکانه من را به سرعت به خود جذب کرد و بارها و بارها آن را خواندم و تکرار کردم؛ اما برای نوجوانی که اوقاتش را بیش از آنکه در محیط خانه و مدرسه بگذراند، در کنار رودخانهها و در دل جنگل و میان شالیزارها به همراه دوستانِ گریزان از درس و مشق میگذراند، شعر خیلی زود به ورطه فراموشی سپرده شد؛ ولی ظاهرا این احساس علاقه به شعر جایی در روحم پنهان بوده و بعد از ورود به دانشگاه در رشته ادبیات انگلیسی دانشگاه شیراز یعنی سال 1372 و بهتدریج با آشنایی با شعر و داستان مجددا آشکار شد. در کنار خواندن متون ادبی انگلیسی، علاقه به خواندن شعر و داستان فارسی نیز در من قوت گرفت و از همان سالها به نوشتن شعر و داستان روی آوردم.
آن زمان بیشتر کدام قالب شعری را برای سرودههای خود انتخاب میکردید؟
در واقع من با شعر سپید، سرودن شعر را آغاز کردم. در آن سالها که به مطالعه ادبیات پرداختم و به خواندن اشعار شاملو و سهراب و فروغ و اخوان و برخی دیگر از شعرای معاصر سپیدسرا و نوپرداز علاقه خاصی نشان دادم. نوشتن شعر کلاسیک را در توان خود نمیدیدم. حتی سرودن شعر نو نیز امری دور از دست به نظر میرسید. آشنایی چندانی هم با وزنهای شعر فارسی نداشتم. تنها به تقلید از شعرایی که نام بردم، سطرهایی نوشتم و تمرین شاعری کردم؛ اما علاقه به خواندن اشعار کلاسیک و خواندن مداوم آنها در کنار آموختن موسیقی و آشنایی با ریتم سبب شد بهمرور بتوانم در قالبهای شعری مختلف و با رعایت وزن و قافیه اشعار سنتی و نیمهسنتی هم بنویسم. شعر «پلنگ و ماه» را که اولین و بلندترین شعرِ مجموعهای به همین نام است، در سال 1388 در قالب چهارپاره سرودم در حالی که اشعار سپید بسیاری پیش از این شعر سروده بودم.
شما در ادامه و در سالهای اخیر، شعر سپید را قالبی مناسب برای الهامات و درونیات خود یافیتد، دلیل این انتخاب چه بود؟
علاقه به نوشتن شعر سپید در همان سالهای اولیه تحصیل در دانشگاه؛ یعنی سالهای 73 و 74 با خواندن اشعار شاملو در من آغاز شد؛ اما در آن زمان بیشتر مشق شاعری بود تا خلق اثری ارزشمند. این دوره مشق شاعری بیش از یک دهه به طول انجامید. حدود سالهای 83- 84 بالاخره توانستم خودم را متقاعد کنم که میتوان این نوشتهها را با دیگران نیز سهیم شد؛ اما فقط به دوستان و آشنایان نشان میدادم و از آنها نظرخواهی میکردم. در نهایت نوشتههایی از سال 1385 بالاخره نظر مثبت من را جلب کردند و برخی از آنها را در وبلاگ شخصیام به نام «قایقهای وارونه» منتشر کردم. بیشتر آنها اکنون در مجموعه «قایقهای وارونه» چاپ شدهاند.
شما بعد از دو دهه به یکباره تصمیم گرفتید همه مجموعه شعرهایتان را یکجا منتشر کنید. دلیل تعللتان در چاپ شعرهایتان چه بود؟
دو دلیل عمده برای این تعلل وجود دارد: یکی دور بودن از تهران و ناشران تخصصی شعر، چون همواره فکر میکردم باید بهصورت حضوری شعرها را به ناشر بدهم و سفر به تهران صرفا برای چاپ اشعار همواره بهدلایلی اتفاق نمیافتاد. شاید هم دنبال بهانهای بودم که زمان بیشتری برای خواندن و نوشتن و ویرایش شعرها داشته باشم و باور قلبی خودم هم این بود که باید از سرودن شعرها مدت زمانی بگذرد. دیگر اینکه اطمینان خاطر لازم برای چاپ و انتشار اشعار را هنوز بهدست نیاورده بودم.
در سرودن اشعارتان چقدر تلاش کردید مکانسیمهای شعری (تخیل، ادراک هنری، تناسبات درونی و...) در آنها رعایت شود؟
بههنگام سرودن شعر، بهویژه شعر سپید، برای بهکارگیری هیچ مکانیسمی تلاش چندانی نمیکنم. حداقل برای من اینگونه بهنظر میرسد. اجازه میدهم کلمات در ذهنم کار خودشان را انجام دهند. پس از آن وقتی که شعر بهطور کامل روی کاغذ ثبت شد، برای ایجاد تناسب لازم دست به کار میشوم.
شعرهای شما در عین سادگی لبریز از تصویرهای زنده و جاندار است که میتواند مخاطب را جذب خود کند؟ این تصویرها چگونه در کلامتان جان گرفتند؟
در حالت عادی حافظه تصویری چندان قدرتمندی ندارم؛ اما در هنگام سرودن شعر، تصاویر خود به خود شکل میگیرند. البته من تماشاگر نسبتا خوبی هستم و بیشتر اوقات تصویرها را از دنیای واقعی دور و برم بهدست میآورم. همواره چه در محیط بیرون و چه در محیطهای بسته، چه در دل طبیعت و چه در داخل شهر چیزهایی برای دیدن وجود دارد.
شما، زاده شمال هستید ولی سالها سکونت در بندر بوشهر، ظاهراً شما را با دریا و شرجی و المانهای اقلیم جنوب عجین ساخته است؛ چون نمود آنها در شعرهایتان پرفروغ است. چطور شد که جنوب در سرودههایتان اینگونه رسوخ کرد؟
بله من اصالتا گیلانی هستم و دریا و ساحل و هوای شرجی و درخت و پرنده و غیره نخستینبار در آنجا درون ذهن من رسوخ کرده است؛ اما بدون اغراق باید بگویم بیش از نیمی از عمرم را در جنوب گذراندهام و همانگونه که در پاسخ به پرسش قبلی نیز اشاره کردم، عناصر طبیعت همواره و در هر کجا که باشم بلافاصله مرا به خود جلب میکنند. بهویژه زندگی در شهر زیبا و آرام و بندری بوشهر و تماشای هر روزه دریا و ساحل و مرغهای دریایی و قایق و کشتیها در تصویرسازی و ایجاد فضاهای احساسی و بیان اندیشههای ژرف به من کمک کردهاند.
در شعر شما طبیعت و سادگی نمود پُررنگی دارد. آیا میتوان گفت که طبیعت یکی از سرچشمههای تراوش شعری شماست؟
بله همینطور هست. طبیعت نقش پررنگی در اشعار من دارد. عناصر طبیعت برای ملموستر کردن تجربهای شخصی و گاه انتزاعی به کمکم میآیند و یک تجربه انسانی را لطافت و تجسم میبخشند. یعنی طبیعت همواره پیرو تجربهای انسانی است و نه پایه آن، متاخر است و نه متقدم. البته به نظر من اینگونه است و میتواند اشتباه باشد؛ بهویژه اینکه در این مجموعهها میتوان اشعاری یافت که در آن طبیعت بر تجربه انسانی تقدم یافته است و الهامبخش شاعر است.
اما درباره سادگی و بیتکلف بودن باید اشاره کنم که سادگی دشوارترین بخش کار یک شاعر است؛ به این معنا که بیان احساس و اندیشهای ژرف و تاثیرگذار در زبانی ساده و بیتکلف آن کوه هشتم سرایش شعر است که رسیدن به آن مستلزم گذشتن از کوههای پیش از آن است.
توصیفات شعری شما ساده اما در عین حال مخیّل است که خواه ناخواه مخاطب را با عاطفه کلامتان همراه میکند. چرا اصراری برای کاربرد توصیفات پیچیده نداشتید؟
شعر الزاما نوشتهای با توصیفات پیچیده نیست. البته قصد ندارم تعریفی واحد از شعر ارائه کنم؛ چراکه چنین کاری محال است. بهتر است بگویم شعری که من میپسندم عاری از توصیفات پیچیده اما سرشار از پیچیدگی ساده است، شعری که در من احساسی از نوع غم یا شادی ایجاد میکند و میتواند در پایان من را در فکر فرو برد و حیرت زدهام کند، بدون آنکه ساختاری پیچیده و کلامی ناآشنا داشته باشد.
انتظار یکی از موتیفهایی است که در شعرتان دیده میشود، فکر میکنید این انتظار چقدر شما را در ساختن دنیای عاطفی شعرتان کمک میکند؟
انتظار بهعنوان موتیف در شعرهای من جدا از فلسفه عشق نیست. انتظارهای طولانی، حسرت، نیاز به رسیدن و امکان بالقوه و بالفعل نرسیدن همه و همه در عشق مستتر است و شعر، زبان گویای این عشق انتظارآلود است. به قول حافظ شیرین سخن: «ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست / آنچه آغاز ندارد نپذیرد انجام». شاعرِ عاشق نیز نمیخواهد که این ماجرا پایان بپذیرد. ساختار شعر وابسته این انتظار و نرسیدنها است و زمانی که این نرسیدن در شعر آغاز میشود و به سمت پایان خود حرکت میکند، شعر ساخته میشود. حرکت همواره از نرسیدن به سمت رسیدنی نامحتمل است و خاصیت عشق این است.
برخی معتقدند که سرودن شعر سپید، بسیار ساده است در حالی که در عمل اینگونه نیست. نظر شما در این باره چیست؟
شاید برای برخی اینگونه است و میتواند درست باشد. باید دید چه انتظاراتی از شعر دارند. دشواری و سهولت سرودن شعر سپید با میزان انتظار ما از شعر مرتبط است. برای من سرودن شعر سپید دشوارتر از شعر سنتی و نیمهسنتی است؛ چون در سرودن آن، دیگر، ابزارهای قدرتمند تولید موسیقی چون وزن و قافیه و حتی بسیاری از آرایههای شعری را که به شعر کلاسیک عمق و زیبایی میبخشند در اختیار ندارم. باید کلامی نسبتا عاری از آرایهها و کاملا محروم از وزن و قافیه را بهنحوی به خواننده ارائه کنم که همان اندازه جذاب و تاثیرگذار باشد. سرودن شعر سپید مانند آن است که بیقُلاب و نخ و چوبِ ماهیگیری به رودخانه بروید و بخواهید با دستهای خالی از رودخانه ماهی بگیرید؛ این اصلا کار راحتی نیست.
از شما در دانشگاه به عنوان یک استاد شعرشناس و شعردوست یاد میشود که نقش زیادی در جذب دانشجویان به دنیای شعر دارد. خوانش شعر در کلاس چقدر به تلطیف فضای درستان کمک میکند؟
خوشحالم که حضورم در دانشگاه مفید بوده و توانستهام مشوق دانشجویان باشم. برای اینکه فضای کلاس قدری تغییر یابد و تدریس صرف، دانشجوها را از درس و کلاس خسته نکند، خواندن غزلی از شعرای بزرگی چون حافظ و سعدی و گاه شعرای معاصر میتواند روح تازهای به کالبد نیمهجان کلاس بدمد. من در حد توان و به میزان زمانی که دارم، گاه در کلاس از قدرت و هنر شعفانگیزی شعر بهره میبرم و دانشجویان از این کار من همواره احساس رضایت کردهاند.
چرا نسل امروز آنگونه که باید با ادبیات بهویژه شعر مانوس نیستند؟
پاسخ به این سوال آسان نیست و نیاز به پژوهش و مطالعه دقیق دارد. تا آنجایی که من اطلاع دارم، این روزها بسیاری از افراد بیش از آنکه کتابهای ادبی بخوانند، فیلم و سریال تماشا میکنند. بهنظر میرسد این ژانرها بیشتر نیازهای آنان را برآورده میکنند؛ چراکه فیلم و سریال با سرعتی بیشتر و مدت زمانی کمتر اطلاعات و سرگرمی لازم را برای آنها مهیا میسازند. همچنین، نیاز به فراموشی که به علت مشکلات متنوع زندگی افراد، روزبهروز شدت گرفته است، میتواند دلیل دیگر جذب شدن به فیلم و سریال باشد درحالی که ادبیات و بهخصوص شعر اساسا دعوت به فراموش نکردن و اندیشیدن میکند. البته من فقط به دو نمونه از فعالیتهایی که امروزه بر خواندن ادبیات ارجحیت یافتهاند، اشاره کردهام. مسلما موارد مشابه دیگر بسیارند.
عموما نسل امروز از داستان بیشتر از شعر استقبال میکنند. نظر شما در این باره چیست؟
شعر بهواسطه موجز بودن و پیچیدگی ساختاری، ذهن را بیشتر از داستان به چالش میکشد. به همین سبب خوانندههایی که تمایلی به چالش ندارند به سمت داستان جذب میشوند. همچنین، داستان کاری شبیه فیلم را انجام میدهد و شباهت بسیاری بین فیلم و داستان است. فقط وسیله انتقال داستان و روایت واقعه در هر کدام متفاوت است، در یکی کلام و در دیگری تصویر متحرک و کلام. پس طبیعی است که داستان طرفداران بیشتری نسبت به شعر داشته باشد. شعر جنبه سرگرمی کمتری نسبت به داستان و فیلم دارد و از نظر نقشی که ایفا میکند، به فلسفه نزدیکتر است.
کمی برویم به حوزه نشر کتاب و مسائل خاص آن؛ آیا آثارتان برای کسب مجوز با ممیزی هم روبهرو شده است؟ از دید شما این ممیزیهای چقدر میتواند به شاکله شعر لطمه بزند؟
بله؛ فقط یک شعر از «قایقهای وارونه» بهدلیل استفاده از کلماتی که تابو تلقی میشوند، مشمول ممیزی شد. البته من هم به همین دلیل آن را در مجموعه قرار ندادم؛ چراکه با حذف آن کلمات از توان تاثیرگذاری شعر به شدت کاسته میشد. ممیزیها بسیار لطمهزننده هستند و هنر، چه شعر و چه اشکال دیگر آن، در محدودیتها بسیار آسیب میبیند؛ اگرچه از حرکت نمیایستد. درحقیقت شعر شکلی از ادبیات است که ساختاری موجز و فشرده دارد و گاه بود و نبود یک کلمه میتواند تمام هنرمندی و اعتبار ادبی آن را بهشدت تحت تاثیر قرار دهد. از این رو، ممیزی بر شعر تاثیری مخربتر از انواع دیگر ادبی میگذارد.
در جریان چاپ کتاب چه موضوعی بیش از همه شما را به چالش کشید؟
از نظر فرایند ارسال و ارتباط با ناشر و انجام مرحله به مرحله آمادهسازی برای چاپ آنها خوشبختانه چالش زیادی نداشتم و همه کارها از طریق ارتباط اینترنتی بهراحتی انجام شد.
آیا با برگزاری مراسم رونمایی کتاب و جشن امضا موافق هستید؟
بله. کاملا موافقم. اتفاقا عده زیادی از کسانی که با من در ارتباط هستند، تاسف میخورند از اینکه چاپ کتابها همزمان با شیوع کرونا بوده و از یک دورهمی ادبی و شعرخوانی محروم شدهاند و نمیتوانند در چنین مراسمی این آثار را با امضا نویسنده تهیه کنند.
نظر شما