رضا اسماعیلی، شاعر، منتقد ادبی و مدرس دانشگاه به بهانه چاپ نخستین مجموعه شعر «بلرام شکلا»، شاعر پارسیگوی هند یادداشتی را در اختیار ایبنا قرار داده است که در ادامه میخوانید.
(بخشی از مقدمه مجموعه شعر «زعفران و صندل» به قلم علیرضا قزوه)
در سفری که در سال 1391 به هند داشتم، در انجمن ادبی بیدل، افتخار آشنایی و دوستی با هندوی پارسی گو، دکتر بلرام شکلا را پیدا کردم. شاعر و ادیب توانمندی که به زبانهای هندی، سانسکریت، اردو و انگلیسی مسلط است و به پارسی شعر میگوید.
بَلرام شُکلا که در روز ۲۹ دی ۱۳۶۰ خورشیدی در هندوستان چشم به حقیقت جهان گشوده است، هندو مذهب است و زبان تخصصیاش «سانسکریت». زبان پارسی برای هندیان هندو مذهب، زبانی ناآشنا و دشوار است، ولی برای بلرام زبانی شیرین و دوست داشتنی که به آن عشق میورزد و با واژگان آن شعر میسازد. علاقه او به زبان و ادبیات پارسی باعث شده است که آثار قلههای شعر و ادب پارسی را به زبان سانسکریت ترجمه کند. آثار شاعرانی چون مولانا جلالالدین رومی، محتشم کاشانی و... وی هم اکنون نیز در حال ترجمه اشعاری از حافظ و مولانا به زبانهای سانسکریت است.
بلرام که دارای دکترای دستور و زبانشناسی سانسکریت و از مُدرسان دانشگاه دهلی نوست، به خاطر عشق و علاقهای که به تاریخ و فرهنگ ایران دارد، موفق به دریافت مدرک کارشناسی ارشد در زبان پارسی شده است. وی در مورد عشق و علاقهاش به زبان پارسی که در نگاهش حُکم جواهری ناب و نایاب را دارد، میگوید: «هفتصد سال زبان رسمی هندوستان فارسی بوده است و بعدها انگليسی و هندی زبانهای رسمی هندوستان شدهاند. اگرچه امروز ديگر كسی فارسی صحبت نمیكند، اما باز زبان فارسی يک زبان خارجی و بيگانه محسوب نمیشود و تقريبا همه با محاورهها و اصطلاحات زبان فارسی آشنا هستند. زبان اردو نيز تحتتأثير زبان فارسی رواج پيدا كرد. مشتركات زبان فارسی و زبانهای هندی و اردو بسيار است و اين دادوستد زبانی هميشه وجود داشته است. به خاطر شباهتهايی كه زبان اردو با فارسی دارد و اكثر وزنها و اطلاعات شعر فارسی در اين زبان هم به كار برده میشود، شعر فارسی اصلا برای من شعری غريبه و ناآشنا نبود.»
او خانه فرهنگ ايران در دهلی و آشنایی با دکتر علیرضا قزوه را از مشوقان اصلی خود برای شعر گفتن به زبان پارسی میداند و با شوقی زاید الوصف درباره سفر به ایران و شعرخوانیاش در محضر مقاممعظم رهبری در سال 1393 میگوید:
«آشنايی من با آقای قزوه باعث شد كه من دوبار به مناسبت جشن غدير به ايران دعوت شوم. برای بار اول مقالهای همراه من بود كه در وصف مولا علی(ع) نوشته بودم. اما قلب من آنقدر مالامال از محبت حضرت علی(ع) شده بود كه شعری را برای ايشان سرودم و خواندم. اين شعر مورد استقبال دوستان قرار گرفت و من هم خيلی زياد اين شعر را در سفرم به ايران ارائه كردم؛ در مشهد، طوس، اصفهان و چند شهر و محفل ديگر شعرم را خواندم و ديگر شعرهای من در سايه اين شعر كمرنگ شد. در محضر رهبر معظم ايران هم همين شعر:«به من رساند نسيم سحر، سلام علی/ برهمنم كه شدم چون عجم، غلام علی» را خواندم كه بسيار هم مورد استقبال ايشان قرار گرفت.»
نکته مهم دیگری که اشاره به آن ضروری است، تاکید بر این دقیقه است که بلرام هر چند به ظاهر و صورت «هندو» مذهب است، ولی در باطن و سیرت مسلمان است. زیرا بر اساس آیات و روایات، همه انسانها – فارغ از این که پیرو چه دین و آیینی باشند - بر فطرت خداشناسی و توحید آفریده شدهاند. چنان که در آیه 30 سوره روم میخوانیم: «اسلام سرشتی است که خداوند مردمان را بر آن آفریده است.»
پیامبر اکرم(ص) نیز در حدیثی میفرماید: «همه انسانها بر فطرت اسلام به دنیا میآیند». از این منظر، بلرام شکلا نیز در شمار شاعرانی است که دل به ندای فطرت الهی خویش سپرده است و در صراط مستقیم «توحید» و «یکتاپرستی» حرکت میکند. تجلی این مسلمانی فطری را در آیینه اشعار دینی و آیینی این ادیب جان آگاه میتوان به تماشا نشست، اشعار روشن و زلالی که در مدح و منقبت بزرگان دینی و خاندان رسالت سروده است. از این رو، وی را به اعتبار فطرت پاک و خداجویی که دارد، باید «هندوی مسلمان» نامید. چنان که حضرت لسان الغیب حافظ شیرازی با تاکید بر این حقیقت روشن میفرماید:
همه کس طالب یارند، چه هشیار و چه مست
همه جا خانه عشق است، چه مسجد چه کنشت
شیخ بهایی(حکیم، فقیه، عارف، و ادیب نامدار سده دهم و یازدهم هجری) نیز در مخمس معروف خویش، همین مضمون را به زبانی دیگر بیان کرده است:
هر در که زنم، صاحب آن خانه تویی تو
هر جا که روم، پرتو کاشانه تویی تو
در میکده و دیر که جانانه تویی تو
مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو
مقصود تویی، کعبه و بتخانه بهانه
با عرض تبریک به مناسبت چاپ مجموعه شعر «زعفران و صندل» که نخستین مجموعه شعر بلرام عزیز و دوست داشتنی به زبان پارسی است، و به امید آن که چشم جامعه ادبی ایران در آینده نزدیک به چاپ و انتشار آثار دیگری از این استاد ارجمند روشن گردد، در پایان، شما را به زمزمه غزلی توحیدی از او دعوت میکنم:
«پناه من، خدای نازنین است
که کفر من از ایمانش حصین است
مگو از ترک دین و ترک ایمان
که کفرم عین ایمان، عین دین است
در آن جایی که بت را دید زاهد
همان جا چشم من «الله» بین است
برای تو همان است و همان است
برای من همین است و همین است
به گِردَش هندوان گرم فغان اند
به راه او جبین ها، گرم چین است
به چشم پارسای مردم پارس
اگر کشمیر، فردوس برین است
تمام هندوان، هندوی رویش
دل ما برخی آن نازنین است
بُود زنّار من از تار زلفی
که نورش قشقه ی زیبِ جبین است
به سوگند تمام آسمانها
کسی چون او، نه بر روی زمین است
مگو غارتگر مُلک دلم کیست
خدای لامکان اینجا مکین است
صدایش، رستخیز آفرینش
نگاه محشرش حشرآفرین است»
نظر شما