از نگاه باباچاهی؛ شاملو به جز شعر، به چندین هنر آراسته بود؛ او حنجرهای طلایی برای شعر خواندن داشت، مترجم، پژوهشگر، روزنامهنگار و فعال سیاسی بود و همه این شاخهها مختلف یک درخت تنومند از او ساخت.
در سالمرگ شاملو به سراغ علی باباچاهی، یکی از شاعران مطرح دهه 50 رفتیم تا با او درباره فعالیتهای شعری شاملو، زبانش و دلایل ماندگاری نامش صحبت کنیم.
آیا بعد از شاملو شاعری شبیه به او چه از نظر زبانی، چه از نظر نگاهی و چه از نظر فکری داشتهایم؟
در اینکه شاملو در نوع خودش به عنوان یک شاعر تغزلی و آزادیخواه منحصر به فرد است، جای تردید نیست؛ اما باید توجه داشته باشیم که در مسیر شاعری، استعداد و خلاقیت در کنار شانس حرف اول را میزند. البته این شانس را به معنای متعارف به کار نمیبرم. این شانس با شرایط اجتماعی، سفارش اجتماعی و اقتضاعات اجتماعی در ارتباط است. جواب من به سوال شما این است که ما نیازی به شاملوی دیگر نداریم. همانطوری که ما نیاز به حافظ و سعدی و حتی فروغ فرخزاد دیگری هم نداریم و همانها کفایت میکنند. بنابراین بعد از شاملو باید با یک خوانش انتقادی دیگر به سراغ شاعران برویم. چه در شاعران دهه 40 چه در شاعران بعد از این دوره. مثلا یدالله رویایی در ژانر خودش یک شاعر معتبر است، براهنی نیز با همه اما و اگرهایی که دربارهاش است، شاعری قابل تامل است. باید توجه داشته باشیم که شرایط قبل از انقلاب، محورگرایی شعر دهه 40 و 50، سلطنتگریزی و آرمانگرایی آن سالها، شرایط شعر را عوض کرد. البته این مخصوص ایران نبود و در آن دوران در همه دنیا چنین وضیعیتی وجود داشت. باید قبول کنیم امروز همه چیز با یک تردید همراه شده است و در واقع آرمانشهرها، جای خودشان را به پریشانشهرها داده است. با همه این نکات شاملو و دیگر شاعران سر جای خودشان هستند و کسی نباید جای کسی بیاید.
شما در کنار استعداد و خلاقیت به شانس هم اشاره کردید؟ به نظر شما شاملو آدم خوششانسی بود؟
منظور من از شانس قرار گرفتن در مقطعی است که مناسب آن شاعر است. برای مثال شعر «کوچه» فریدون مشیری را همه شنیدهایم؛ استعداد فریدون مشیری در حد همین شعر است و شانس با او یار بود که شعر در آن دوره منتشر و بسیار دیده شد. به شما قول میدهم که اگر این شعر در این زمان منتشر میشد، نه تنها از آن استقبال نمیشد، بلکه شاید برای شاعر حالت منفی هم داشت.
یعنی شاملو در زمان خوبی قرار داشت؟
بله. علاوه بر قرار گرفتن در زمان مناسب و خلاقیت شعری، او فردی بود که به چندین هنر آراسته بود. او یک حنجره طلایی برای شعر خواندن داشت. مترجم، پژوهشگر، روزنامهنگار و فعال سیاسی هم بود و همه این شاخهها مختلف یک درخت تنومند از او ساخت. البته واقعیت این است که شاملو بدون این ضمائم هم شاملو میشد و در تاریخ ایران میماند. برای شانس، مثال دیگری هم میتوان زد. مثلا؛ بیژن الهی از نظر من یک شاعر بسیار پرتوان است که هنوز هم کشف نشده است. من کاری به محتوای شعری او ندارم و نگاه و نگرش او برای من جذاب است؛ اما به نظرم آن طور که باید و شاید مورد توجه قرار نگرفت؛ چراکه خوش شانس نبود. بیژن الهی در دهه 40 و 50 شعرهایی نوشته است که حیرتآور است.
نکته دیگری که مهم است این است که مفاهیمی که شاملو بیان میکرد مطابق ذوق همگانی بود. درست است که او چندین پله و خیلی بالاتر از شاعرانی مثل مشیری و نادرپور بود؛ اما به هر حال مطابق ذوق همگانی بود یا شد. یعنی الان به هرکسی که حتا 20 سال شعر نخوانده بگویید که یک شاعر خوب معاصر را نام ببر از شاملو نام خواهد برد. همان فرد به نظرتان چی خوانده؟ ضعیفترین شعرهای شاملو را.
همین را میخواهم در سوال بعدی از شما بپرسم. با شما هم عقیده هستم. همین الان اگر به خیابان برویم و از 100 نفر بپرسیم که شاعر محبوب شما کیست؟ بدون شک خیلیها میگویند شاملو. به نظر شما اسم شاملو امروز بیشتر از شعرهایش محبوبیت ندارد؟
امروز شرایط خیلی فرق میکند. ما با نسل جوان طرف هستیم. شاملو برآمده از دوران خودش است و بنابراین با همان مولفهها باید به سراغ او رفت و نباید او را با شرایط دیگری سنجید. اگر شما با مولفههای امروز به سراغ شعر حافظ هم بروید با بسیاری از موارد خیر و شری روبهرو میشوید. شاملو صاحب خلاقیتهایی در نوع خودش است؛ بر همین مبنا اگر ابطلاش را هم ثابت کنیم، او یک شاعر موفق است.
نگاه تخصصی را کنار بگذاریم. قبول دارید اسم او محبوبتر از شعرش است؟
اگر شاملو چنین شعرهایی نگفته بود، فاقد این وزن و اعتباری بود که امروز دارد. بنابراین نمیشود شاملو را از شعر تفکیک کرد. او محبوب است چراکه در دورهای کار بزرگی انجام داده است. پس نباید شهرت اسم شاملو را از شهرت شعر شاملو جدا کنیم.
اگر نسل جوان خیلی با شعرهای شاملو ارتباط برقرار نمیکند به دلیل زبان آرکائیک شعرهای اوست. سوال من از شما این است که اگر شاملو در دورهای که از نیما جدا شد و به سمت فریدون رهنما رفت و شعر بیوزن (سپید) گفت، از زبان آرکائیک استفاده نمیکرد و آن پشتوانه ادبی خود را نشان نمیداد؛ چه اتفاقی برایش رخ میداد؟ به عبارتی میخواهم بگویم که به نظر شما شاملو مجبور به استفاده از زبان آرکائیک شد؟
مسلما فردی مثل شاملو با این هوش و ذکاوت چندان به مصلحت کاری نمیکند و بر اساس جوشش و کشش ادبی کار به سراغ یک جریان میرود. شاملو به درک این ضرورت رسیده بود که باید با درک نیما و توجه به این سه مولفه «حفظ»، «تغییر» و «ارتقا» به کار خود ادامه دهد. او با حفظ بخشهایی از تفکر نیما، تغییر و ارتقاء مسیر او کاری انجام داد که نیاز شعر بود. میبینیم که شاملو در «هوای تازه» بسیاری از امکانات هنری و شعری را مطرح میکند. او وجه آرکائیک خودش را دارد و ادامه میدهد. فروغ با یک هوشمندی خاص خودش آمد و از فضایی که شاملو ایجاد کرد استفاده کرد و با استفاده از شعر محاورهای خودش را مطرح کرد. به هر حال اگر شاملو آن تسلط و آگاهی را نداشت شاید کارش پیش نمیرفت. همان طور که خیلیها نوشتند و تکرار کردند، باید بگویم که شاملو علاوه بر شعر کلاسیک نثر کلاسیک را خیلی خوب میشناخت. او تسلط بینظیری روی تاریخ بیهقی داشت و بر اساس تسلطاش بر وزن زبان (با وزن شعر اشتباه نگیرید) توانست کارش را جلو ببرد. شاملو وزن شعر را کنار گذاشت اما زبانش زنگ و آهنگ داشت.
شما میخواهید بگویید که زبان آرکائیک زبان مورد علاقه او بود؟
بله. وقتی کسی جذب تاریخ بیهقی میشود بدون شک چیزی در آن دیده است. به نظر من ایرادی ندارد که ما آن انرژی نهفته در نثر کلاسیک را احیا کنیم. یعنی رنگ امروزی به آن بدهیم. این سفارش الیوت هم است.
بدون شک نام نیما و شاملو به دلیل کارهایی که کردند در شعر ما میماند اما واقعیت این است که شعر شاملو مثل شعر فروغ در جامعه جریان ندارد. آینده شعر شاملو را چطور ارزیابی میکنید؟
اگر یک شاعر مدرن این توان را داشته باشد که به یک شاعر کلاسیک تبدیل شود، بیانگر اعتبار اوست. یعنی اینکه شاملو زمانی که در آینده به یک شاعر کلاسیک تبدیل شود و ماندگاری خودش را در ادبیات تثبیت کند؛ شعر نیز میماند.
نظر شما