سروش صحت با اشاره به رشد تأسیس کتاب فروشی های زنجیرهای گفت: کاش کتابفروشیهای محلی، زنده بمانند؛ چرا که هرکدام یک پاتوق فرهنگی و روح فرهنگی هر شهر بهحساب میآیند.
«احسان رضائی»، منتقد ادبی و روزنامهنگار حوزه کتاب با اشاره به خاطرهساز بودن کتابفروشیهای محلی بیان کرد: کتابفروشیهای زیادی هستند که من دوستشان دارم و خاطرههای زیادی از آنها دارم. تاریخ رفاقت من با آدمهای مختلف، منوط به تاریخی است که با آنها به کتابفروشی رفتم. یعنی میزان رفاقت من با آدمها منوط به این است که چقدر با آنها به کتابفروشی رفتهام. سروش صحت از آدمهایی است که او را زیاد در کتابفروشیها دیدهام و حتی آغاز رفاقتمان از آنجا بود.
سپس «سروش صحت»، نویسنده و کارگردان و مجری برنامه «کتاب باز» با بیان اینکه: «من بیش از اینکه کتابخوان باشم، کتاب بخر هستم» ادامه داد: خریدن کتاب، برای من لذت زیادی دارد. البته در این شرایط، مکان و پول مهم است که اگر داشتم، باز هم کتاب میخریدم. سالهایی که در اصفهان زندگی میکردم، یک کتابفروشی بود که از آن کتاب میخریدم. یک کتابفروشی بسیار بزرگ در خیابان «سپه» اصفهان وجود داشت که نامش «سقفی» بود. حتی نمیدانم هنوز هم دایر است یا نه؛ اما میدانم نامش برای خیلیها خاطره انگیز است. جالب است که ورودی این مغازه بسیار کوچک بود و میان انبوهی از کلاهفروشیهای این خیابان بود. ولی داخل که میشدی، با دریایی از کتاب روبهرو میشدی. در کودکی و نوجوانی یکی از لذتهایم این بود که با دوچرخه بروم خیابان سپه و کتابفروشی سقفی. اولین کتابی که آن جا خریدم، «الیور توئیست» نوشته چارلز دیکنز بود که به پیشنهاد دائیام آن را تهیه کردم.
رضائی یادآور شد: البته باید اشاره کنم که دائی شما «هرمز شهدادی» از داستاننویسان برجسته و مهم هستند.
صحت ادامه داد: یک کتابفروشی دیگر در اصفهان که بسیار برای من خاطرهانگیز بود، «تدین» نام داشت؛ در خیابان «نشاط». اولین باری که من با دایرهالمعارف روبهرو شدم، «دایرهالمعارف جوانان» بود که از این کتابفروشی خریدمش. کتابفروشی دیگری که پاتوق من در نوجوانی بود، «شهسواری» در چهارباغ اصفهان بود.
صحت با اشاره به رشد چشمگیر تأسیس شهرکتابها و کتابفروشیهای زنجیرهای، افزود: امیدوارم این کتابفروشیهای بزرگ که البته افتتاح آنها اتفاق خجسته و فرخندهای هم بهشمار میآید، باعث نشوند چراغ کتابفروشیهای کوچک خاموش بشود. کاش کتابفروشیهای محلی زنده بمانند؛ چراکه هرکدام یک پاتوق فرهنگی و روح فرهنگی شهرند.
رضائی، در ادامه به خاطرات خود نقبی زد و گفت: بگذارید من هم از دو کتابفروشی خاطرهانگیز زندگیام بگویم. اولین کتابفروشی که به آن پا گذاشتم، سر کوچهمان واقع شده بود. این کتابفروشی اصلا معمولی نبود. «حسین آقا»، صاحب این مغازه بود که هرکس کتابی لازم نداشت، میداد به او. حسین آقا هم دور کتابها نخ میبست و میگذاشت یک گوشه مغازه و در زمانهای خاصی، توی پیادهروی روبهروی مغازهاش بساط پهن میکرد. من از او کتابهای «عزیز نسین» را خریدم و خیلی دوستشان میداشتم؛ آنقدر خوانده بودم که از بین رفته بودند.
رضائی افزود: یکی دیگر از کتابفروشیهای محلی خاطرهانگیز برای من، روبهروی دانشگاه تهران، توی یک پاساژ بود و نام این کتابفروشی «قصه» و صاحب آن «بابک تختی» بود. دوست داشتم همیشه آنجا باشم و با آقای تختی گپ بزنم.
صحت یادآور شد: بابک تختی، فرزند مرحوم جهان پهلوان غلامرضا تختی هستند و همسر منیرو روانیپور، نویسنده. خودشان هم که نویسندهاند و یک مجموعه داستان به چاپ رساندهاند.
در ادامه رضائی، با اشاره به کتابفروشیهای محلی بیان کرد: این مکانها برای من سرشار از خاطره بودند و بعضی از دوستانم که بهطور مثال با هم به کتابفروشی قصه میرفتیم را از دست دادهام. به همین دلیل آنجا روح متفاوتی برایم دارد.
این برنامه مجازی، با رویکرد پاسداشت جایگاه کتابفروشیها محلی کشور برگزار شده؛ کتابفروشیهایی که به نوعی تاریخ شفاهی شهرها و محلهها بهشمار میآیند و متاسفانه در شرایط فعلی اقتصادی کشور، بسیاری روبه تعطیلی و انقراضاند.
نظرات