در دهههای اخیر مشکلی به نام کتابسازی و مقالهسازی بازار نشر و مجلات علمی پژوهشی را به شدت تهدید میکند. در این باره حتی برخی مولفان مقالات اشخاص دیگری را که در قید حیات هستند در قالب کتاب به نام خود چاپ می کنند. علت اصلی این موضوع از نگاه شما چیست؟
کتابسازی انواع و اقسام دارد. ممکن است یک نفر کتاب فردی دیگر را به اسم خود جا بزند و چاپ کند و این کتاب ممکن است در اصل مال شخصی باشد که کمی ناشناختهتر است و ادعایی نداشته باشد یا حتی فوت کرده باشد. این موضوع در گذشته هم مرسوم بوده است؛ برای مثال علی بن عثمان هجویری در مقدمه کتاب «کشفالمحجوب» میگوید که من کتابهایی نوشتهام که دیگران کل کتاب را به نام خود کردهاند و به همین دلیل در چند جا از کتاب خود میگوید که این اثر متعلق به من است و از خودش اسم میبرد و بدین ترتیب میخواهد اسم خود را در جایجای کتاب بیاورد، تا مبادا فردی بیاید کتاب را بردارد و اسم خود را به عنوان مولف بر آن بنویسد. این موضوع در گذشته دور هم بوده است. در گذشته نزدیکتر هم کسانی بودهاند. برای مثال محمد جعفر کبودراهنگی ملقب به مجذوب علیشاه کتابی نوشته است به نام مراحل السالکین که فصلهایی از آن همان کتاب «مرصاد العباد» نجم الدین رازی است. البته بسیاری از قسمتهای خود کتاب مرصادالعباد هم ترجمه از کتابهای دیگر است و مولف ماخذ و منبع خود را ذکر نکرده است. موضوع کتابسازی در گذشته تا امروز مطرح بوده ولی امروز جنبههای مالی و اقتصادی مطرح است.
در گذشته فقط برای کسب اعتبار، شخص در کتاب دست میبرده، یا شعری را به نام خود میکرده است. به همین دلیل شاعر از تخلص استفاده میکرده است تا بگوید شعر مال من است و به اسم او ثبت شود تا یکی دیگر شعر را به نام خود نکند. امروز تالیفات منافع و درآمدهایی برای مولف و ناشر دارد. ناشر و مولف با کمک همدیگر کتاب را چاپ کردهاند و هر دو در منافع مادی آن سهیماند و کسی که کتاب آنها را سرقت میکند به هر دو زیان میرساند. وجود جنبههای مالی و اقتصادی مسئله را پیچیدهتر میکند و جنبههای حقوقی به آن میدهد. سرقت هم انواع و اقسامی دارد و مسایل حقوقی هم برای هر یک فرق میکند. برخی سرقتها هست که میتوان خیلی راحت آنها را دید. مثلا وقتی کسی اسم خود را روی کتاب گذاشته یا بخش اعظمی از کتاب را برداشته و به اسم خود جا زده است. ولی خیلی از اوقات سرقتها را نمیتوان به آسانی تشخیص داد، مثل وقتی که یک نفر میآید جملهبندی مؤلفی را عوض میکند ولی همان مطلب را با تعبیرات دیگر بیان میکند و ماخذ خود را هم ذکر نمیکند.
از این موارد بسیار است. زمانی که من خودم ناشر بودم میدیدم که گاهی کتابهای ما را برخی ناشران برای منافع مالیاش چاپ میکردند. کتاب را شخص دیگری تالیف میکرد، ناشری هم سرمایهگذاری میکرد و آن را ویرایش میکرد و صفحهبندی میکرد و برای آن عکس میگذاشت و بعد اشخاص دیگری میآمدند و پختهخواری میکردند و در واقع اموال مادی و معنوی دیگران را سرقت میکردند.
دراوایل انقلاب این مسئله را با برخی از فقها در میان گذاشتیم ولی فقها گفتند که این علم است و جلوی نشر علم را هم نباید گرفت. در حالی که مسئله امروز با گذشته فرق کرده است. در گذشته این نوع سرقت مشمول حکم اخلاقی میشد در حالی که امروز به دلیل جنبههای مالی و مادی آن مشمول حکم حقوقی میشود.
حال به اعتقاد شما معضل کتابسازیها را به چه انواعی میتوان تقسیم کرد؟
کتابسازیها همانطور که اشاره کردم انواع و اقسام مختلف دارد و با توجه به مسائل امروز و مسائلی که درباره نشر است ابعاد مالی هم به خود میگیرد. یک نوع دیگر هم سرقت از مقالات علمی است. بعضیها ممکن است مقالهای را به نام خود چاپ کنند یا از حاصل تحقیقاتی که در یک مقاله علمی شده است بدون ذکر ماخذ استفاده کنند تا برای خود یک وِجهه دانشگاهی و علمی کسب کنند و این کار را نه فقط با مقالات فارسی بلکه با مقالات خارجی هم میکنند و حاصل تحقیقات خارجی را به اسم خود جا میزنند و این تا حدودی به این دلیل است که جامعه هنوز به لحاظ حقوقی حساس نشده است.
به عقیده برخی از مولفان نباید با اهالی فرهنگ و هنر برخورد حقوقی و قانونی صورت بگیرد. نظر شما در این باره چیست؟
من این را قبول ندارم. سرقت، سرقت است و این جور سرقتها تولیدات معنوی اشخاص است و حتی بدتر از سرقتهای مادی است و به نظر من قبح این کار باید نشان داده شود. از لحاظ حقوقی هم به هر حال حق مولف و ناشر باید حفظ شود. در حدود ده سال پیش در یکی از دانشگاههای کوچک ایالت نیویورک یک رئیس دانشگاه سخنرانی میکند و در بین سخنرانی خود مطلبی از شخص دیگری نقل میکند و نمیگوید این مطلب مال کیست. یکی از استادان دانشگاه در این باره مقالهای مینویسد که رئیس دانشگاه در سخنرانی خود مطلبی را از فردی دیگر بدون اینکه نام ببرد نقل کرده است و همین موضوع باعث میشود که رئیس دانشگاه از سمت خود استعفا بدهد برای اینکه حس کرد آبرویش رفته است، بعد خود استادی که مقاله را نوشته بود گفت منظور من آبروریزی نبوده است. ولی دیگر بیفایده بود و استعفای رئیس دانشگاه قبُح سرقت را نشان داد و سرقت معنوی در جامعه خارج از کشور به این صورت درآمده است. در کشورهای خارج برای مولف حقیقتا حق قایلاند ولی در جامعه ما هنوز این موضوع جا نیفتاده است.
یعنی به گفته شما فرهنگسازی میتواند مانع از این کار شود؟
بله، باید فرهنگسازی بشود. کتابسازی معضلی است که از نظر حقوقی باید قبح آن در جامعه شناخته شود. البته در دوره کنونی خیلی بهتر از سی یا چهل سال قبل شده است، ولی این مسئله در جاهایی اصلا رعایت نمیشود برای اینکه مرزها مشخص نیست؛ مثلا در تصحیح متون شخصی عمری زحمت میکشد و بعد از اینکه تصحیح را انجام داد، شخص دیگری با برطرف کردن چند اشتباه یا حتی در برخی موارد با اعمال سلیقه متن را عوض می کند، یک مقدمه دست و پا شکسته مینویسند و به اسم خود چاپ میکند و روی جلد هم اسم خودش را میآورد و مینویسد به اهتمام فلانی. بعضی وقتها حتی در حق کتابهای اشخاص معروف این کار را کردهاند. این مثل این است که باستانشناسی جایی را حفاری کند و کتیبهای را از زیر خروارها خاک بیرون بیاورد و در موزه بگذارد، تاریخ آن را مشخص کند و بگوید مال چه دورهای بوده است و بعد یکی دیگر بیاید عینا مطالب را بر دارد و انگار که خود این مطالب را کشف کرده است. فرض کنید دو غلط از کتیبه بگیرد و طوری عمل کند که مثل آنکه خودش روی کتیبه کار کرده است. در کتاب هم همین طور است. بعضی از همکارهای خود من هم تصحیح کارهای دیگران را به اسم خودشان چاپ کردهاند. لااقل باید نام مصحح نخستین را که زحمت اولیه را کشیده و کار اصلی را کرده بیاورند. مسئله تصحیح پیچیده است و هرکسی نمیتواند تشخیص دهد. ممکن است تصحیح اولیه توسط یک شخص شناخته شده با دقت انجام گرفته باشد، درست نیست زحمت وی نادیده گرفته شود. برای مثال اثری مانند «مصباح الهدایه» مرحوم عزالدین کاشانی به تصحیح مرحوم همایی یک شاهکار تصحیح است و کسی میخواهد یک غلط از تصحیح مرحوم همایی بگیرد باید خیلی تسلط داشته باشد یا باید یک نسخهای داشته باشد که این را به کلی به صورت دیگر دربیاورد یا نه اگرقرار است همین چاپ شود و چند مورد اصلاح نیاز دارد، میتواند برای آن مقاله بنویسد ولی حق ندارد اسم مرحوم همایی را از کتابی که او تصحیح کرده است، بردارد.
در حوزه نقد مباحثی اتفاق میافتد که تا جایی که ما نقد آکادمیک را آن گونه که باید پرورش ندادهایم در جامعه نقدها یا مغرضانه است و یا خنثی و در کل نمیتواند به رشد یک متن کمک کند. در برخی موارد هم اساتید از افرادی که به کتابسازی دچار شدهاند به دلایلی که آبروی شخص به خطر نیفتد نام نمیبرند. به عقیده شما برای افزایش کیفی حوزه نقد باید چه کرد؟
من میفهمم چرا میگویند اسم اشخاص را نیاوریم. اسم بردن از اشخاص هم از نظر حقوقی و هم اجتماعی معذوریت دارد و نباید نام افراد را آورد. جامعه ما یک جامعه کوچک است نمیتوان به راحتی از افراد اسم برد. ولی گاهی هم چارهای نیست.
در این زمینه فکر میکنید تا چه اندازه نظام آموزش عالی تأثیرگذار بوده است. برای ساماندهی پایاننامهها چه باید کرد. آیا وجود یک بانک اطلاعاتی میتواند عامل بازدارندهای در زمینه پایاننامهسازیها باشد؟
پایاننامهای را به بنده داده بودند برای اظهار نظر و داوری و نویسنده هم نمیدانست این پایاننامه را به من میدهند. زمانی که من آن را دیدم متوجه شدم نویسنده بخشی از پایاننامه را از کتاب من برداشته بدون اینکه نامی از من ببرد. امروزه در بسیاری از پایاننامهها مطالبی را از اینترنت میگیرند و نقل میکنند. البته در زبان انگلیسی یک نفر مقاله یا رساله و یا پایاننامه مینویسد میتوان در اینترنت جستجو کرد و اگر کسی در جای دیگری مطلبی را چاپ کرده باشد سریع مشخص کرد. در زبان فارسی هم این کار باید صورت بگیرد. در زمینه مشکل پایاننامه استاد واقعا باید صلاحیت داشته باشد و در آن صورت میتواند متوجه شود. به خصوص اگر رسالهها را به کامپیوتر بدهند و استاد وقتی به دانشجو پیشنهاد میکند بداند که در فلان دانشگاه همچین چیزی بوده است.
اگر کسی اثری را بدزدد و بخواهد با آن مدرک بگیرد باید شدیدترین مجازات آکادمیک درباره او صورت بگیرد. اگر فرد مجازات شود دیگر کسی جرئت نمیکند تِز یک نفر دیگر را بدزد. در حال حاضر که انواع و اقسام این دزدیها دیده میشود و بعضیها به همین ترتیب رساله مینویسند و متاسفانه آموزش عالی ما این طوری شده است.
نظرات